کم‌هزینه، سرگرم‌کننده و پردرآمد؛ نقد و بررسی فیلم «پاکسازی» ساخته‌ی جیمز دی‌موناکو

The Purge

كارگردان: جیمز دی‌موناکو

فيلمنامه: جیمز دی‌موناکو

بازيگران: اتان هاوک، لینا هیدی، آدلاید کین و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۳

زبان: انگلیسی

مدت: ۸۵ دقیقه

گونه: ترسناک، علمی-تخیلی، هیجان‌انگیز

بودجه: ۳ میلیون دلار

فروش: حدود ۸۹ و نیم میلیون دلار

درجه‌بندی: R

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۷۲: پاکسازی (The Purge)

 

پاکسازی فیلمی در رده‌ی سینمای وحشت به نویسندگی و کارگردانی جیمز دی‌موناکو است. دی‌موناکو با طرح داستانی متفاوت، سعی کرده است فیلم‌اش را از کلیشه‌های رایج فیلم‌های ترسناک دور کند و بدان عمق ببخشد؛ تلاشی که البته طی یک قضاوتِ کلی و منصفانه -در حدّ فیلمی جمع‌وُجور مانند پاکسازی- ثمربخش هم بوده است. هزینه‌ی ساختِ پاکسازی، ۳ میلیون دلار بود و فیلم موفق شد به گیشه‌ای تقریباً ۸۹ و نیم میلیون دلاری دست پیدا کند.

پاکسازی طبق اعلام پایگاه اینترنتی "باکس آفیس موجو" (Box Office Mojo) و به‌لحاظ بازگشت سرمایه، دومین فیلم سودآور در بین محصولات سینماییِ ۲۰۱۳ -پس از توطئه‌آمیز: قسمت دوم (Insidious: Chapter 2) [ساخته‌ی جیمز وان] [۱]- محسوب می‌شود. پاکسازی -چنان‌که اشاره شد- با فروشی حدود ۳۰ برابر بودجه‌ی تولیدش، توانست بالاتر از بلاک‌باستر‌های پرهزینه‌ای مثل مرد آهنی ۳ (Iron Man 3) [ساخته‌ی شین بلک] و مسابقات هانگر: گرفتن آتش (The Hunger Games: Catching Fire) [ساخته‌ی فرانسیس لارنس] قرار بگیرد.

پاکسازی در ایالات متحده‌ی سال ۲۰۲۲ میلادی اتفاق می‌افتد؛ همه‌ساله از ساعت نوزدهِ بیست‌وُیکمِ ماه مارس تا هفتِ صبحِ روز بعد، هیچ‌یک از نیروهای امنیتی نظیر پلیس وارد عمل نمی‌شوند و انجام هرگونه جرم و جنایتی آزاد است. روی آوردن به اعمال جنایت‌بار در چنین شبی اصلاً از سوی حکومت مرکزی تشویق می‌شود تا کمکی برای کنترل خشونت و تنظیم وضع اقتصادی جامعه باشد. یک خانواده‌ی ۴ نفره -شاملِ پدر، مادر، دختری دبیرستانی و پسری نوجوان- خود را برای شب پاکسازی آماده می‌کنند. پدر (با بازی اتان هاوک) که خود فروشنده‌ی سیستم‌های امنیتی حفاظت از منازل است، در امنیت خانه تردید ندارد تا این‌که کنجکاوی و ماجراجویی پسر (با بازی مکس برک‌هولدر) در پناه دادن به مردی سیاه‌پوست به‌نام دواین (با بازی ادوین هاج) که تحت تعقیب گروهی از مردم نقاب‌دار است، خانواده را با بحرانی جدی روبه‌رو می‌کند...

همان‌طور که از خلاصه‌ی داستان متوجه شدید، پاکسازی در زمره‌ی فیلم‌های "تهاجم به خانه" (home invasions) قرار می‌گیرد. پاکسازی البته در این سبک‌وُسیاق‌، به‌هیچ‌وجه قائم‌به‌ذات و اولین نیست؛ در تاریخ سینما، نمونه‌ای کلاسیک هم‌چون ببخشید، شماره اشتباه است (Sorry, Wrong Number) [ساخته‌ی آناتولی لیتواک/ ۱۹۴۸] [۲] داریم تا فیلم‌ترسناک اسلشریِ تازه‌ای نظیرِ تو بعدی هستی (You're Next) [ساخته‌ی آدام وینگارد/ ۲۰۱۱].

از ویژگی‌های پاکسازی یکی این است که تا آخر -به‌قول معروف- قصه و حرف برای گفتن دارد و مانند بسیاری از فیلم‌ترسناک‌ها، خیلی پیش‌تر از ظاهر شدن تیتراژ پایانی، تمام نمی‌شود. پایان‌بندی فیلم هم به‌شکلی تدارک دیده شده که قادر است غافلگیرتان کند و غیرمنتظره باشد. پاکسازی پس از فیلم جزیره‌ی استاتن (Staten Island) [محصول ۲۰۰۹] دومین کارگردانی دی‌موناکو در سینما به‌شمار می‌رود و به‌عنوان کارِ دوم، تجربه‌ای قابل قبول است.

سنت قدیمیِ دنباله‌سازیِ فیلم‌های ترسناک، درمورد پاکسازی نیز محقق شد و تهیه‌کنندگان، سرمست از سوددهی غیرقابلِ چشم‌پوشی پاکسازی به‌سرعت دست‌به‌کارِ تهیه‌ی قسمت دوم تحت عنوان پاکسازی: اغتشاش (The Purge: Anarchy) شدند که در ماه جولای ۲۰۱۴ -باز هم به نویسندگی و کارگردانی جیمز دی‌موناکو- روی پرده‌ی سینماها آمد و طبق روالِ غالبِ همان سنت مورد اشاره، نه برجستگی‌های ساختاری و محتواییِ فیلم اول را داشت و نه این‌که توانست به فروشی در حدّ و اندازه‌های آن برسد. پاکسازی: اغتشاش با صرف بودجه‌ای ۹ میلیون دلاری، نزدیک به ۱۱۱ میلیون فروخت.

شاید ۱۰ درصدِ -یا کم‌تر!- دنباله‌ها، فیلم‌هایی هم‌شأن اولی یا در مواردی استثنایی -مثلاً شاهکار کریستوفر نولان: شوالیه‌ی تاریکی (The Dark Knight) [محصول ۲۰۰۸] [۳]- از قسمت نخست بهتر باشند. پاکسازی: اغتشاش هم متأسفانه جزء آن ۹۰ درصد است که مهم‌تر از همه، حفره‌های فیلمنامه‌ای‌اش غوغا می‌کنند! دی‌موناکو در کارگردانی فیلمِ کم‌بودجه‌ترِ اول در فضایی محدود به‌خوبی توانسته بود احساس تنش و اضطرابی مرگ‌آور را حاکم کند. بردن کاراکترهای پاکسازی: اغتشاش به سطح شهر، دردی از فیلم دوا نکرده است و تا دقیقه‌ی ۵۳ که تحمل‌اش کردم، دریغ از نصفه‌پلانی وحشتناک! امیدوارم آن‌طور که در خبرها به گوش می‌رسد [۴] ساخت قسمت سوم پاکسازی و اکران‌اش در تابستان ۲۰۱۵، صحت نداشته باشد. آقای دی‌موناکو! آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود!

اگر جیمز دی‌موناکو -در مقام نویسنده و کارگردان اثر- محافظه‌کاری را کنار می‌گذاشت و این‌قدر -به‌اصطلاح- دست‌به‌عصا عمل نمی‌کرد، قطعاً حالا با فیلم عمیق‌تر و ماندگارتری روبه‌رو بودیم. پاکسازی به‌علاوه، گاه از تغییر لحن صدمه می‌خورد و گاهی نیز از ناحیه‌ی اجراهای نه‌چندان قویِ بازیگران کم‌سن‌وُسال‌اش. پاکسازی فیلم‌ترسناکی انقلابی و جریان‌ساز و حتی ساخته‌ای فوق‌العاده برجسته در تاریخِ سینمای وحشت نیست اما وقت گذاشتن برای تماشایش در میان خیل فیلم‌های تکراریِ این ژانر سینمایی محبوب، مثل تجربه‌ی دلچسبِ یک صبح آفتابی پس از چندین روزِ پی‌درپی ابری و بارانی است!

نقیصه‌هایی‌ که در پاراگراف پیشین برشمردم، مانع نمی‌شوند تا پاکسازی را یکی از برترین‌های سینمای ترسناک در سال ۲۰۱۳ به‌شمار نیاورم. فیلم قصد دارد به ما بگوید که با بیدار شدن خوی حیوانی و حاکمیت بی‌چون‌وُچرای خشونتِ افسارگسیخته، هیچ‌کس نخواهد توانست برحذر بماند. پاکسازی فیلم کم‌لوکیشن و خوش‌ساختی است که با بهره‌گیری از حداقل امکانات؛ هیجان می‌آفریند، سرگرم می‌کند و حرف خودش را هم -حتی‌الامکان!- ساده و بدون لکنت می‌زند.

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر توطئه‌آمیز: قسمت دوم، می‌توانید رجوع کنید به «پرسودترین فیلم سینمایی ۲۰۱۳ چه بود؟»؛ منتشرشده به تاریخ چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: البته ببخشید، شماره اشتباه است با بازی باربارا استانویک و برت لنکستر، یک فیلم‌نوآر است.

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر شوالیه‌ی تاریکی، می‌توانید رجوع کنید به «شاهکاری برای زمانه‌ی ما»؛ منتشرشده به تاریخ پنج‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۴]: به‌عنوان مثال در ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخلِ The Purge: film series.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

عصیان غول مهربان؛ نقد و بررسی فیلم «هیولا» ساخته‌ی پتی جنکینز

Monster

كارگردان: پتی جنکینز

فيلمنامه: پتی جنکینز

بازيگران: شارلیز ترون، کریستینا ریچی، بروس درن و...

محصول: آلمان و آمریکا، ۲۰۰۳

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۰۹ دقیقه

گونه: جنایی، درام

بودجه: ۸ میلیون دلار

فروش: حدود ۶۱ میلیون دلار

درجه‌بندی: R

جوایز مهم: برنده‌ی ۱ اسکار

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۷۱: هیولا (Monster)

 

از هر لحاظ که حساب کنید -ابعاد ساختاری مدّنظرم هستند- هیولا از بهترین‌های سینماست و اگر فقط یک ایرادِ مضمونی به فیلم وارد نمی‌دانستم، در صدر فهرست برترین فیلم‌های همه‌ی عمرم قرارش می‌دادم. هیولا کوبنده و تأثیرگذار است و با توجه به این‌که روی آن گیرِ کذایی هم چندان مانور نمی‌دهد، می‌شود در طعم سینما درباره‌اش نوشت؛ وگرنه فیلم‌های از بُعد فرمی پرقدرت و دچار لغزش محتوایی -که اتفاقاً کم نیستند و خودتان نمونه‌هایش را سراغ دارید- در این صفحه، جایی ندارند و حتی نام‌شان را نخواهم برد.

هیولا داستانِ سرنوشت‌سازترین دوره‌ی زندگی آیلین وورنوس، نخستین قاتل سریالی مؤنثِ تاریخ آمریکاست. آیلین (با بازی شارلیز ترون) که گذشته‌ی نابسامانی داشته و یک زن خیابانی است، به‌دنبال رفاقت با دختری کم‌سن‌وُسال‌تر از خودش به‌نام سلبی (با بازی کریستینا ریچی) مصمم به زندگی با او و دست‌وُپا کردن شغلی آبرومندانه می‌شود ولی تلاش‌هایش ناکام می‌ماند و برای پول درآوردن بالاجبار کار قبلی خود را از سر می‌گیرد تا این‌که به مردی سادیست برمی‌خورد که قصد آزار و کشتن‌اش را دارد...

هیولا قصه‌ی عصیان غول مهربانی است که در اجتماع بی‌رحم هیچ‌گونه جایگاهی ندارد. از آنجا که جامعه هرگز او را به‌عنوان "یک انسان" و یکی از شهروندانِ عادی خود به رسمیت نشناخته است؛ وقتی علیه عمری بی‌عدالتی -هرچند بدونِ برنامه‌ و نقشه‌ی قبلی- می‌شورد و به شیوه‌ی خودش احقاق حق می‌کند، به او خرده نخواهید گرفت. آیلین، زشت و بدترکیب و زمخت است و قتل می‌کند اما انکار نکنید که دوست‌اش دارید! تقصیرکار اصلی، جامعه است.

پتی جنکینز در هیولا هیولا نمی‌سازد! "شخصیت" خلق می‌کند؛ آیلین و سلبی را از خودشان هم بهتر می‌شناسید! براساس تکمیل تدریجیِ همین پازل شخصیتیِ دو کاراکتر محوری است که به آیلین -علی‌رغم همه‌ی خلاف‌هایش- علاقه‌مند می‌شوید و درعوض، تمایل شدیدی به کندن کله‌ی سلبیِ زالوصفت و آب‌زیرِکاه دارید! هیولا افتتاحیه‌ی بسیار خوبی دارد؛ تأکیدی بر تک‌افتادگی و به بن‌بست رسیدنِ آیلین. خانم جنکینز برای شخصیت‌پردازی، هیچ زمانی را هدر نمی‌دهد.

شارلیز ترون در این فیلم، ارائه‌ی قدرتمندی از احساسات بعضاً متناقض آیلین به ما نشان می‌دهد. ترون، ۲۹ فوریه‌ی سال ۲۰۰۴ به‌خاطر هیولا اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را از مراسم هفتادوُششمِ آکادمی گرفت؛ از معدود اسکارهای حتماً به‌حق! به‌نظرم جالب باشد که بدانید روز تولدِ آیلین وورنوس هم ۲۹ فوریه‌ [۱] بوده است! شارلیز ترون با هیولا علاوه بر اسکار، موفق به کسب حداقل ۱۵ جایزه‌ی معتبر دیگر از جمله گلدن گلوب بهترین بازیگر زن فیلم درام شد.

بروس درنِ کهنه‌کار که یک‌سالی است با نبراسکا (Nebraska) [ساخته‌ی الکساندر پین/ ۲۰۱۳] نام‌اش دوباره بر سر زبان‌ها افتاده، در هیولا حضوری کوتاه ولی به‌یادماندنی دارد. درن، نقش توماس -دوست آیلین- را بازی کرده، کسی که بی‌غرض با هیولا مهربان است؛ یک مطرود از نسلی قبل‌تر. از حق نگذریم، بازی کریستینا ریچی نیز عالی است و کاملاً حسّ نفرت از سلبی -این شخصیتِ به‌نظر من: پیچیده و چندبعدی- را به بیننده منتقل می‌کند؛ عجیب آن‌که حتی کاندیدای اسکار -صدالبته برای نقش مکمل- هم نشد!

شارلیز ترون برای نخستین‌بار، در فیلمی زندگی‌نامه‌ای، نقشِ دشوار آدمی واقعی را بازی کرده که تا آن برهه، مغضوب افکار عمومی ایالات متحده بوده است. نحوه‌ی راه رفتنِ خانم ترون در هیولا مخصوصِ نقش آیلین است و با فیلم‌های دیگرش تفاوت دارد. او به‌شایستگی از زبان بدن در جهت باورپذیری هرچه بیش‌ترِ آیلینی که بازی می‌کند، بهره گرفته؛ به‌طوری‌که احساس نمی‌کنید شارلیز دارد نقش بازی می‌کند، او خودِ آیلین وورنوس است!

هیچ‌کدام از نقش‌آفرینی‌های خانم ترون در سینما -با احترام به ایفای نقش میویس گری در بزرگسال نوجوان (Young Adult) [ساخته‌ی جیسون رایتمن/ ۲۰۱۱] [۲] و چند حضور دیگر- هرگز قابل قیاس با بازی او در نقش قاتل زنجیره‌ایِ مهربانِ هیولا نیستند. به‌خصوص این‌که نقش‌آفرینی شارلیز اینجا به‌هیچ‌عنوان متکی بر جذابیت‌های ظاهری‌اش نیست و با کمک یک چهره‌پردازی پرکار و افزایش وزن، قادر شده به جان‌مایه‌ی نقش برسد.

در این‌که سینما یک هنر جمعی است، تردیدی وجود ندارد اما در مواردی استثنایی نظیرِ هیولا قضیه تا اندازه‌ای فرق می‌کند! هیولا بیش از همه، به دو نفر مدیون است: پتی جنکینز و شارلیز ترون. جنکینز که در مقام نویسنده و کارگردان، بدیهی است نگاه و سلیقه‌اش بر حاصل کار مؤثر افتاده باشد. ولی نکته‌ای که در مواجهه با هنرنمایی ترون در هیولا جلبِ نظر می‌کند، فرارویِ او از سهمی است که یک بازیگر می‌تواند در کیفیتِ فیلم داشته باشد، خانم ترون در هیولا به‌حدّی کارش را تمام‌وُکمال به انجام رسانده که در جایگاهِ "یکی از مؤلفین اثر" می‌نشیند کمااین‌که می‌دانیم شارلیز از تهیه‌کنندگان هیولا هم بوده است.

هیولا با ۸ میلیون بودجه، حدود ۶۱ میلیون دلار فروش داشت که -برای فیلمی مستقل- یک موفقیت به‌حساب می‌آمد. مشخص است که خانم جنکینز، شخصیت اول فیلم‌اش را دوست دارد و برایش دل می‌سوزاند. آیلین وورنوس در فیلمِ پتی جنکینز، عاقبت در سفیدی ناپدید می‌شود و به رستگاری می‌رسد... هیولا به‌نوعی اعاده‌ی حیثیتِ سینمایی از آیلین وورنوس و وجوه انسانی‌اش است. هیولا در کنار پسرها گریه نمی‌کنند [ساخته‌ی کیمبرلی پیرس/ ۱۹۹۹] [۳] دوتا از متأثرکننده‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما هستند.

هیولا شاید اگر بیش‌تر روی آن تأکیدات انتهایی فیلم و این‌که آیلین، سلبی را دختر خودش خطاب می‌کند، متمرکز شده بود؛ برای طیف گسترده‌تری از تماشاگران قابلیت نمایش داشت. البته در این خصوص، نباید فراموش کنیم که هیولا براساس رویدادی کاملاً واقعی ساخته شده؛ بنابراین مطمئناً مسئله‌ی وفاداری به اصل ماجرا، در انتخاب زاویه‌ی دید فیلمنامه‌نویس و کارگردان -که هر دو یک نفر (پتی جنکینز) هستند- اثرگذار بوده است.

هیولا دیالوگ‌های فوق‌العاده‌ای هم دارد که طبیعی است تمام‌شان متعلق به آیلین باشند. به این یک نمونه دقت کنید و لذت ببرید! «اَه اَه! کارِ لعنتیِ دفتری! آخه کی دلش می‌خواد همچین کاری داشته باشه؟! پشت یه میز مسخره و لعنتی بشینی، یه تلفن مسخرهَ‌م داشته باشی، یه مشت کاغذ لعنتی و مسخرهَ‌م بدن بهت، یه خودکار مسخره، شروع کنی مزخرف بنویسی، چرت‌وُپرت! اینو که یه میمونَ‌م می‌تونه انجام بده!» (نقل به مضمون)

نگارنده نسبت به این فیلمِ خاص، تعلقِ خاطر و احساسی خوشایند دارد؛ اولین‌بار که به انتشار نوشتاری سینمایی در فضای مجازی ترغیب شدم، به‌واسطه‌ی هیولا و انگیزه‌ای بود که از دیدن‌اش گرفتم. شاید انرژی گرفتن از فیلمی تا این پایه تلخ، کمی عجیب‌وُغریب به‌نظر برسد! هیولا ویران‌کننده است، بله! اما به‌قدری "جان‌دار" و "درست" است که حال‌تان را خوب می‌کند علی‌الخصوص اگر چندوقتی هم فیلمِ به‌دردبخور ندیده باشید، لذت کشف‌اش دوچندان خواهد شد! شک نکنید که هیولا از شاهکارهای تمام سال‌های سینماست.

 

پژمان الماسی‌نیا

دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳

[۱]: ۲۹ فوریه‌ی ۱۹۵۶ (ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل‌ Aileen Wuornos).

[۲]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر بزرگسال نوجوان، می‌توانید رجوع کنید به «بر لبه‌ی تیغ»؛ منتشرشده به تاریخ دو‌شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر پسرها گریه نمی‌کنند، می‌توانید رجوع کنید به «این انتخاب من نبود»؛ منتشرشده به تاریخ دو‌شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.