زنِ رسته از مرگ؛ نقد و بررسی فیلم «کیک» ساخته‌ی دانیل بارنز

Cake

كارگردان: دانیل بارنز

فيلمنامه: پاتریک توبین

بازیگران: جنیفر انیستون، آنا کندریک، سام ورتینگتون و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۴

مدت: ۱۰۲ دقیقه

گونه: درام

درجه‌بندی: R

 

چنانچه شما جزء آن گروه از سینمادوستان هستید که جنیفر انیستون را بازیگری جدّی و درجه‌ی یک به‌حساب نمی‌آورید و کمدین بودن‌اش را پاشنه‌ی آشیلِ او می‌دانید، توصیه می‌کنم نگاهی به کیک بیندازید! خانم انیستون در کیک اجرایی شایسته‌ی تقدیر از احوالات ضدوُنقیضِ زنی از چنگِ مرگْ رسته پیش چشم مخاطب می‌گذارد که سانحه‌ی سختی را از سر گذرانده و داغ‌دار دلبندِ عزیزترین‌اش است.

زنی به‌نام کلیر سیمونز (با بازی جنیفر انیستون) که از یک حادثه‌ی رانندگی جان سالم به‌در برده، با بیزاری و بدخلقی در حال سپری کردنِ ایام نقاهت‌اش است. روند بهبودی روانی و جسمانی کلیرِ بدبین و بی‌حوصله، پیشرفت چندانی ندارد تا این‌که به‌شیوه‌ای نامتعارف با روی (با بازی سام ورتینگتون) آشنا می‌شود که هنوز در شوکِ ناشی از مرگ ناگهانی همسر جوان‌اش، نینا (با بازی آنا کندریک) به‌سر می‌برد...

با وجود این‌که داستان کیک تماماً در دوران نقاهت یک زن درهم شکسته -چه به‌لحاظ روحی و چه از جنبه‌ی جسمی- سپری می‌شود اما تحمل‌اش دشوار نیست و این مهم به‌واسطه‌ی شیرینیِ کنترل‌شده‌ی حضور جنیفر انیستون میسر شده است؛ او در کیک به‌شدت اندازه نگه می‌دارد و به ملاحتِ ذاتی‌اش تا حدّی اجازه‌ی عرض اندام می‌دهد که شرایط بغرنجی که گریبان کاراکترِ کلیر سیمونز را گرفته است، لوث نشود.

از بُعد مضمونی، کیک را یکی از معدود فیلم‌های خیلی خوبی یافتم که درباره‌ی معضل "خودکشی" -و پیامدهای ناگوارش برای بازماندگان- ساخته شده‌اند. کیک را به این دلیلِ ساده که بدونِ شعار‌های گل‌درشت، "اقدام به انتحار" را تقبیح می‌کند، بسیار قابل احترام و اخلاقی می‌دانم. کیک نه هیچ وعده‌ی سرِ خرمنی می‌دهد و نه امیدی واهی، از هپی اندِ بلاهت‌آمیز هم خوشبختانه ردّپایی نیست!

رابطه‌ها و بازی‌های کیک باورکردنی و تماشایی‌اند. گذشته از خانم انیستون، نقش‌آفرینیِ آنا کندریک، سام ورتینگتون و آدریانا بارازا از امتیازات فیلم است. مناسبات کلیر با "سیلوانا" (با بازی آدریانا بارازا) و "روی" جالب توجه از آب درآمده ولی جذاب‌ترین رابطه‌ی کلیر با شخصیت‌های کیک، میان او و روح "نینا" شکل می‌گیرد که دلچسب و بامزه است.

وجه تمایز کیک از دیگر فیلم‌های جنیفر انیستون، اولاً کُندی و سکون و سکوت‌هایش در قالب خانم سیمونز است؛ اینجا اثری از آن جنیفرِ اغلب پرجنب‌وُجوش و انرژیک نمی‌یابیم. دوم این‌که در کیک هیچ مانوری روی جذابیت‌های ظاهری او داده نشده و تقریباً از چهره‌پردازی هم خبری نیست! در کیک اگر گریمی نیز صورت گرفته، تنها با هدفِ از ریخت انداختنِ خانم انیستون بوده است ولاغیر!

۱۵ ژانویه‌ی ۲۰۱۵ به‌دنبال اعلامِ فهرست کامل اسامی کاندیدا‌های اسکارِ هشتادوُهفتم، همه‌ی امید‌ها برای نامزدِ بهترین بازیگر نقش اول شدن و جایزه گرفتنِ خانم انیستون بر باد رفت! در سالی که هنرپیشه‌ی بی‌استعدادی مثلِ فلیسیتی جونز برای بازیِ عاری از هرگونه ظرافت‌اش در فیلم معمولی و بی‌خودی تحویل گرفته‌ شده‌ی تئوری همه‌چیز (The Theory of Everything) [ساخته‌ی جیمز مارش/ ۲۰۱۴] کاندیدای اسکار می‌شود، نادیده گرفتن درخشش جنیفر انیستون در کیک پرسش‌برانگیز است.

نگارنده، تمامِ ۵ فیلمی که بازیگران زن نقش اصلی‌شان کاندیدا شده‌اند را دیده است؛ نزدیک‌ترین نقش‌آفرینی به حضور انیستون در کیک -هم از نظر محتوای فیلم و هم به‌خاطر قدرت تأثیرگذاری- متعلق به جولیان مور با فیلم خوب هم‌چنان آلیس (Still Alice) [ساخته‌ی مشترک ریچارد گلاتزر و واش وستمورلند/ ۲۰۱۴] است که با توجه به دریافت جایزه‌های متعددی نظیر گلدن گلوب، بفتا، انجمن بازیگران آمریکا و... از سایر رقبا شانس بالا‌تری دارد.

بازی جولیان در نقش زنی میانسال و صاحب موقعیت اجتماعی که به‌شکلی دردناک رفته‌رفته اسیر غولِ ترسناکی به‌نام آلزایمر می‌شود، حرف ندارد. اما به‌شخصه اعتقاد دارم که کیک از هم‌چنان آلیس به‌اصطلاح "فیلم‌تر" است و طبیعتاً بازی خانم انیستون هم بیش‌تر به دلم نشسته. فیلمِ خانم مور انگار تمامیت ندارد و برشی از یک فیلم سینماییِ طولانی‌تر است. در ادامه، بد نیست به فیلم‌ها و نقش‌آفرینی‌های بقیه‌ی نامزدها هم اشاره‌ی مختصری داشته باشم.

بعید می‌دانم حتی به عقل جن هم خطور کند که با چه متر و معیاری یک‌مرتبه به اعضای آکادمی الهام شده که نام خانم ماریون کوتیار را به‌عنوان کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن معرفی کنند! آن‌هم برای دو روز، یک شب (Two Days, One Night) [محصول ۲۰۱۴]؛ بی‌رمق‌ترین و بی‌اتفاق‌ترین فیلم برادران داردن که از همان بای بسم‌الله، دست‌اش برای تماشاگر روست. اعتماد به نفسی آبکی که زن از فرجامِ این‌در و آن‌در زدن‌های تکراری و ملال‌آورش کسب می‌کند ابداً در بازی کوتیار نمودی باورپذیر نمی‌یابد و ما باید فقط به گفتگوی پایانیِ نخ‌نمای ساندرا با شوهرش -از پشت تلفن- قناعت کنیم و به‌زور به خودمان بقبولانیم که بله! این زنِ جوان متحول شده است دیگر!

درباره‌ی رزاموند پایکِ دختر گمشده (Gone Girl) [ساخته‌ی دیوید فینچر/ ۲۰۱۴] هم بهتر است اصلاً چیزی نگویم! بسیار سفر باید تا پخته شود خامی! دختر گمشده انگار یک مینی‌سریال است که با اهتمام زحمت‌کشانِ صداوسیمایی، تبدیل به "فیلم سینمایی" شده! در میان این جمع نامتجانس، بعد از جولیان مور، زحمتی که ریس ویترسپون به‌خاطر وحشی (Wild) [ساخته‌ی ژان-مارک والی/ ۲۰۱۴] متحمل شده را قابلِ ارج می‌دانم.

البته این اجحاف تنها منحصر به جنیفر انیستون نمی‌شود و بازیگران قدری هم‌چون جسیکا چستین برای خشن‌ترین سال (A Most Violent Year) [ساخته‌ی جی. سی. چاندور/ ۲۰۱۴]؛ امی آدامز برای چشمان بزرگ (Big Eyes) [ساخته‌ی تیم برتون/ ۲۰۱۴]؛ امیلی بلانت برای لبه‌ی فردا (Edge of Tomorrow) [ساخته‌ی داگ لیمان/ ۲۰۱۴] [۱] و اسکارلت جوهانسون برای زیر پوست (Under the Skin) [ساخته‌ی جاناتان گلیزر/ ۲۰۱۳] [۲] [۳] نیز لیاقت کاندیدا شدن و کسب اسکار را داشتند.

کیک در مسیر روایت‌اش لکنت قابل اشاره‌ای ندارد، بی‌دردسر پیش می‌رود و اگر زلف‌تان با فیلم گره بخورد ابداً نه به ساعت نگاه می‌کنید و نه به خمیازه کشیدن خواهید افتاد. پایان کیک نیز چنان‌که گفتم عاری از هندی‌بازی، اتفاقات محیرالعقول و دلخوشکنک‌های دور از واقع است. در بدبینانه‌ترین ارزیابی، کیک دانیل بارنز اگر هیچ فایده‌ای نداشته باشد؛ همین‌که پتانسیل‌های کم‌تر به‌کارگرفته شده‌ی بازیگری توانمند و پرتجربه را عیان می‌کند، سزاوار اهمیت است.

کاش این کیک به دهان خانم انیستون مزه کرده باشد تا در آینده شاهد کیک‌‌های بیش‌تری در کارنامه‌ی حرفه‌ای‌اش باشیم! و نکته‌ی آخر این‌که اگر کنجکاوید بدانید دلیل نام‌گذاری فیلم چه بوده است، شرمنده! در این زمینه کمکی نخواهم کرد بنابراین چاره‌ای جز دیدنِ کیک ندارید!

 

پژمان الماسی‌نیا

یک‌شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۳

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد لبه‌ی فردا، رجوع کنید به «تلفیق قدرتمند هوشمندی و جذابیت»؛ منتشره در یک‌شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: زیر پوست محصول ۲۰۱۳ است اما نخستین‌بار در مارس ۲۰۱۴ به نمایش درآمد.

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد زیر پوست، رجوع کنید به «عاشق شدن در خاک، سوختن در برف»؛ منتشره در پنج‌شنبه ۶ آذر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

نه، وصل ممکن نیست! نقد و بررسی فیلم «مری و مکس» ساخته‌ی آدام الیوت

Mary and Max

كارگردان: آدام الیوت

فيلمنامه: آدام الیوت

صداپیشگان: بتانی ویتمور، تونی کولت، فیلیپ سیمور هافمن و...

محصول: استرالیا، ۲۰۰۹

زبان: انگلیسی، ییدیش

مدت: ۹۰ دقیقه

گونه: درام، کمدی سیاه

بودجه: حدود ۸ میلیون دلار استرالیا

فروش: حدود ۱ میلیون و ۷۵۰ هزار دلار

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۷۴: مری و مکس (Mary and Max)

 

انیمیشن خمیریِ مری و مکس اولین فیلم بلند سینمایی آدام الیوت، انیماتور مستقل استرالیایی است که یکی از بهترین، پرمحتواترین و در عین حال ناراحت‌کننده‌ترین -انیمیشن‌ها که چه عرض کنم!- فیلم‌های کلّ تاریخ سینما به‌شمار می‌رود. گویی برای کسب عنوانِ تلخ‌ترین انیمیشن، مری و مکس و مدفن کرم‌های شب‌تاب (Grave of the Fireflies) [ساخته‌ی ایسائو تاکاهاتا/ ۱۹۸۸] [۱] با همدیگر کورس گذاشته‌اند! مری و مکس روایت تراژیک یک دوستی ۱۸ ساله -با فرسنگ‌ها فاصله- است که از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۴ میلادی به طول می‌انجامد.

مری دیزی دینکل (با صداپیشگی بتانی ویتمور و تونی کولت) یک دختربچه‌ی ۸ ساله‌ی استرالیاییِ بدسرپرست است که قیافه‌ی جذابی ندارد و حضورِ یک خال قهوه‌ای‌رنگ و بزرگ روی پیشانی‌اش هم قوزِ بالاقوز شده! او به امید یافتن پاسخ سؤالات بی‌شمارش، اسم و آدرس مکس جری هوروویتس (با صداپیشگی فیلیپ سیمور هافمن)، یک مرد ۴۴ ساله‌ی نیویورکیِ چاق و مطرود را از دفترچه‌ی تلفنی در پستخانه پیدا می‌کند و برایش نامه و شکلات می‌فرستد. به‌زودی مشخص می‌شود که آن‌ها -علی‌رغم تفاوت فراوان- تشابهاتی مثل علاقه به شکلات، سریال تلویزیونی "نابلت‌ها" (The Noblets) و -مهم‌تر از همه- به‌دست آوردن یک دوست واقعی دارند. دقیقاً به‌همین خاطر است که مکسِ شدیداً منزوی و تنها و مبتلا به "سندرم آسپرگر" [۲]، جواب نامه‌ی مری را می‌دهد و این مقدمه‌ای می‌شود بر سال‌ها رفاقتِ نامتعارف و پرفرازوُنشیب...

چنان‌که اشاره شد؛ یکی از دو شخصیت اصلی، دختربچه‌ای ۸ ساله است، این درست! اما مری و مکس به‌هیچ‌وجه مناسب بچه‌ها نیست. اگر شما هم -خدای نکرده!- جزء آن دسته افرادی هستید که انیمیشن را "کارتن" خطاب می‌کنید و فقط مخصوص خردسالان! مری و مکس همان فیلمی است که قدرتمندانه می‌تواند همه‌ی پیش‌زمینه‌های ذهنی‌تان را به چالش بکشد. مری و مکس در فهرست ۲۵۰ فیلم بر‌تر دنیا از دید سایتِ IMDb، در حال حاضر جایگاه ۱۷۱ را در اختیار دارد [۳].

مری و مکس از آن قبیل ساخته‌هاست که با گذشت زمان، طرفدارانِ خاصّ خودشان را پیدا می‌کنند و مبدل به یک "فیلم‌کالت" می‌شوند. ساختن جهانی چنین ملموس از احساسات و عواطف انسانی، با تکنیکی به‌سادگی استاپ-موشن (Stop-motion) [۴] حقیقتاً باورنکردنی است. آدام الیوت مری و مکس را بدون استفاده از جلوه‌های کامپیوتری، با شکیبایی و صرفِ زمانی قابلِ توجه –طی بیش‌تر از ۵۷ هفته [۵]- ساخته است.

نه از مری، نه از مکس هیچ کار قهرمانانه‌ای سر نمی‌زند. دنیایشان هم از جهان رنگارنگِ اغلب انیمیشن‌ها سواست. فیلمِ آدام الیوت کم‌ترین بهره را از رنگ‌ها برده است؛ ترکیبِ سیاه با سفید که می‌شود خاکستری به‌اضافه‌ی قهوه‌ای، رنگ‌های مسلطِ مری و مکس‌اند. یکی از پوئن‌هایی که می‌شود برای مری و مکس قائل شد، کاسته نشدن جذابیت‌اش طیِ تمام ۹۰ دقیقه تایم فیلم است. مری و مکس به‌طور مداوم حرفی برای گفتن دارد و هیچ‌وقت از نفس نمی‌افتد.

آدام الیوت در سال ۲۰۰۳ با هاروی کرامپت (Harvie Krumpet) موفق شد جایزه‌ی اسکار بهترین انیمیشن کوتاه را برنده شود که آن را هم به‌سبکِ استاپ-موشن (کلیمیشن) ساخته بود. ولی اکران مری و مکس مصادف شد با توجهِ جهانی به انیمیشن خوش‌ساخت و جذابِ بالا (Up) [ساخته‌ی پیت داکتر/ ۲۰۰۹] و به‌زعم نگارنده، از این‌رو بود که ساخته‌ی ارزشمند الیوت آن‌چنان که باید و شاید، دیده نشد. بالا اکثر جایزه‌های مهم سال -نظیر اسکار، گلدن گلوب و بفتا- را درو کرد. قرار نگرفتنِ مری و مکس حتی بین نامزدهای بهترین فیلم انیمیشن، نمونه‌ی مهم دیگری برای اثبات ناداوری‌های اعضای آکادمی در تاریخ جایزه‌ی اسکار است.

مری و مکس از میان ۱۱ نامزدی‌اش در جشنواره‌های جهانی، برنده‌ی ۴ جایزه شد که "بهترین انیمیشنِ جوایز اسکرین آسیا پاسیفیک" از جمله‌ی آن‌ها بود. جالب است بدانید که مری و مکس با فروشی بیش از حدّ معمول، رکورد فروش فیلم‌های سینمایی در استرالیا را جابه‌جا کرد. مری و مکس هم‌چنین به‌عنوان فیلمِ شب افتتاحیه‌ی بیست‌وُپنجمین جشنواره‌ی فیلم‌های مستقل ساندنس (Sundance Film Festival) [۶] انتخاب شد.

مری و مکس پرحرف است اما حوصله سر نمی‌برد. وزنی که صدای فیلیپ سیمور هافمنِ تکرارنشدنی به مری و مکس بخشیده، غیرقابلِ انکار است؛ آقای هافمن اینجا -تنها و تنها- با صدای پرورش‌یافته‌اش غوغا می‌کند! به‌دنبال ظاهر شدن عنوان‌بندیِ پایانی -ناخودآگاه- این چند کلمه از شعر مشهورِ "مسافر" سروده‌ی سهراب سپهری را با خودم زمزمه کردم: «نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله‌ای هست»...

مری و مکس فیلمی برای ته‌نشین شدن در ذهن و خاطره است و نسبتی با هیجاناتِ زودگذر و شگفتی‌آفرینی‌های مقطعی ندارد. می‌توانید -البته چنانچه طاقت‌اش را دارید!-  به‌دفعات به تماشایش بنشینید و هربار نکته‌ی جدیدی کشف کنید... بعد از این‌همه، حالا اگر بگویم مری و مکس متأثرکننده‌ترین انیمیشنی [فیلمی؟] است که تاکنون به موضوع "تنهایی" پرداخته، کسی هست که اعتراضی داشته باشد؟!

 

پژمان الماسی‌نیا
پنج‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۳

 

[۱]: برای خواندن نوشتاری با تمرکز روی فیلم مدفن کرم‌های شب‌تاب، می‌توانید مراجعه کنید به زنان و مردان نگران در شهر‌های سوخته‌ی بیست‌ویک سپتامبر ۱۹۴۵، نوشته‌ی زینب کریمی بابااحمدی (اَور)، منتشرشده به تاریخ چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳.

[۲]: سندرم آسپرگر (Asperger syndrome) نوعی اختلال زیستی-عصبی است که با تأخیر در مهارت‌های حرکتی تظاهر می‌یابد. وجه تمایز این سندرم از مبتلایان به اوتیسمِ کلاسیک، حفظ مهارت‌های تکلمی و هوش طبیعی است؛ با این وجود، جزء بیماری‌های طیف اوتیسم شمرده و توانایی‌ها و روابط اجتماعی ضعیف، رفتارهای وسواسی و تکراری و خویشتن‌محوری در مبتلایان‌اش دیده می‌شود (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ نشانگان آسپرگر).

[۳]: تاریخ آخرین بازبینی صفحه‌ی ۲۵۰ فیلم برتر IMDb؛ ۱۹ فوریه‌ی ۲۰۱۵.

[۴]: در این روش، هر فریم عکسی از اجسام واقعی است؛ انیماتور اجسام و یا شخصیت‌های درون صحنه را فریم به فریم به‌صورت ناچیزی حرکت می‌دهد و عکس می‌گیرد. هنگامی که فریم‌های فیلم، متوالی نمایش داده شوند، توهم حرکت اجسام ایجاد می‌شود. مانندِ عروس مرده (Corpse Bride) [محصول ۲۰۰۵] به کارگردانی تیم برتون. معمولاً برای سهولت شکل دادن به اشیاء و کاراکتر‌ها از گلِ‌رس یا خمیر استفاده می‌کنند که به این نوع از استاپ-موشن، اصطلاحاً انیمیشنِ خمیری یا "کلیمیشن" (Claymation) گفته می‌شود (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ پویانمایی).

[۵]: مأخوذ از سایت IMDb؛ صفحه‌ی http://www.imdb.com/title/tt0978762/combined.

[۶]: جشنواره‌ی مشهور سینمایی که از سال ۱۹۹۱ میلادی در شهر پارک‌سیتی ایالت یوتا در ایالات متحده آمریکا آغاز به‌کار کرد. هدف از راه‌اندازیِ جشنواره‌ی فیلم ساندنس، حمایت از فیلم‌ها و فیلمسازان مستقل عنوان شده؛ بانی ساندس، رابرت ردفورد است (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ جشنواره‌ی فیلم ساندنس).

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.