بلرزید و لذت ببرید! نقد و بررسی فیلم «مامان» ساخته‌ی اندرس موچیتی

Mama

كارگردان: اندرس موچیتی

فيلمنامه: اندرس موچیتی، باربارا موچیتی و نیل کراس

بازيگران: جسیکا چستین، نیکولای کاستر-والدو، مگان چارپنتیر و...

محصول: اسپانیا و کانادا، ۲۰۱۳

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۰۰ دقیقه

گونه: ترسناک

بودجه: ۱۵ میلیون هزار دلار

فروش: حدود ۱۴۶ و نیم میلیون دلار

درجه‌بندی: PG-13

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۶۷: مامان (Mama)

 

از جمله اهداف اولیه‌ی راه‌اندازیِ صفحه‌ی طعم سینما پرداختن به فیلم‌های ارزشمند ولی مهجورِ گونه‌های مختلف سینمایی بود. تصور می‌کنم به این مهم تاکنون با نوشتن درباره‌ی آثاری قابلِ اعتنا -تا اندازه‌ای- جامه‌ی عمل پوشانده باشم. نام شماری از فیلم‌های مذکور -به‌ترتیبِ انتشار- از این قرار است: دریاچه‌ی بهشت (ترسناک)، آنچه میزی تجربه كرد (درام)، رهایی (هیجان‌انگیز)، خانواده‌ی سویج (کمدی-درام)، برخورد کوتاه (رمانس)، ساحر (ماجراجویانه)، سرگذشت آدل ﻫ. (زندگی‌نامه‌ای)، منطقه‌ی ۹ (علمی-تخیلی)، بدلندز (جنایی)، زنی در طبقه‌ی پنجم (معمایی)، اشباح گویا (تاریخی) و مرد حصیری (موزیکال).

دیگر فیلم مهجوری که در این شماره قصد دارم برخی ویژگی‌هایش را برشمرم، مامان به کارگردانی اندرس موچیتی در ژانر وحشت است. فیلمی که با حضور تهیه‌کننده‌ی اجرائیِ صاحب‌نام و کارکشته‌ای مانند گیلرمو دل‌تورو در پشت صحنه‌اش، بهره‌مندی از نقش‌آفرینی بازیگر برجسته و بااستعدادی هم‌چون جسیکا چستین در جلوی دوربین و بالاخره فروش خوب‌اش [۱]، آن‌طور که باید و شاید، به حق‌اش نرسیده است. مامان با یک عنوان‌بندی عالی آغاز می‌شود؛ تیتراژی با حال‌وُهوایی دل‌تورویی که پر از رمزوُراز است و به بیننده مژده‌ی تماشای یک قصه‌ی پریانِ این‌زمانی [۲] -شاید- از جنسِ هزارتوی پن [۳] می‌دهد.

اگر خوره‌ی کم‌دل‌وُجرئتِ سینمای ترسناک باشید یعنی مشخصاً بی‌علاقه به ساب‌ژانر اسلشر [۴] به‌طور حتم قدر جواهری نظیرِ مامان را بهتر خواهید دانست. خبر خوشِ دیگر این‌که مامان با اثاث‌کشیِ کذایی معروف ۹۹ درصدِ فیلم‌ترسناک‌ها شروع نمی‌شود! فیلم از آغازی به‌شدت درگیرکننده سود می‌برد، با فیلمبرداری و اسپشیال‌افکتی فوق‌العاده، در جاده و برف و جنگل. گفتم جنگل اما لطفاً برداشت بد نکنید! قصه‌ی کلیشه‌ایِ گم شدن چند جوان خوش‌گذران و از خدا بی‌خبر در جنگلی دورافتاده و گیر افتادن‌شان به چنگِ شیاطین باستانی [۵] یا قاتلین روانی [۶] هم در میان نیست!

فیلمنامه‌ی مامان، اقتباسی است ولی نه از یک رمان مثلاً؛ اندی موچیتی نیز مثلِ نیل بلومکمپ و منطقه‌ی ۹اش [۷] فیلمی کوتاه از ساخته‌های خود -تحت همین عنوان- را مبنای کار قرار و گسترش‌اش داده. بر اثر سانحه‌ای، گذر دو دختربچه به‌نام‌های ویکتوریا (با بازی مگان چارپنتیر) و لی‌لی‌ (با بازی ایزابل نلیسه) به‌همراه پدرشان، جفری (با بازی نیکولای کاستر-والدو) به کلبه‌ای جنگلی می‌افتد. پدر که گویی سلامت روانی‌اش را از دست داده است، پیش‌تر همسرش را به قتل رسانده و حالا به‌نظر می‌رسد که قصد کشتن دخترها را دارد...

اگر با گاردِ باز به دیدار مامان بروید، دل به قصه‌ی عاطفی‌اش بسپارید و اجازه دهید منطقِ مجاب‌کننده‌ی خاصّ خودش را بنا کند؛ از آن فیلم‌هاست که جان می‌دهد برای لذت بردن، منقلب شدن و البته مقادیر متنابهی به خود لرزیدن! طبیعی‌ترین توقعی که از یک فیلم‌ترسناک وجود دارد، ترساندن است؛ مامان توقع به‌جایتان را بی‌جواب نمی‌گذارد و این کار را تمام‌وُکمال برایتان انجام می‌دهد! طوری‌که حداقل تا مدتی، به‌عنوان مثال از ۵۰ متریِ کمدهای دیواری خانه رد نخواهید شد!

برخلاف دیگر کلیشه‌ی متداول فیلم‌های رده‌ی سینمای وحشت یعنی استفاده از بازیگران گمنام و اغلب بی‌استعداد(!)، گروه بازیگران از نقاط قوتِ مامان است. تمام‌شان قابلِ قبول ظاهر شده‌اند و درخشان‌تر از همه، خانم جسیکا چستین (در نقش آنابل) با چهره‌ای کم‌تر دیده‌شده، موهایی کوتاه و تیره! علاوه بر این، انتخاب دو دختربچه‌ی فیلم -چارپنتیر و نلیسه- عالی است و عالی‌تر هم ازشان بازی گرفته شده. اما حاکمِ بی‌چون‌وُچرای مامان تعلیق است؛ هر لحظه انتظار دارید تا سرحدّ مرگ بترسید!

به‌جز جن‌گیر (The Exorcist) [ساخته‌ی ویلیام فریدکین/ ۱۹۷۳] که صدای دخترک جن‌زده‌اش هنوز که هنوز است لرزه بر اندام هر تنابنده‌ای می‌اندازد(!)، هیچ فیلم‌ترسناک دیگری شبیهِ مامان را سراغ ندارم که باند صدایش تا این اندازه کارشده و پروُپیمان باشد. از حق نگذریم، موقعیت‌های وحشت‌آور نیز خیلی خوب بینِ ۱۰۰ دقیقه زمان فیلم تقسیم شده‌اند؛ به‌نحوی‌که پس از مقدمه‌چینیِ باطمأنینه‌ی ابتدایی، مامان دیگر دست از سرتان برنمی‌دارد و به‌تناوب تن‌تان را می‌لرزاند!

پیروزی قابل توجه دیگر فیلم -به‌معنی واقعیِ کلمه- ترسناک بودن عامل وحشت‌آفرین‌اش است. هم اصواتی که از او می‌شنویم و هم پرهیب‌اش در ساخته شدنِ این شمایل خوف‌آور نقشی به‌سزا ایفا می‌کنند. محال است لو بدهم که وحشتِ فیلم دقیقاً از کجا نشأت می‌گیرد! پس هیچ چاره‌ای ندارید جز این‌که به‌ همین عبارتِ "عامل وحشت‌آفرین" اکتفا کنید تا زمانی که خودتان مامان را ببینید!

از تماشای مامان فقط هیجان و دلهره نصیب‌تان نمی‌شود، نشانه‌های روشنی از ایثار و عشق هم خواهید یافت. از آنجا که در آثار سینمای ترسناک "اصل غافلگیری" نقش حیاتی بازی می‌کند، تماشای دوباره‌شان چندان لطفی ندارد. تنها فیلم‌ترسناکی که تا به حال دوبار دیدم‌اش، مامان بوده است که طی دیدار مجدد نیز هم‌چنان کوبندگی و قدرت‌اش را داشت. چنان‌که اشاره‌هایی داشتم، مامان در مقایسه با فیلم‌های جریان غالبِ سینمای وحشت، چندان گرفتارِ کلیشه‌ها نیست؛ پس اگر نخواهید نقشی مشابهِ شخصیت گلام در سریال کارتونی ماجراهای گالیور [۸] بر عهده بگیرید و به‌علاوه در بندِ وارد آوردن ایرادهای بنی‌اسرائیلی هم نباشید، قطعاً از فیلم خوش‌تان خواهد آمد!

 

بعدالتحریر: از خواندنِ سطور فوق لابد دیگر برایتان مسجل شده که مامان یکی از فیلم‌های موردِ علاقه‌ی نگارنده در سینمای ترسناک است؛ قصدم این بود که -حتی‌الامکان بدون لو دادن هر چیزی که مانع لذت بردن از مواجهه‌ی نخست با اثر شود- به دیدن‌اش ترغیب‌تان کنم، امیدوارم موفق شده باشم!

 

پژمان الماسی‌نیا

دو‌شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳

[۱]: مامان توانست حدود ۱۰ برابرِ بودجه‌ی ۱۵ میلیون دلاری‌اش فروش داشته باشد.

[۲]: قصه‌ی جادویی یا قصه‌ی پریان، داستانی است که در جهانی غیرواقعی رخ می‌دهد ولی این وقایع غیرواقعی برای قهرمان قصه کاملاً واقعی و معمولی به‌شمار می‌روند (یافته‌های نو در ریخت‌شناسی افسانه‌های جادویی ایرانی، نوشته‌ی علی‌محمد حق‌شناس و پگاه خدیش، مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، دوره‌ی ۵۹، شماره‌ی ۲، تابستان ۱۳۸۷).

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر هزارتوی پن، می‌توانید رجوع کنید به «عالمی دیگر»؛ منتشرشده به تاریخ دو‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۴]: Slasher Film، گونه‌ای از آثار ترسناک یا دلهره‌آور است که در آن، قاتلی -اغلب دچار مشکلات روانی- قربانی یا قربانی‌هایی -گاه از پیش انتخاب‌شده- را به قتل می‌رساند. در فیلم‌های اسلشر، قاتل معمولاً از وسیله‌ای تیز برای این کار استفاده می‌کند؛ مانند چاقوی ضامن‌دار، تبر، ساتور، یا کارد آشپزخانه (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ فیلم اسلشر).

[۵]: از جنسِ مُرده‌ی شرور (The Evil Dead) [ساخته‌ی سام ریمی/ ۱۹۸۱] که در بین سینمادوستان ایرانی به‌نام "کلبه‌ی وحشت" شناخته‌شده‌تر است.

[۶]: از جنسِ پیچ اشتباهی (Wrong Turn) [ساخته‌ی راب اشمیت/ ۲۰۰۳].

[۷]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر منطقه‌ی ۹، می‌توانید رجوع کنید به «آهن‌ها و احساس»؛ منتشرشده به تاریخ پنج‌شنبه ۱ آبان ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۸]: گلام -با صداپیشگی اکبر منانی- کاراکتری در مجموعه‌ی کارتونی ماجراهای گالیور (The Adventures of Gulliver) [ساخته‌ی مشترک جوزف باربارا و ویلیام هانا/ ۱۹۶۸] است که مدام عبارت‌هایی مثلِ «من می‌دونم» یا «من می‌دونستم» به زبان می‌آورد!

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

حماسه، شکوه و شگفتی؛ نقد و بررسی فیلم «میان‌ستاره‌ای» ساخته‌ی کریستوفر نولان

Interstellar

كارگردان: کریستوفر نولان

فيلمنامه: کریستوفر نولان و جاناتان نولان

بازیگران: متیو مک‌کانهی، آن هاتاوی، جسیکا چستین و...

محصول: انگلستان و آمریکا، ۲۰۱۴

مدت: ۱۶۹ دقیقه

گونه: علمی-تخیلی، درام، ماجراجویانه

درجه‌بندی: PG-13

 

در جست‌وُجوی برجسته‌ترین فیلم سال، فقط نیم‌نگاهی گذرا به عناوین نامزدهای جایزه‌ی "بهترین فیلم" اسکار بیندازید چرا که شک ندارم آن‌چه دنباله‌اش هستید را مطلقاً در این فهرستِ محافظه‌کارانه‌ی ملاحظه‌کارانه نخواهید یافت! مقصود، جایی دیگر است: تازه‌ترین اثر کریستوفر نولان، میان‌ستاره‌ای [۱]. چنانچه علاقه‌مندید حسی آمیخته با حماسه، شکوه و شگفتی را تجربه کنید و از انسان بودن‌تان نیز لبریزِ غرور شوید، بدون فوتِ وقت میان‌ستاره‌ای را ببینید!

شاید اگر آقای نولان هم مقداری دست‌وُدل‌بازی به خرج می‌داد و در فیلم‌اش چند شخصیتِ هم‌جنس‌باز، خداناباور، روانی یا مثلاً کابوی‌هایی تشنه‌ی کشت‌وُکشتار چپانده بود؛ آن‌وقت اعضای محترم آکادمی برطبق "پاره‌ای ملاحظات" چاره‌ای نداشتند به‌جز این‌که میان‌ستاره‌ای را تحویل بگیرند، حسابی هم تحویل بگیرند! شاهکار سینمایی ۲۰۱۴، همین میان‌ستاره‌ای است. فیلمی که برجستگی‌هایش به‌مرور و طی سالیان پیشِ‌رو، عیان خواهد شد. آکادمی بایستی شرمسار انتخاب‌های بلاهت‌آمیزش باشد.

فیلم برای مراسم هشتادوُهفتم تنها در ۵ رشته‌ی موسیقی متن (هانس زیمر)؛ طراحی تولید (طراح صحنه: ناتان کراولی و طراح دکور: گری فتیس)؛ تدوین صدا (ریچارد کینگ)؛ میکس صدا (گری ای. ریتزو، گرگ لندیکر و مارک وینگارتن) و جلوه‌های ویژه (پل فرانکلین، اندرو لاکلی، ایان هانتر و اسکات فیشر) کاندیداست و از نامزدی‌هایی که شایستگی‌شان را داشته [مشخصاً: بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر نقش اول مرد، فیلمنامه‌ی غیراقتباسی، فیلمبرداری و تدوین] محروم مانده است.

میان‌ستاره‌ای در آینده رخ می‌دهد؛ زمانی که کره‌ی خاکی در معرض نابودی کامل قرار دارد، جوّ زمین در حال عاری شدن از اکسیژن است و دیری نخواهد پایید که امکان نفس کشیدن از زمینی‌ها سلب شود. دنیا بیش‌تر به کشاورزها نیاز دارد و معضل فعلی ساکنان زمین، کمبود غذاست. کوپر (با بازی متیو مک‌کانهی)، خلبان پیشینِ سازمان فضایی ناسا اکنون ذرت می‌کارد و همراه با دختر ۱۰ ساله‌ی خود، مورف (با بازی مکنزی فوی)، پسر جوان‌اش، تام (با بازی تیموتی چالامت) و پدر همسرِ درگذشته‌اش، دونالد (با بازی جان لیتگو) روزگار می‌گذراند. مورف اعتقاد دارد شبحی از طریق کتابخانه‌ی اتاق‌اش درصدد برقراری ارتباط با اوست؛ کوپر درمی‌یابد آن‌چه مورف شبح می‌خواندش، در حال ارسال مختصاتی است که پدر و دختر را به سوی تأسیساتی سری می‌کشاند. مجموعه‌ی مذکور، مربوط به ناساست و به ریاست پروفسور جان برند (با بازی مایکل کین) اداره می‌شود. پروفسور که از قبل با کوپر و توانایی‌هایش آشنایی دارد، او را برای هدایت سفینه‌ی فضایی اندرونس انتخاب می‌کند که مأموریت بزرگ‌اش، یافتن سیاره‌ای جدید برای سکونت اهالی زمین است...

ممکن است به‌نظر بعضی‌ها، موتورِ فیلم کمی دیر گرم شود؛ حتی اگر چنین اعتراضی را وارد بدانیم، ملالی نیست! میان‌ستاره‌ای را تا به انجام که تماشا کنیم، مزد صبوری‌مان را تمام‌وُکمال خواهیم گرفت. میان‌ستاره‌ای با هوشمندی و قدرتِ کامل، اثبات می‌کند سینما هنوز که هنوز است تمام نشده و می‌تواند از هر رسانه‌ای، اعجاب‌انگیزتر باشد. چنانچه به نبوغ اعجوبه‌ی سینمای زمانه‌مان -آقای کریستوفر نولان- ایمان داشته باشید، چگونه سپری شدنِ نزدیک به ۳ ساعتْ تایمِ فیلم را اصلاً متوجه نخواهید شد!

میان‌ستاره‌ای پرعظمت‌تر از ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی (Two thousand and one: A Space Odyssey) [ساخته‌ی استنلی کوبریک/ ۱۹۶۸] و هر فیلم دیگری است که تاکنون درباره‌ی فضا و کهکشان‌ها ساخته شده. جاذبه (Gravity) [محصول ۲۰۱۳] فیلم ۷ اسکاریِ سال گذشته‌ی آلفونسو کوآرون [۲] در قیاس با میان‌ستاره‌ای، چیزی فراتر از یک شوخیِ صرفاً کودکانه و خیلی‌خیلی مسخره نیست!

مثل غالب فیلم‌های علمی-تخیلیِ درست‌وُحسابی که به‌وسیله‌ی سینماگران باذکاوت نوشته و کارگردانی می‌شوند، میان‌ستاره‌ای هم اسیر جلوه‌های ویژه‌ی بدونِ رقیب‌اش نیست و در اصل، حول محور یک عشقِ وصف‌ناشدنیِ پدر و دختری می‌چرخد. تاب آوردن سکانسی که طی آن، کوپر پیغام‌های ۲۳ سالْ بی‌جواب‌مانده‌ی پسر و دخترش -که تقریباً به سن‌وُسال حالای او رسیده‌اند و نقش‌شان را کیسی افلک و جسیکا چستین ایفا می‌کنند- را مرور می‌کند، زجرآور است. متیو مک‌کانهی، اوج غلیانات عاطفی پدری عاشق را اینجا در خطوط چهره‌اش طوری بروز می‌دهد که قلب‌تان عمیقاً به درد می‌آید.

موسیقی متن، شاهکاری بی‌بدیل از هانس زیمر است که کاملاً به قدوُقواره‌ی میان‌ستاره‌ای می‌خورد و در انتقال بار حماسی و احساسیِ این عاطفی‌ترین فیلم نولان، تحسین‌برانگیز و پابه‌پای تصاویر پیش می‌آید. مرد بارانی، تلما و لوییز، شیرشاه، گلادیاتور، شوالیه‌ی تاریکی، تلقین، رنگو، شتاب، ۱۲ سال بردگی و... می‌بینید که از زیمر، کم آثار گوش‌نواز نشنیده‌ایم اما میان‌ستاره‌ای چیز دیگری است [۳]. اگر با دانلود میانه‌ی خوبی دارید، آلبوم موسیقی میان‌ستاره‌ای از ۱۷ نوامبر [۴] منتشر شده!

از هر لحاظ که حساب کنید، میان‌ستاره‌ای از جنمی دیگر است؛ فیلم به‌عنوان مثال حتی در جزئیاتِ به‌ظاهر کم‌اهمیتِ شخصیت‌پردازانه هم موافق جریان آب شنا نمی‌کند. از بُعد خاله‌زنکی‌اش که نگاه کنیم، لابد عده‌ای که کاراکتر آملیا (با بازی آن هاتاوی) را ناکارآمد توصیف می‌کنند، منتظر شکل‌گیریِ رابطه‌ای عاشقانه میان او و کوپر بوده‌اند! جاناتان و کریستوفر نولان ولی با قرار دادن عشقی بی‌کران نسبت به خانواده [بخوانید: دخترش مورف] در دل کوپر و از آن طرف، دلبستگیِ دکتر برند به یکی از کاوشگرانِ مأموریت لازاروس -به‌نام ادموندز- چنین انتظارات سطحی‌نگرانه‌ای را بی‌پاسخ می‌گذارند و به روابط انسانی میان‌ستاره‌ای، عمقی دیگرگون می‌بخشند.

از تمایزات مهم فیلم با سایر علمی-تخیلیِ‌های مرسوم، وفاداریِ حداکثری‌اش به دستاوردهای تثبیت‌شده‌ی علمی است؛ برادران نولان با بهره‌گیری از مشاوره‌های کیپ استیون تورن [۵] تا جایی که اقتضائات سینمایی اجازه می‌داده، تمامی سعی‌شان را به‌کار گرفته‌اند که علم را فدای هیجان‌آفرینیِ -اصطلاحاً- هالیوودی نکنند. گرچه میان‌ستاره‌ای فروتنانه حاوی ادایِ دین‌های آشکار و نهان به ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی است؛ اما به‌نظر نگارنده، عاقبت در سطح بالاتری از فیلم دهه‌ی شصتیِ آقای کوبریکِ فقید می‌ایستد.

از آنجا که به شاهکار کریستوفر نولان، شوالیه‌ی تاریکی (The Dark Knight) [محصول ۲۰۰۸] [۶] علاقه‌ای خلل‌ناپذیر دارم، برایم سخت است میان‌ستاره‌ای را برترین ساخته‌ی فیلمساز بدانم... ولی یادآوریِ شکوهمندیِ آن‌چه آقای نولان در میان‌ستاره‌ای موفق به خلق‌اش شده، مجاب‌ام می‌کند تا با پوزش از عالیجناب جوکر، میان‌ستاره‌ای را "شاهکارتر از شاهکار" خطاب کنم. اگر شوالیه‌ی تاریکی استانداردهای سینمای ابرقهرمانانه را از نو تعریف کرد، میان‌ستاره‌ای نه‌تنها ژانر علمی-تخیلی که به‌نظرم سینما را جلوتر می‌برد.

تا به حال، تصاویری تا این اندازه شگفت‌آور از فضای لایتناهی آسمان‌ها و ستارگان روی نگاتیو هیچ فیلمی ثبت نشده بود و افتخارش تماماً به عالیجناب نولان و فیلمبردار جدیدش، هویته ون‌هویتما [۷] می‌رسد. نولان به‌کمکِ امکانات و تجهیزات خارق‌العاده و بودجه‌ی ۱۷۵ میلیون دلاری‌ای که در اختیارش بوده [۸] توانسته است به این‌چنین موفقیتی نائل شود. دست‌یابیِ میان‌ستاره‌ای به رتبه‌ی باورنکردنی ۱۷ در بین ۲۵۰ فیلم برتر دنیا از دید کاربران سایت سینمایی معتبر IMDb را نیز می‌توانیم نشانه‌ای از توفیق ساخته‌ی اخیر کریستوفر نولان در امر دشوار ارتباط برقرار ساختن با خیل مخاطبان -علی‌رغم همه‌ی اصطلاحات و تعاریف علمی غامضی که در میان‌ستاره‌ای طرح می‌شوند- قلمداد کنیم [۹].

با این استدلال قابلِ قبول -حداقل برای خودِ نگارنده- که نقد و بررسی همه‌جانبه‌ی میان‌ستاره‌ای و برشمردن دلایل اهمیتِ ویژه‌اش در تاریخ سینما، ناگزیر سبب لو رفتن زوایایی از داستان -و طبیعتاً کاهش جذابیت فیلم نزد سینمادوستانی که هنوز موفق به تماشایش نشده‌اند- می‌گردد؛ این مهم را به وقت دیگری موکول می‌کنم... میان‌ستاره‌ای فیلمی عظیم در ستایشِ "انسان" و تأکید بر ارزش بی‌حدوُحصرِ "زمان"، "عشق" و "امیدواری" است.

 

پژمان الماسی‌نیا
شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳

 

[۱]: نزد سینمادوستان فارسی‌زبان به‌نام‌های "بینِ‌ستاره‌ای" و "در میان ستارگان" نیز شناخته‌شده است.

[۲]: نامزدی‌های جاذبه در ۱۰ رشته بود که سرانجام ۷ اسکار را برنده شد.

[۳]: مشخصات فیلم‌های مورد اشاره، به‌ترتیب در ادامه می‌آید. مرد بارانی (Rain Man) [ساخته‌ی بری لوینسن/ ۱۹۸۸]؛ تلما و لوییز (Thelma & Louise) [ساخته‌ی ریدلی اسکات/ ۱۹۹۱]؛ شیرشاه (The Lion King) [ساخته‌ی مشترک راجر آلرز و راب مینکوف/ ۱۹۹۴]؛ گلادیاتور (Gladiator) [ساخته‌ی ریدلی اسکات/ ۲۰۰۰]؛ شوالیه‌ی تاریکی (The Dark Knight) [ساخته‌ی کریستوفر نولان/ ۲۰۰۸]؛ تلقین (Inception) [ساخته‌ی کریستوفر نولان/ ۲۰۱۰]؛ رنگو (Rango) [ساخته‌ی گور وربینسکی/ ۲۰۱۱]؛ شتاب (Rush) [ساخته‌ی ران هاوارد/ ۲۰۱۳] و ۱۲ سال بردگی (Twelve Years a Slave) [ساخته‌ی استیو مک‌کوئین/ ۲۰۱۳].

[۴]: ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴ مصادف با ۲۶ آبان ۱۳۹۳.

[۵]: فیزیکدان نظری، کیپ تورن یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی و مشاور علمی فیلم است که داستان میان‌ستاره‌ای بر ایده‌ی او بنا شده (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ بین‌ستاره‌ای).

[۶]: برای مطالعه‌ی نقدِ شوالیه‌ی تاریکی، می‌توانید رجوع کنید به «شاهکاری برای زمانه‌ی ما»؛ منتشرشده در ۲۵ دی ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۷]:این نخستین اثر کریستوفر نولان بدون همراهیِ والی فیستر است چرا که وی مشغول کارگردانی فیلم اول خود برتری (Transcendence) بود (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ بین‌ستاره‌ای).

[۸]: تولید فیلم نهایتاً با هزینه‌ای بالغ بر ۱۶۵ میلیون دلار، ۱۰ میلیون دلار کم‌تر از هزینه‌ای که پارامونت، برادران وارنر و لجندری پیکچرز اختصاص داده بودند؛ به سرانجام رسید (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ بین‌ستاره‌ای).

[۹]: تاریخ آخرین بازبینی صفحه‌ی ۲۵۰ فیلم برتر IMDb؛ ۲۴ ژانویه‌ی ۲۰۱۵.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.