The Imitation Game

كارگردان: مورتن تیلدام

فيلمنامه: گراهام مور [براساس کتاب اندرو هاجز]

بازیگران: بندیکت کامبربچ، کایرا نایتلی، متیو گود و...

محصول: انگلستان و آمریکا، ۲۰۱۴

مدت: ۱۱۴ دقیقه

گونه: زندگی‌نامه‌ای، درام، هیجان‌انگیز

درجه‌بندی: PG-13

 

نه با شاهکاری سینمایی رودرروئیم و نه اثری نوآورانه، بازی تقلید ساخته‌ای کاملاً استاندارد است و به‌عبارتی، همان است که باید باشد؛ یک فیلم زندگی‌نامه‌ای کلاسیک. بازی تقلید در زمینه‌ی برخورداری از موسیقی متن هم شبیه کلاسیک‌های سینماست؛ حداقل هنگام تایپِ این نوشتار، به‌یاد نمی‌آورم پلانی از بازی تقلید بی‌صدا -اعم از موزیک، افکت‌های صحنه یا دیالوگ- و در سکوتِ محض گذشته باشد!

هیچ بحثی در این مورد ندارم که ایفای نقش بندیکت کامبربچ در بازی تقلید دیدنی است؛ آن‌قدر چشم‌گیر که گویی صحنه را اوست که -هرطور بخواهد- می‌گرداند و ردّ و نشانی از کارگردان نیست! البته تعجبی هم ندارد، بازی تقلید فیلمی بیوگرافیک درباره‌ی آلن تورینگ است که نقش‌اش را آقای کامبربچ، پرقدرت بازی می‌کند. بازی تقلید به زندگی این ریاضی‌دان نابغه‌ی انگلیسی می‌پردازد که در شرایط بحرانیِ جنگ جهانی دوم، به یاری ارتش بریتانیا می‌شتابد. او با ‌همراهی زن جوان باهوشی به‌نام جون کلارک (با بازی کایرا نایتلی) و سایر افراد تیم مستقر در بلچلی پارک -مرکز کدشکنی انگلستان- به راز پیغام‌های سری آلمانی‌ها پی می‌برد ولی پس از پایان جنگ، دولت مطبوع‌اش به‌مثابه‌ی یک "قهرمان" با او تا نمی‌کند...

چقدر خوب که گراهام مور، فیلمنامه‌نویسِ بازی تقلید -علی‌رغم تا حدّ زیادی قابل حدس بودنِ متن اقتباسی‌اش- این هوشمندی را به خرج داده است که جایی هم برای کشف و شهود تماشاگران باقی بگذارد. بارزترین نمودِ این ویژگیِ فیلمنامه را می‌توان در برهه‌ی روشن شدن علت نام‌گذاریِ ماشین تورینگ (یعنی: کریستوفر) و دلیل وابستگیِ -بخوانید: دلبستگی- بی‌حدوُمرز آلن به آن، مشاهده کرد که رمزگشاییِ کامل‌اش تا دقایق پایانی فیلم -در عین ظرافت- به طول می‌انجامد.

نکته‌ای که پیرامون زندگی خصوصی آقای تورینگ از کفر ابلیس هم شهرت بیش‌تری دارد(!) تمایلات هم‌جنسگرایانه‌ی اوست؛ تمایلی دردسرساز که عاقبت موجبات مرگ‌اش را نیز فراهم آورد. امتیاز مثبتِ بازی تقلید که در عین حال می‌شود -از منظری دیگر- پوئنی منفی قلمدادش کرد، نحوه‌ی نمایشِ -عدم نمایش!- تمایلات خاص تورینگ است. درواقع، مای بیننده غالباً از خلال گفتگوها به این وجهِ تمایز آلن پی می‌بریم و جای خوشحالی دارد که حتی پلانی گذرا که دال بر وجود چنین تمایلاتی در او باشد، نمی‌بینیم.

مورتن تیلدام و گراهام مور بدین‌ترتیب کاری را انجام می‌دهند که مثلاً کیمبرلی پیرس ۱۵ سال قبل‌تر در پسرها گریه نمی‌کنند (Boys Don't Cry) صورت داده بود؛ یعنی جلب توجه عامه به "عارضه -یا اختلالی- که هست" و "افراد متفاوتی که دچارش هستند". آن شعار قدیمیِ وطنی -که حالا تبدیل به لطیفه شده!- را یادتان هست؟ "معتاد مجرم نیست، بیمار است". بازی تقلید هم با بهره‌گیری هنرمندانه از زبان فیلم، در چنین مسیری گام می‌زند. ضمن این‌که توجه داریم بازی تقلید نسبتی با رئالیسم خشونت‌بارِ پسرها گریه نمی‌کنند [۱] ندارد و فیلم خانم پیرس، دغدغه‌ی تراجنسی‌ها را داشت و نه هم‌جنسگرایان.

حالا می‌پردازم به این‌که در میان گذاشتنِ بدونِ پرده‌دریِ تمایز مشکل‌آفرین تورینگ، از چه بُعد می‌تواند کارکرد منفی داشته باشد. خطر اینجاست که بازی تقلید با اتکا به قدرت بی‌چون‌وُچرای سینما، بیننده را وادار می‌کند تا -ناخودآگاه- در دیدگاه‌اش نسبت به هم‌جنسگرایی تجدیدنظر کند. به‌جز این، بازی تقلید از گزند سانتی‌مانتالیسم و شعار در امان نمانده است که به‌عنوان نمونه، می‌شود به قضیه‌ی آبکی حضور برادر پیتر (با بازی متیو بِرد) -جوان‌ترین عضو گروه کدشکن- در یکی از کشتی‌های انگلیسیِ در معرض خطر هجوم نازی‌ها اشاره کرد که -طبیعتاً!- هیچ کاری برای نجات‌اش از دست تورینگ ساخته نیست.

در نقش‌آفرینی به‌جای نوابغ خیالی و واقعی، آقای کامبربچ گزینه‌ی قابل اعتمادِ این روزهای سینماست. او پس از بازی در نقش شرلوک هلمز –در سریال تلویزیونی شرلوک (Sherlock)- حالا به قامت آلن تورینگ درآمده. جالب است تورینگی که از فهمِ منظور نهفته در حالات چهره و پسِ صحبت‌های اطرافیان‌اش عاجز است -مثل کاراکتر مکس در انیمیشن جاودانه‌ی تاریخ سینما: مری و مکس (Mary and Max) [ساخته‌ی آدام الیوت/ ۲۰۰۹]- می‌تواند رمز ماشین انیگما را که تبدیل به معضلِ اصلیِ بریتانیا و جبهه‌ی متفقین شده، بشکند. بندیکت کامبربچ حینِ بازیِ این دو طیف ظاهراً متضاد از احساسات و نهایتاً در باورپذیر از کار درآوردنِ انسانی به پیچیدگی تورینگ، عملکردی موفقیت‌آمیز دارد.

فلاش‌بک‌های مدرسه‌ی شبانه‌روزی همگی عالی هستند و در عین ایجاز، تا حدّ قابل اعتنایی توانسته‌اند برای رفتارهای بعدی آلن (اینجا با بازی الکس لاو‌تر)، توجیهاتی پذیرفتنی بتراشند؛ علی‌الخصوص که خیلی خوب هم در سرتاسر فیلم پخش شده‌اند. تیم تورینگ نیز از چند آدمک کوکیِ نخبه و بی‌احساس تشکیل نشده و آقای تیلدام در روی پرده آوردنِ بده‌بستان‌های انسانیِ کاراکترهای فیلم‌اش موفق عمل کرده است.

بازی تقلید درام زندگی‌نامه‌ای مهیجی است که کارگردان و گروه‌اش سعی کرده‌اند به‌کمک ریتمی مناسب، جذابیت‌اش را تا انتها حفظ کنند. تلاشی که درمجموع، بی‌ثمر نبوده و بازی تقلید فیلمی تماشاگرپسند است. نشان به آن نشان که بازی تقلید طی دو ماهی که از اکران‌اش گذشته -از چهاردهم نوامبر ۲۰۱۴ تاکنون- توانسته است در فهرست ۲۵۰ فیلم بر‌تر دنیا از نگاه سایت سینمایی معتبر IMDb، به رتبه‌ی ۲۱۷ [۲] دست پیدا کند.

بازی تقلید هم‌چنین از فیلم‌های محبوبِ جشنواره‌ها و جایزه‌های سینمایی سال است. در این رابطه، نظرتان را جلب می‌کنم به ۹ نامزدیِ بازی تقلید در بفتای شصت‌وُهشتم و ۵ کاندیداتوری‌اش در هفتادوُدومین مراسم گلدن گلوب. گرچه نامزدهای آکادمی هنوز اعلام نشده‌اند و تجربه ثابت کرده است که در اسکار همیشه حق به حق‌دار نمی‌رسد؛ اما بازی تقلید به‌ویژه در سه رشته‌ی بهترین فیلم، بازیگر نقش اول مرد و فیلمنامه‌ی اقتباسی استحقاق کاندیدا شدن و کسب جایزه را دارد.

 

پژمان الماسی‌نیا

یک‌شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد نگارنده بر پسرها گریه نمی‌کنند، می‌توانید رجوع کنید به «این انتخاب من نبود»؛ منتشرشده به تاریخ دو‌شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: تاریخ آخرین بازبینی صفحه‌ی ۲۵۰ فیلم برتر IMDb؛ ۱۱ ژانویه‌ی ۲۰۱۵.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.