عالمی دیگر؛ نقد و بررسی فیلم «هزارتوی پن» ساخته‌ی گیلرمو دل‌تورو

Pan's Labyrinth

عنوان به اسپانیایی: El laberinto del fauno

كارگردان: گیلرمو دل‌تورو

فيلمنامه: گیلرمو دل‌تورو

بازيگران: ایوانا باکرو، سرژی لوپز، ماريبل وردو و...

محصول: مکزیک و اسپانیا، ۲۰۰۶

زبان: اسپانیایی

مدت: ۱۱۹ دقیقه

گونه: درام، فانتزی، معمایی

بودجه: ۱۹ میلیون دلار

فروش: حدود ۸۳ و نیم میلیون دلار

درجه‌بندی: R

جوایز مهم: برنده‌ی ۳ اسکار و کاندیدای ۳ اسکار دیگر

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۴۹: هزارتوی پن (Pan's Labyrinth)

 

هزارتوی پن فیلمی نمادین است که البته بدون دانستنِ حقایق پنهان در پسِ پوسته‌ی ظاهری‌اش نیز می‌توان از آن لذت برد چرا که آقای دل‌تورو داستان‌پرداز قهاری است. وجهه‌ی کنایی مورد اشاره، به‌ویژه در فصل افتتاحیه و معارفه‌ی تماشاگر با کاراکترهای فیلم بالاست. اثر سینماییِ دیگری را به‌یاد نمی‌آورم که تا این پایه، در روایت دنیاهای کاملاً متضادِ خیال و واقع -به موازات هم- موفق عمل کرده باشد.

دختر نوجوانی به‌نام اوفلیا (با بازی ایوانا باکرو) همراه با مادرش، کارمن (با بازی آریادنا گیل) به محل اقامت -و مأموریت- ناپدری‌اش، سروان ویدال (با بازی سرژی لوپز) که یک درجه‌دار بی‌رحم ارتش فرانکوست، می‌رود. در این منطقه‌ی کوهستانی، مادر باردار و ناخوش‌احول اوفلیا قرار است به‌زودی فرزند سروان را به‌دنیا بیاورد. ویدال دو هدف بیش‌تر ندارد؛ یکی، سرکوب باقی‌مانده‌ی پارتیزان‌ها در آن حوالی و دیگری، سالم متولد شدن فرزندش به هر قیمتی. در این راه، زنده ماندن یا جان سپردن مادر اوفلیا کوچک‌ترین اهمیتی برای جناب سروان ندارد. در شرایطی چنین بغرنج، اوفلیا از طریق حشره‌ای بالدار به سوی لابیرنتی [۱] رازآلود در باغ قدیمی راهنمایی می‌شود. او در مرکز لابیرنت، یک پن (با بازی داگ جونز) را می‌بیند که اوفلیا را دختر فرمانروای جهانِ زیرزمینی خطاب می‌کند. دخترک پس از مشاهده‌ی نشانه‌ی روی بدن خود، به درستی ادعای پن [۲] ایمان می‌آورد و مصمم می‌شود تا با اثبات شایستگی‌اش، رهسپار دنیای زیرین شود...

بدیهی است که فیلم درست‌وُحسابی، تمامی اجزایش خوب و هماهنگ کار کند اما در این مجموعه‌ی یک‌دست هم پیش می‌آید که برخی المان‌ها بیش‌تر جلبِ نظر کنند. در هزارتوی پن ضمن احترام به زحمتی که صرف گریم، جلوه‌های ویژه و صحنه‌پردازی فیلم شده؛ کیفیت تصاویر به‌همراه غنای آواهایی که به گوش می‌رسد، ستودنی است. فیلمبرداری و موسیقی متن هزارتوی پن نظرگیرترین عناصر فیلم‌اند.

خاویر ناوارته که پیش‌تر موسیقی ستون فقرات شیطان (The Devil's Backbone) [محصول ۲۰۰۱] -دیگر ساخته‌ی برگزیده‌ی کارگردان- را ساخته بود، اینجا هم ملهم از یک لالایی ساده، غوغا کرده است. موزیکی شدیداً اثرگذار و حزن‌آلود که شنیدن‌اش به‌خصوص در بزنگاه‌های عاطفی فیلم، دل سنگ را آب می‌کند! ناوارته با استفاده‌ی توأمان ویولن و پیانو طی سکانس پایانی هزارتوی پن، تمی زیبا برای ثبت در حافظه‌ی شنیداری‌مان خلق می‌کند.

کاربرد اسپشیال‌افکت در هزارتوی پن به‌اندازه است؛ به‌عبارتی، موجودات تخیلی فیلم طوری در سکانس‌های مختلف، "حل" شده‌اند که هرگز ساختگی به‌نظر نمی‌رسند. گویی آن‌ها نیز همان‌قدر که اوفلیا واقعی است، حقیقت دارند. هزارتوی پن هم‌چنین صاحب یکی از پایان‌بندی‌های غیرمنتظره‌ی تاریخ سینماست؛ به‌شخصه اصلاً انتظار مرگ اوفلیا را نداشتم و تا آخر، امید زنده ماندنِ این‌جهانی‌اش هم با من بود.

اوفلیا دلداده‌ی قصه‌های پریان [۳] و دنیای زیرزمینی آنان است. او گویی آدمِ این‌ جهان نیست، برای زندگی در دنیای آکنده از زشتی خلق نشده و تشنه‌ی حیات در عالمی دیگر است: «آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی...» دل‌تورو که به شهادت آثارش، عاشق خیال‌پردازی و جهان‌های تخیلی است، هرچه در چنته دارد به‌کار می‌گیرد تا هولناکی عالم واقع را به تصویر بکشد. او برتری را -درنهایت- به جهان موردِ علاقه‌اش و به‌تعبیری، همان "عالمی دیگر" می‌بخشد. گیلرمو دل‌تورو در هزارتوی پن، دنیای زیرزمینی را جایی بهتر از زمینِ انسان‌ها معرفی می‌کند که هرجور باشد، تحمل‌اش ساده‌تر از جهنمی مثل خانه‌ی سروان ویدال است که اوفلیای خوش‌ذات و دوست‌داشتنی اسیرش شده.

هزارتوی پن به‌شکلی خلاقیت‌آمیز پرده از چهره‌ی خبیث فاشیسم برمی‌دارد و دشواری غیرقابلِ وصف زندگی تحت حاکمیت چنین ایدئولوژی‌های واپس‌گرایانه و منحطی را قدرتمندانه به تماشاگرش تفهیم می‌کند. معتقدم کار هنرمندانه‌ای که دل‌تورو در ترسیم سالیان بیداد و اختناق دیکتاتوری ژنرال فرانکو [۴] با هزارتوی پن‌ انجام داده است، هیچ کم از تابلوی مشهور "گِرنیکا" (Guernica) اثر پابلو پیکاسو [۵] ندارد. هزارتوی پن در حال حاضر [۶] بینِ ۲۵۰ فیلم بر‌تر دنیا از نگاه IMDb، صاحب رتبه‌ی ۱۲۳ است.

گیلرمو دل‌تورو یکی از پدیده‌های دو دهه‌ی گذشته‌ی جهانِ سینماست. نخستین فیلم بلندش کرونوس (Cronos) [محصول ۱۹۹۳] گرچه جزء آثار موردِ علاقه‌ام نیست و بی‌عیب‌وُنقص نمی‌دانم‌اش ولی به‌هیچ‌وجه نمی‌شود خوش‌قریحگی و کاربلدی کارگردان ۲۹ ساله‌اش [۷] را منکر شد. کرونوس حس‌وُحال فیلم‌های ترسناک کلاسیک را به ذهن متبادر می‌کند؛ فیلم‌هایی که علی‌رغم این‌که دیگر آنچنان هراس‌آور نیستند اما دیدن‌شان هنوز هم خالی از لطف نیست.

دو تک‌خال دل‌تورو را به‌نظرم بایستی همین هزارتوی پن و ستون فقرات شیطان به‌حساب آورد. ضمن این‌که شخصاً زبان خاص روایی گیلرمو دل‌تورو در ساخت فیلم‌های ابرقهرمانی و -به‌اصطلاح- بلاک‌باستری را می‌پسندم. اگر اهل‌اش هستید، توجه‌تان را جلب می‌کنم به تماشای بلید ۲ (Blade II) [محصول ۲۰۰۲]، هل‌بوی ۲: ارتش طلایی (Hellboy II: The Golden Army) [محصول ۲۰۰۸] و حاشیه‌ی اقیانوس آرام (Pacific Rim) [محصول ۲۰۱۳].

آقای دل‌تورو اخیراً با تهیه و ساخت سریالی به‌نام نژاد (The Strain) [محصول ۲۰۱۴] موجبات نگرانی علاقه‌مندانِ نقاط اوج کارنامه‌ی حرفه‌ای‌اش را فراهم آورده است [۸]. دلبسته‌ی سینمایی که به عشق تجربه‌ی مجدد حال‌وُهوایی شبیه کارهای درخشان گیلرمو، به تماشای نژاد -که برگردان بهتری از کلماتی نظیر تقلا یا رگه است- می‌نشیند، احساسی به‌جز یأس و دل‌آشوبه نصیب‌اش نخواهد شد. از حق نگذریم، اپیزود اول -به کارگردانی خودِ دل‌تورو- درگیرکننده و رازآمیز بود ولی به‌تدریج و در قسمت‌های بعدی، این سویه‌ی رازآلود و کنجکاوی‌برانگیز سریال، جایش را به تهوع داد... آقای دل‌تورو! به منطقه‌ی امن‌ات [۹]، به اسپانیا، به مکزیک برگرد و برایمان یک فیلمِ دل‌توروییِ دیگر بساز!

هزارتوی پن، ۲۵ فوریه‌ی ۲۰۰۶ طی هفتادوُنهمین مراسم آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک آمریکا (AMPAS) در ۶ رشته‌، کاندیدای اسکار بود که سرانجام صاحب جوایز بهترین چهره‌پردازی (دیوید مارتی و مونتسه ریب)، طراحی هنری (یوجینو کابالرو و پیلار روولتا) و فیلمبرداری (گیلرمو ناوارو) شد. جالب است که اعضای آکادمی، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان را به هزارتوی پن ندادند و زندگی دیگران (The Lives of Others) [ساخته‌ی فلوریان هنکل فون دونرسمارک/ ۲۰۰۶] برنده‌ی این جایزه شد! هزارتوی پن به‌جز این، برای بهترین موسیقی متن (خاویر ناوارته) و فیلمنامه‌ی غیراقتباسی (گیلرمو دل‌تورو) هم نامزد اسکار بود.

هزارتوی پن از یک منظر، انیمه‌های هایائو میازاکی [۱۰] را به‌خاطرم آورد، در رویارویی اولیه با آثار میازاکی، به‌واسطه‌ی کم‌سن‌وُسال بودن شخصیت -یا شخصیت‌های- محوری، ممکن است تصور کنیم با فیلمی برای گروه سنی کودک یا نوجوان طرفیم(!) درحالی‌که این‌طور نیست و مخاطبان گروه‌های سنی مورد اشاره، از درک کامل جهانِ ساخته و پرداخته‌ی فیلمساز عاجزند. هزارتوی پن نیز نه برای نوجوانان تولید شده و نه مناسب آن‌هاست. بی‌خود نبوده که فیلم، درجه‌ی R گرفته. دل‌تورو در نمایش گوشه‌هایی از سبعیت‌ سرسپردگان رژیم بیمار فرانکو، صراحت لهجه دارد... امیدوارم "مکزیکی خوش‌قریحه" دوباره با کارگردانی فیلمی کم‌ریخت‌وُپاش اما خاطره‌انگیز شبیهِ هزارتوی پن در صدر اخبار سینمایی قرار بگیرد.

 

پژمان الماسی‌نیا

دو‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۳

[۱]: بنائی مشتمل بر قطعات متعدد که پیدا کردن مدخل و مخرج آن‌ها بسیار صعب باشد (لغت‌نامه‌ی دهخدا). ۱- ساختمانی که دهلیزهای اصلی و فرعی بسیار دارد. ۲- تودرتو، پیچ‌درپیچ (فرهنگ فارسی معین).

[۲]: پان در اسطوره‌های یونان، خدای چوپانان و گله‌هاست. اوقات خود را به شادی و رقص و آواز می‌گذراند. نی را از ابداعات او می‌دانند که به‌یاد عشق‌اش سورینکس می‌نواخته است. در اساطیر روم با "فاونوس" مطابقت دارد (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ پان/ اسطوره‌شناسی).

[۳]: قصه‌ی جادویی یا قصه‌ی پریان، داستانی است که در جهانی غیرواقعی رخ می‌دهد ولی این وقایع غیرواقعی برای قهرمان قصه کاملاً واقعی و معمولی به‌شمار می‌روند (یافته‌های نو در ریخت‌شناسی افسانه‌های جادویی ایرانی، نوشته‌ی علی‌محمد حق‌شناس و پگاه خدیش، مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، دوره‌ی ۵۹، شماره‌ی ۲، تابستان ۱۳۸۷).

[۴]: ژنرال فرانسیسکو فرانکو، دیکتاتور اسپانیا بود که پس از جنگ داخلی این کشور، از ۱۹۳۹ تا هنگام مرگ‌اش در ۱۹۷۵ بر اسپانیا حکومت می‌کرد. رژیم فرانکو یک دیکتاتوری انعطاف‌پذیر سوسیالیستی مصلحت‌گرا، فرصت‌طلب و طرفدار اصالت سود بود، هرچند در دهه‌ی ۶۰ فشار بر مردم کم‌تر شد اما در طول سال‌های سیاه سلطه‌ی فرانکو همیشه فضای اختناق و عوام‌فریبی وجود داشت. مخالفان یا اعدام می‌شدند و یا تبعید، به گواهی محققان در سال‌های ۱۹۴۴-۱۹۳۹ تعداد اعدام‌های سیاسی به رقم ۱۹۲۶۴۸ نفر رسید (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ فرانسیسکو فرانکو).

[۵]: نام اثری است از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو که بمباران دهکده‌ی گِرنیکا در شمال کشورش توسط بمب‌افکن‌های آلمان نازی در ۲۶ آوریل ۱۹۳۷ و در خلال جنگ داخلی اسپانیا را به تصویر کشیده‌ است. این اثر در ابعادی عظیم ترسیم شده که در‌‌ همان سال در فرانسه -طی دوران تبعید پیکاسو- به نمایش عمومی درآمد. مؤلفه‌های اصلی این اثر -بعد از اغتشاش و سردرگمی چشم‌گیری که در اولین نگاه به بیننده دست می‌دهد- می‌تواند مرگ، خشونت، بی‌رحمی، زجر و درماندگی باشد که با استفاده از قالبی سیاه‌وُسفید و به‌سبک عکس‌های خبری در جرائد کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ گرنیکا/ نقاشی).

[۶]: تاریخ آخرین بازبینی صفحه‌ی ۲۵۰ فیلم برتر IMDb؛ ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴.

[۷]: گیلرمو دل‌تورو متولد سال ۱۹۶۴ در گوادالاخارای مکزیک است.

[۸]: دل‌تورو طی یکی-دو سال اخیر در حیطه‌ی تهیه‌کنندگی سینما، عملکرد قابلِ قبول‌تری داشته است که فیلم‌ترسناک درخشان مامان (Mama) [ساخته‌ی اندرس موچیتی/ ۲۰۱۳] و انیمیشن متفاوت کتاب زندگی (The Book of Life) [ساخته‌ی خورخه گوتیرز/ ۲۰۱۴] شاهدی بر این ادعایند.

[۹]: به زبان ساده، "منطقه‌ی امن"‌‌ همان جایی است که آنجا بوده‌اید و به آن عادت دارید،‌‌ همان دایره‌ی کوچکی که ماهی‌ها در آن شنا می‌کنند؛ خانه‌تان، ترکیبی از موقعیت‌ها و شرایط و مقتضیاتی که برای خودتان ترتیب داده‌اید. منطقه‌ی امن شما دربردارنده‌ی تمامی آن چیزهایی است که برایتان آشناست. از کارهای روزانه گرفته تا آدم‌هایی که همیشه دوروُبرتان را گرفته‌اند (تغییر کن وگرنه تغییرت می‌دهم!، نوشته‌ی ميترا سلامی، ماهنامه‌ی ارتباط موفق، شماره‌ی ۲، تیرماه ۱۳۸۵).

[۱۰]: برای آشنایی بیش‌تر با هایائو میازاکی و سینمای او، رجوع کنید به دو نقدی که درباره‌ی باد وزیدن گرفته (The Wind Rises) [محصول ۲۰۱۳] و قلعه‌ی متحرک هاول (Howl's Moving Castle) [محصول ۲۰۰۴] نوشته‌ام و هر دو منتشر شده‌اند؛ اولی تحت عنوانِ «امیدهای بربادرفته» در تاریخ ۷ تیر ۱۳۹۳ [لینک دسترسی به نقد] و دومی با تیترِ «از جنگ و عشق» به تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

تلفیقِ تردید و تعلیق؛ نقد و بررسی فیلم «شیطان‌صفتان» ساخته‌ی هانری-ژرژ کلوزو

Diabolique

عنوان به فرانسوی: Les Diaboliques

كارگردان: هانری-ژرژ کلوزو

فيلمنامه: هانری-ژرژ کلوزو، ژروم ژرومینی، فردریک گرندل و رنه ماسون [براساس رمان پیر بوالو و توماس نارسژاک]

بازيگران: ورا کلوزو، سیمون سینیوره، پل موریس و...

محصول: فرانسه، ۱۹۵۵

زبان: فرانسوی

مدت: ۱۱۷ دقیقه

گونه: معمایی، هیجان‌‌انگیز

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۴۸: شیطان‌صفتان (Diabolique)

 

نمی‌دانم شما هم مثل نگارنده، به افسون سینمای کلاسیک باور دارید یا نه؟ کلاسیک‌های سینما به‌شیوه‌ای آرام و بی‌سروُصدا، جای خودشان را در دل بیننده باز می‌کنند. اجازه بدهید مثالی بزنم، اخیراً غرامت مضاعف (Double Indemnity) [ساخته‌ی بیلی وایلدر/ ۱۹۴۴] را دیدم؛ در وهله‌ی اول چندان جذب‌ام نکرد، نه شیفته‌اش شدم و نه از فیلم تنفر پیدا کردم... این روزها، پلان‌هایش زنده و شفاف، مدام جلوی چشم‌هایم رژه می‌روند! بد‌های سینمای کلاسیک حتی از متوسط‌های سینمای معاصر، قابلِ تحمل‌تر و در ذهنْ ماندگارترند.

شیطان‌صفتان را شاهکار سینمای کلاسیک نمی‌دانم اما با مهم و تأثیرگذار بودن‌اش در تاریخ سینما هیچ مخالفتی ندارم. در مواجهه با شیطان‌صفتان هم بلافاصله پس از اتمام فیلم، وضعی مشابهِ زمانِ تماشای غرامت مضاعف داشتم ولی افسون شیطان‌صفتان انگار کارش را بهتر بلد بود! سه-چهار ساعت بعد، جادو کارگر افتاد و یادآوری سکانس‌های فیلم، دست از سرم برنداشت. شیطان‌صفتان، اقتباس غیروفادارانه‌ی هانری-ژرژ کلوزو از رمان "زنی که دیگر نبود" (The Woman Who Was No More) نوشته‌ی مشترک پیر بوالو و توماس نارسژاک است.

در یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی پسرانه، زن محجوبی به‌نام کریستینا (با بازی ورا کلوزو) که صاحب همه‌چیزِ آنجاست، تحت آزار و اذیت و تحقیرهای خُردکننده‌ی شوهر خشن و بی‌نزاکت‌اش، میشل (با بازی پل موریس) قرار دارد که دیگران او را "آقای مدیر" صدا می‌زنند. در این بین، معلمه‌ای به‌نام نیکول (با بازی سیمون سینیوره) هم حضور دارد که با میشل سروُسری داشته ولی انگار حالا میانه‌شان شکراب شده است. او پیوسته کریستینا را به قتل میشل تحریک می‌کند اما کریستینا که زنی پاکدامن و صاحب عقاید مذهبی است، زیر بار نمی‌رود. اهانت‌های روزافزون میشل، به‌تدریج کریستینای شکننده و رنجور را متقاعد می‌کند تا روی اعتقادات‌اش پا بگذارد. کریستینا با شک و دودلی، سرانجام پیشنهاد نیکول را می‌پذیرد و آن‌ها وقت ارتکاب قتل را تعطیلات ۳ روزه‌ی مدرسه تعیین می‌کنند...

از جنبه‌ی جذابیت‌های ساختاری فیلم آنچه بیش‌تر جلبِ نظر می‌کند، قاب‌های قرص‌وُمحکم و شسته‌رفته هم‌چنین نورپردازی پرکنتراست است. به‌عبارت دیگر، فیلمبرداری شیطان‌صفتان از نقاط قوت‌اش به‌شمار می‌رود. انکار نمی‌شود کرد که شیطان‌صفتان فیلم خوش‌عکسی است و فیلمبرداری سیاه‌وُسفیدش (توسط آرماند تیرار) یکی از بهترین‌های سینمای کلاسیک. کافی است نسخه‌ی بلوری فیلم را ببینید تا به صحت ادعایم ایمانِ کامل بیاورید!

آقای کلوزو در چیدن مقدمات وقایع موردِ نظرِ بعدی‌اش، صبر و حوصله‌ی بالایی دارد. طمأنینه‌ای که شاید تحمل‌اش برای تماشاگر ناشکیبای امروزی دشوار باشد. از نقطه‌نظر چنین تماشاگری، شیطان‌صفتان تا نیمه -یعنی دقیقاً زمانی که مشخص می‌شود جسد ناپدید شده است- کُند به‌نظر می‌رسد. تردید و تعلیق دو بن‌مایه‌ی مشترک اثر محسوب می‌شوند. تعلیق خصوصاً در شیطان‌صفتان نقشی بااهمیت ایفا می‌کند. در این فیلم، تعلیق از عنوان‌بندی و اسم‌اش آغاز می‌شود. با شروع فیلم و به‌دنبال معارفه با شخصیت‌ها و اطلاع از کلیت ماجرا، کنجکاویم هرچه زودتر بدانیم که بالاخره "شیطان‌صفت‌ها" کدام‌یک از آدم‌های قصه هستند و علت نام‌گذاری فیلم چه بوده است. فیلمساز برای سر درآوردن از این راز، مخاطب را تا پایان، تشنه باقی می‌گذارد.

سه بازیگر اصلی فیلم -کلوزو، سینیوره و موریس- به‌خوبی ایفای نقش کرده‌اند. اگر آخرین لحظات حضور ورا کلوزو [۱] را فاکتور بگیریم، بهترین بازی شیطان‌صفتان متعلق به اوست. ورا با هنرمندی، بیننده را روی مرز نازک انزجار و ترحم نسبت به کاراکتر کریستینا نگه می‌دارد. گاه اعصاب‌مان را با سادگی و بی‌دست‌وُپایی‌اش چنان به‌هم می‌ریزد که دوست داریم سر به تن‌اش نباشد(!) و گاهی نیز از مشاهده‌ی رفتار دوروُبری‌ها با او، مجاب می‌شویم برایش عمیقاً دل بسوزانیم. پل موریس هم از حق نگذریم، "یک عوضی تمام‌عیار" را ملموس بازی می‌کند! علاوه بر این، سایر بازیگران -به‌ویژه پسرهای مدرسه‌ی شبانه‌روزی- قابل قبول ظاهر شده‌اند.

شیطان‌صفتان از میانه‌ی راه، جانی دوباره می‌گیرد و فوق‌العاده هیجان‌انگیز می‌شود. اگرچه حدسِ رازِ نهانی فیلم غیرممکن نیست اما -تا موعد رمزگشایی- نمی‌توان از قطعیت این گمانه‌زنی با اطمینان حرف زد و به شیطان‌صفتان انگِ دست‌کم گرفتن تماشاگرش را چسباند. در پی ورود کمیسر پیر و بدپیله (با بازی چارلز وانل) به شیطان‌صفتان، با اتکا به شمِ پلیسی-سینماییِ‌‌مان حدس می‌زنیم که گره‌ی معماهای فیلم عاقبت به‌دست باتجربه‌ی او گشوده خواهد شد [۲].

دیده‌ام شیطان‌صفتان -حتی در دیتابیس‌ معتبری هم‌چون IMDb- گهگاه به‌عنوان فیلمی در رده‌ی سینمای وحشت طبقه‌بندی می‌شود که نوعی آدرس غلط دادن به مخاطب است؛ رگه‌هایی از برخی کلیشه‌های پرکاربردِ سالیانِ بعدِ گونه‌ی سینمای مذکور در فیلم به چشم می‌خورد اما شیطان‌صفتان معمایی است نه ترسناک. ناگفته نماند که عنوان و علی‌الخصوص پوستر معروف فیلم -که بر پیشانی‌اش چشمان هراسان ورا کلوزو (در نقش کریستینا) نقش بسته است- نیز به چنین طرز تلقی نادرستی دامن می‌زند.

همان‌طور که در سطور آغازین برشمردم، شیطان‌صفتان شاهکار نیست و طبیعتاً خالی از ایراد هم نه. طی یک ارزیابی ریزبینانه، مثلاً می‌شود به‌خاطر انتخاب نوع زاویه‌ی دید -در پاره‌ای لحظات- به کلوزو و فیلم‌اش خُرده گرفت. و یا به‌عنوان نمونه‌ای دیگر؛ هانری-ژرژ کلوزو هرچه در مقدمه‌چینی‌های ابتدایی -چنان‌که پیش‌تر اشاره شد- صبوری به خرج می‌دهد، در گره‌گشایی انتهایی -با حضور پلیس بازنشسته- شتابزده عمل می‌کند.

یادگار برجسته‌ی آقای کلوزو، حدود چهل سال بعد به‌نحوی رقت‌بار به کارگردانی جرمیا اس. چچیک و نقش‌آفرینی ایزابل آجانی و شارون استون، در ایالات متحده بازسازی شد که تنها کارکردش جلب توجه دوباره‌ی سینمادوستان به درجه‌ی غنا و کیفیت نسخه‌ی اصلی بود! شیطان‌صفتان از آن دست فیلم‌هاست که پس از رازگشایی پایانی، از به‌یاد آوردن لحظات مختلف‌اش لذتی دوچندان خواهیم برد زیرا دیگر چراییِ رفتارهای کاراکترها برایمان روشن شده است؛ معما چو حل گشت، آسان شود!

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳

[۱]: همسر برزیلی‌تبار هانری-ژرژ کلوزو با نام اصلی ورا گیبسون-آمادو که ۵ سال پس از این فیلم، در ۴۶ سالگی درگذشت.

[۲]: در این نوشتار -مثل نقد باقی فیلم‌های معمایی یا ترسناک- بخشی از هم‌وُغم‌ام مصروف لو ندادن داستان شد.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.