جذابیت‌ از نوعی دیگر؛ نقد و بررسی فیلم «ناین» ساخته‌ی راب مارشال

Nine

كارگردان: راب مارشال

فيلمنامه: مایکل تالکین و آنتونی مینگلا [براساس نمایشنامه‌ی موزیکالِ آرتور کوپیت]

بازيگران: دانیل دی-لوییس، ماریون کوتیار، پنلوپه کروز و...

محصول: ایتالیا و آمریکا، ۲۰۰۹

زبان: انگلیسی، ایتالیایی

مدت: ۱۱۸ دقیقه

گونه: درام، موزیکال، عاشقانه

بودجه: ۸۰ میلیون دلار

فروش: حدود ۵۴ میلیون دلار

درجه‌بندی: PG-13

جوایز مهم: کاندیدای ۴ اسکار

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۷۳: ناین (Nine)

 

ناین فیلمی به کارگردانی راب مارشال است که علاقه‌مندانِ سینما بیش‌تر او را به‌خاطر ساخت موزیکال بسیار موفق و ۶ اسکاره‌اش شیکاگو (Chicago) [محصول ۲۰۰۲] به‌جا می‌آورند. ناین -یا همان ۹ خودمان!- قصه‌ی برهه‌ی متلاطمی از زندگیِ فیلمساز ایتالیایی مشهوری به‌نام گوییدو کونتینی (با بازی دانیل دی-لوییس) را به تصویر می‌کشد. با وجود این‌که در رسانه‌های عمومی و مطبوعات اعلام شده است کونتینی قصد دارد کاری تازه تحت عنوان "ایتالیا" کلید بزند؛ اما او خودش هم نمی‌داند درباره‌ی چه موضوعی می‌خواهد فیلم بسازد و کاملاً سردرگم است...

ناین علی‌رغم در اختیار داشتن فیلمسازی کاربلد پشت دوربین‌اش و کهکشانی از ستارگان درخشان -از آقای دی-لوییس، پنلوپه کروز، نیکول کیدمن و ماریون کوتیار گرفته تا کیت هادسون، جودی دنچ و سوفیا لورن- در گیشه به‌شکلی شکست خورد که حتی در بازگرداندن بودجه‌ی اولیه‌اش نیز ناکام ماند؛ ناین در مقابل ۸۰ میلیون ناقابلی که هزینه‌ی تولیدش شده بود، کم‌تر از ۵۴ میلیون دلار فروش کرد!

به‌نظر نگارنده، علت اصلی را پیش از هر مورد دیگری، در خاص بودن این فیلم و مخاطبِ خاص داشتن‌اش بایستی دنبال کرد؛ داستانِ کارگردان به بن‌بست رسیده‌ای که ایده‌هایش ته کشیده‌اند و حرفی برای گفتن ندارد، موضوعی خوشایند عامه و همه‌پسند نیست. قشر هنرمند و هنرشناسی که طعم آفرینش ادبی و هنری را چشیده باشد، خیلی بهتر می‌تواند حال‌وُروز گوییدو و کیفیتِ هراس‌هایش را درک کند.

ناین در عین حال، قطعات گوش‌نواز و جذابی دارد که قادرند دوست‌داران موسیقی و سینمای موزیکال را راضی ‌کنند. حُسن ناین، جریان داشتن درامی جان‌دار در کنار کوریوگرافیِ [۱] درخور توجه‌اش است. چیزی به زمان شروع فیلمبرداری "ایتالیا" -نام همان فیلم خیالی که گوییدو وعده‌ی ساختن‌اش را داده است- نمانده درحالی‌که هیچ فیلمنامه یا دستِ‌کم ایده‌ای در کار نیست! کونتینی بین تمام زنان زندگی‌اش سرگردان است و هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌توانند الهام‌بخش آقای فیلمساز باشند.

پنلوپه کروز که یک اسپانیاییِ اصیل است -به‌دلیل قریحه‌ی ذاتی‌اش- نقش یک زن عامی ایتالیایی را به‌شدت باورکردنی از آب درآورده است؛ به‌طوری‌که به‌کلی از یاد می‌برید پنلوپه از الکوبنداز -واقع در نافِ اسپانیا- آمده! علاوه بر خانم کروز، لهجه‌ی ایتالیاییِ دانیل دی-لوییس هم شنیدنی است! که البته به‌هیچ‌وجه از بازیگری به سخت‌کوشیِ او بعید نبوده. دی-لوییسِ بزرگ، بازیگر ۵۷ ساله‌ای که در تمام عمرش [۲] فقط در ۲۰ فیلم سینمایی ایفای نقش کرده(!) و یگانه رکورددار کسب ۳ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد است، گوییدوی غرق در تلاطم‌های متضاد احساسی را با شعور و ادراکی مثال‌زدنی بازی می‌کند.

ناین طی هشتادوُدومین مراسم آکادمی، در ۴ رشته‌ی بهترین ترانه (ماوری یستون)، طراحی لباس (کالین اتوود)، طراحی هنری (جان مایره و گوردون سیم) و بازیگر نقش مکمل زن (پنلوپه کروز) کاندیدای کسب اسکار بود. ناین هم‌چنین در گلدن گلوبِ شصت‌وُهفتم، نامزد ۵ جایزه‌ی بهترین فیلم موزیکال یا کمدی، ترانه‌ی اورجینال (ماوری یستون)، بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی (دانیل دی-لوییس)، بازیگر زن فیلم موزیکال یا کمدی (ماریون کوتیار)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (پنلوپه کروز) شد که به هیچ‌کدام از آن‌ها نیز نرسید.

ناین در رفت‌وُبرگشتی مداوم میان خاطرات مقاطع مختلف عمر گوییدو سپری می‌شود که بخش‌های مربوط به دوران کودکی‌ او، در وهله‌ی اول، حس‌وُحال آثار فلینی نظیر آمارکورد (Amarcord) [محصول ۱۹۷۳] و بعد، فیلم‌های جوزپه تورناتوره را به‌یادمان می‌آورند. کونتینی سرانجام پس از دست‌وُپا زدن در برزخی بینابین تعهد و بی‌بندوُباری، ایمان و بی‌ایمانی... اعلام می‌کند "ایتالیا" را نمی‌سازد. گوییدو درواقع فیلم را رها می‌کند تا زندگی و همسرش، لوئیزا (با بازی ماریون کوتیار) را دوباره به‌دست بیاورد.

اما یک توصیه‌ی دوستانه! اگر می‌خواهید از ۹ راب مارشال لذت ببرید، هیچ چاره‌ای ندارید جز این‌که ۸ و نیمِ [۳] فدریکو فلینیِ فقید را فراموش کنید! مارچلو ماسترویانی را هم همین‌طور! اصولاً انتخاب کلاسیکی برجسته هم‌چون ۸ و نیم -به‌عنوان یکی از منابعِ اقتباسِ ناین- که سینمادوستانِ بسیاری، سالیانِ سال‌ است با آن زلف گره زده‌اند را می‌توان به‌منزله‌ی ورود آقای مارشال به میدان مین محسوب کرد!

بد نیست اشاره کنم که تاکنون -به‌غیر از اتفاقِ نظری که می‌شود گفت درخصوص بازیِ خوب ماریون کوتیار وجود دارد- اغلب نقدهایی که بر ناین نوشته شده، منفی بوده‌اند! اهمیتی نمی‌دهم به این‌که مثلاً کنت توران [۴] یا لو لومنیک [۵] فیلم را کوبیده‌اند حتی چنانچه مرحومان راجر ایبرت و رابین وودِ کبیر -البته ترجیحاً نه به شیوه‌ی شب مردگان زنده‌ی جرج رومرو! [۶]- سر از خاک بیرون بیاورند و ناین را بدترین موزیکالِ تاریخ سینما خطاب کنند، من این فیلم را دوست دارم!

همان‌طور که در زندگی روزمره‌ به آدم‌هایی با خلق‌وُخوهای دور از هم برمی‌خورید و طبیعی است که با همه‌شان یکسان تا نکنید، بعضی فیلم‌ها نیز قلقِ مخصوصِ خودشان را دارند و صبوری بیش‌تری طلب می‌کنند. اصلاً نمی‌توان تمام تولیدات سینما را طبق فرمولی از پیش آماده قضاوت کرد و برایشان یک‌جور نسخه پیچید! ناین از آن دست فیلم‌هاست که سهل‌وُآسان رکاب نمی‌دهد!... جذابیت‌ها و تعلیق‌های ناین از جنسی دیگر است.

 

پژمان الماسی‌نیا
دو‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳

 

[۱]: Choreography.

[۲]: تا به حال (فوریه‌ی ۲۰۱۵).

[۳]: محصول ۱۹۶۳.

[۴]: منتقد فیلمِ لس‌آنجلس‌تایمز.

[۵]: منتقد فیلمِ نیویورک‌پست.

[۶]: شب مردگان زنده (Night of the Living Dead) [ساخته‌ی جرج رومرو/ ۱۹۶۸] یکی از معروف‌ترین فیلم‌های ترسناک در ساب‌ژانر زامبی (مرده‌ی متحرک).

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

شخصیت‌پردازی ناب و ایجاز دلپذیر؛ نقد و بررسی فیلم «فاکس‌کچر» ساخته‌ی بنت میلر

Foxcatcher

كارگردان: بنت میلر

فيلمنامه: ای. مکس فرای و دن فوترمن

بازیگران: استیو کارل، چنینگ تیتوم، مارک رافالو و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۴

مدت: ۱۲۹ دقیقه

گونه: زندگی‌نامه‌ای، درام، ورزشی

درجه‌بندی: R

 

فاکس‌کچر از غیرمنتظره‌های سینمای ۲۰۱۴ و بلاشک یکی از چند فیلم بر‌تر سال است. درحالی‌که مطمئناً خیلی‌ها انتظار دیدن یک فیلمِ ورزشی فرمولی، قابل حدس و به‌طور کلی استاندارد را داشتند؛ آقای میلر پیش‌فرض‌ها را به‌تمامی بر هم ریخت. مخلصِ کلام این‌که چه از فیلم‌های ورزشی بیزار باشید و چه طرفدار سرسختِ آثاری در حال‌وُهوای بهترین‌های این گونه‌ی سینمایی، فاکس‌کچر مطابق انتظارات‌تان جلو نخواهد رفت!

فاکس‌کچر هیچ ارتباطی با نمونه‌های برجسته‌ی متأخر و در عین حال پیش‌بینی‌پذیری نظیر مشت‌زن (The Fighter) [ساخته‌ی دیوید اُ. راسل/ ۲۰۱۰] و مبارز (Warrior) [ساخته‌ی گاوین اوکانر/ ۲۰۱۱] [۱] که از قضا آن‌ها نیز قصه‌ی دو برادرِ ورزشکار را تعریف می‌کنند، ندارد و در فاز دیگری سیر می‌کند. میلر که ۹ سال قبل با کارگردانی یک فیلم زندگی‌نامه‌ایِ شاهکار - یعنی: کاپوتی (Capote) [محصول ۲۰۰۵] [۲] - کاربلدی‌اش را نشان داده بود، حالا بار دیگر با فاکس‌کچر بازگشته که این‌هم فیلمی بیوگرافیک است و فوق‌العاده خوش‌ساخت.

قهرمانِ کشتی فرنگی ایالات متحده آمریکا، مارک شولتز (با بازی چنینگ تیتوم) -که پیوسته زیرِ سایه‌ی شهرت و اعتبار برادر بزرگ‌ترش دیوید (با بازی مارک رافالو) قرار داشته است- به‌واسطه‌ی پذیرفتنِ پیشنهاد رؤیایی مولتی‌میلیاردر معروف، جان دوپونت (با بازی استیو کارل) برای پی گرفتن تمرینات‌اش در باشگاه مجهزِ اختصاصی‌اش، احساس می‌کند فرصتی مغتنم به‌دست آورده تا خودی نشان بدهد؛ غافل از این‌که چالش بزرگی پیشِ روست که سرنوشت او و برادرش را به‌کلی عوض خواهد کرد...

قبل از هر چیز روشن کنم که نامیدنِ فیلم با عناوینی مانندِ "شکارچی روباه" کاملاً مسخره است! از آنجا که فاکس‌کچر (Foxcatcher) در وهله‌ی اول، اشاره به مکان و سپس، یک تیم ورزشیِ خاص دارد؛ ترجمه‌پذیر نیست. فاکس‌کچر بیش از آن‌که ورزشی یا حتی جنایی باشد، فیلم شخصیت‌ها و روابط بین شخصیت‌هاست. بله! فاکس‌کچر اصلاً فیلمِ روابط است؛ رابطه‌های بسیار عالی پرداخت‌شده‌ی دو برادر با یکدیگر، دوپونت با مادرش و بالاخره رابطه‌ی پرفرازوُنشیبِ دوپونت با مارک.

پیروزی بزرگ فیلمساز در کالبدشکافی پر از ظرافتِ شخصیت‌هاست. در این مورد، به ذکر نمونه‌ای درخشان بسنده می‌کنم. جان ای. دوپونت یک بیمار روانی با شخصیتی پیچیده و غیرقابلِ پیش‌بینی است که در ۵۰ سالگی هنوز برای اثبات کردن خود به مادرش (با بازی ونسا ردگریو) له‌له‌ می‌زند! میلر، وجود تمایلات همجنسگرایانه در این کاراکتر را بدون نشان دادن هیچ پلان مشمئزکننده‌ای و حتی یک اشاره‌ی کلامی، اعلام می‌دارد و قابلِ‌ ارج‌تر این‌که اعلامِ وجودِ پیش‌گفته، فاقدِ هرگونه بُعد کاریزماتیک است. البته نا‌گفته نماند که آقای میلر قبل‌تر به چنین موفقیتی در کاپوتی هم نائل آمده بود.

بنت میلر کارگردان پرکاری نیست اما هر وقت فیلم ساخته است، درست‌وُحسابی ساخته و قابل اعتنا. ارائه‌ی اطلاعات به تماشاگر در فاکس‌کچر با ایجازی خوشایند همراه است؛ به‌عبارت دیگر، آقای میلر مخاطبان فیلم‌اش را مشتی کُندذهن فرض نکرده و برایشان احترام قائل شده. میلر با خرجِ کم‌ترین دیالوگ، به‌خوبی پیچیدگی‌های حاکم بر روان آدم‌های فیلم‌اش و هم‌چنین روابط مابین‌شان را "به تصویر کشیده" است.

باید اعتراف کنم استیو کارل را تازگی‌ها دوباره کشف کرده‌ام که بخش اعظمِ حظِ ناشی از آن را به فاکس‌کچر مدیونم! پیش‌تر، کارل به‌نظرم فقط و فقط یک بی‌قواره‌ی بی‌ریختِ بی‌استعداد می‌آمد که قاچاقی بازیگر شده! شاید تقصیر را باید گردن فیلم‌های نه‌چندان خوبی که از او دیده بودم، انداخت. استیو مثلاً در دیوانه‌وار، احمقانه، عاشقانه (Crazy, Stupid, Love) [ساخته‌ی مشترک جان رکوئا و گلن فیکارا/ ۲۰۱۱] وحشتناکْ بد است و آزاردهنده! اما آقای کارل در فاکس‌کچر با آن ابَردماغی که بر صورت‌اش جاسازی کرده‌اند، شک نکنید که اصلِ جنس است و خودِ خودِ جان دوپونت! شاید کمی طول بکشد تا با این کاراکتر نچسب، اخت شوید ولی پس از آن، بعید است به‌خصوص حضور‌های خاموش و نگاه‌های خیره‌خیره‌ی سردش را از یاد ببرید.

از میان نامزدهای اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اصلی علی‌رغم احترامی که به حضورِ تحسین‌برانگیز آقای بندیکت کامبربچ در بازی تقلید (The Imitation Game) [ساخته‌ی مورتن تیلدام/ ۲۰۱۴] [۳] می‌گذارم؛ نوبتی هم که باشد، نوبت استیو کارل است که اسکار بگیرد. یادمان هست که فیلیپ سیمور هافمنِ بزرگ که بیش‌تر به‌واسطه‌ی نقش‌آفرینی‌هایش در کمدی-درام‌های جمع‌وُجور و دوست‌داشتنی شناخته‌شده بود، با درام زندگی‌نامه‌ایِ آقای میلر اولین -و تنها- اسکار نقش اول‌اش را کسب کرد. این حسن تصادف را به فال نیک می‌گیریم و امیدواریم آقای کارل که ید طولایی در سینمای کمدی دارد به‌خاطر کنترل‌شده‌ترین، جدی‌ترین و عبوس‌ترین بازیِ همه‌ی عمرش، برگزیده شود و حق به حق‌دار برسد. [۴]

با همه‌ی این‌ها، تنها بازی خوبِ فاکس‌کچر اختصاص به کارل ندارد و با چنینگ تیتوم نیز به‌سرعت به‌عنوان یک فرنگی‌کارِ باانگیزه ارتباط برقرار می‌کنیم اما برسیم به مارک رافالو... رافالو بدون این‌که سعی کند "به چشم بیاید" -چنان‌که درمورد آقای کارل هم گفتم- به‌یادماندنی‌ترین بازی تمام دوران حرفه‌ای‌اش را در فاکس‌کچر به نمایش می‌گذارد. مارک رافالو لایق‌ترین گزینه‌ی دریافت اسکار است البته اگر اعضای آکادمی نخواهند در حماقتِ دسته‌جمعی اهدای بهترین نقش مکملِ امسال به جی. کی. سیمونز -برای فیلم نصفه‌نیمه‌ی ویپلش (Whiplash) [ساخته‌ی دیمین چزل/ ۲۰۱۴]- مشارکت کنند! [۵]

هرچند قبول دارم فاکس‌کچر فراز و فرود چندانی ندارد ولی آن‌قدر جذاب هست که نپذیرم فقط به این دلیل ساده، بتوان بی‌خیالِ تماشایش شد. به‌علاوه، بی‌انصافیِ محض است اگر جذابیت فاکس‌کچر را فقط وامدار قصه‌ی حقیقی‌اش بدانیم چرا که از ابعادی بی‌شمار می‌توان به یک موضوع واحد پرداخت و اعتقاد دارم تنها انتخاب همین زاویه‌ی دید، کافی است تا به اهمیت کار هوشمندانه‌ی بنت میلر و فیلمنامه‌نویسان‌اش -ای. مکس فرای و دن فوترمن- در فاکس‌کچر پی ببریم. بهتر است فاکس‌کچر را درام روان‌شناسانه‌ای قلمداد کنم که به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان دست‌اش را خواند.

گرچه فاکس‌کچر در ۵ رشته مهمِ بهترین بازیگر مرد نقش اصلی (استیو کارل)، بازیگر مرد نقش مکمل (مارک رافالو)، کارگردانی (بنت میلر)، فیلمنامه‌ی غیراقتباسی (ای. مکس فرای و دن فوترمن) و چهره‌پردازی (بیل کورسو و دنیس لیدیارد) کاندیدای جایزه است ولی چنانچه برای دیدن‌اش وقت بگذارید، تصدیق خواهید کرد که اجحاف بزرگ آکادمی، کاندیدا نکردنِ فاکس‌کچر برای کسب اسکار بهترین فیلم بوده است... فاکس‌کچر -علی‌الخصوص با پایان‌بندی‌اش- به‌نحو شوک‌آوری غافلگیرتان خواهد کرد.

 

پژمان الماسی‌نیا

شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد مبارز، رجوع کنید به «پرالتهاب و تأثیرگذار»؛ منتشره در دو‌شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: برای مطالعه‌ی نقد کاپوتی، رجوع کنید به «مسافران دره‌ی عمیق»؛ منتشره در دو‌‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد بازی تقلید، رجوع کنید به «تراژدی تورینگ»؛ منتشره در یک‌شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۴]: این نخستین نامزدی استیو کارل در اسکار است.

[۵]: آقای سیمونز تاکنون تمام جوایز بااهمیتِ سال هم‌چون گلدن گلوب و بفتا را صاحب شده!

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.