بی‌افسوس و مطمئن؛ نقد و بررسی فیلم «راننده» ساخته‌ی وا‌لتر هیل

The Driver

كارگردان: وا‌لتر هیل

فيلمنامه: وا‌لتر هیل

بازيگران: رایان اونیل، بروس درن، ایزابل آجانی و...

محصول: آمریکا، ۱۹۷۸

زبان: انگلیسی

مدت: ۹۰ دقیقه

گونه: اکشن، جنایی، هیجان‌انگیز

بودجه: ۴ میلیون دلار

فروش: نزدیک به ۳ و نیم میلیون دلار

درجه‌بندی: R

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۸۷: راننده (The Driver)

 

چنانچه بخواهم در یکی-دو جمله احساسم را از مواجهه با راننده خلاصه کنم، این‌طور می‌نویسم: فیلمی که اصلاً انتظار نداشتم پس از گذشت ۴ دهه، هنوز تا این حد تماشایی مانده باشد! «یک راننده‌ی خیلی خونسرد و کارآزموده (با بازی رایان اونیل) پلیس‌های لس‌آنجلس را ذله کرده است چرا که سارقان را به‌سلامت از صحنه‌ی جرم خارج می‌کند و کوچک‌ترین ردّپایی هم از خود به‌جا نمی‌گذارد! کارآگاه پلیسی صبور و بااعتمادبه‌نفس (با بازی بروس درن) که تشنه‌ی کسب افتخارِ دستگیری اوست، با عده‌ای دزدِ بی‌سروُپا وارد معامله می‌شود تا برای راننده دام بگذارد...»

بدیهی است فیلمی که عنوان راننده را یدک می‌کشد، بایستی چند سکانس اتومبیل‌رانیِ درست‌وُحسابی داشته باشد؛ فیلمِ وا‌لتر هیل خوشبختانه تماشاگر را از این لحاظ مأیوس نمی‌کند و تعقیب‌وُگریز‌هایی نفس‌گیر و لبریز از هیجان تحویل‌اش می‌دهد که به‌اندازه‌ی کافی اقناع‌کننده‌اند زیرا بیننده را به این باور می‌رسانند که در حال تماشای برشی از زندگی نامتعارفِ راننده‌ای فوقِ حرفه‌ای است. راننده فیلم ‌تروُتمیزی است؛ نه خون‌وُخون‌ریزیِ حال‌به‌هم‌زنی دارد و نه به بی‌بندوُباریِ جنسی راه می‌دهد.

اگر درایو (Drive) [محصول ۲۰۱۱] را دیده باشید، پس لابد با نگارنده هم‌رأی هستید که نمی‌توان منکر تأثیرپذیری نیکلاس ویندینگ رفن از راننده شد؛ علی‌الخصوص در نحوه‌ی شخصیت‌پردازی کاراکتر محوری فیلم‌اش (با بازی رایان گاسلینگ) که او هم راننده‌ای کاربلد، کم‌حرف و بااصول است. علاوه بر امتیاز قابلِ توجهی که فیلم از بُعد ساختاری و فنی می‌گیرد، مورد دیگری نیز راننده را در تاریخ سینما متمایز می‌سازد و آن‌هم بی‌نام بودن تمامی کاراکتر‌هایش است. آفتاب آمد دلیل آفتاب! در درایو هم شخصیت اصلی، اسمی ندارد.

راننده گروه بازیگریِ تراز اولی دارد و انتخاب‌ها همگی فکرشده و بازی‌ها خوشایند و یک‌دست‌اند. رایان اونیل از‌‌ همان نخستین تعقیب‌وُگریزِ درجه‌ی یک فیلم آن‌قدر باطمأنینه و مسلط پشت فرمان می‌نشیند که به شکست‌ناپذیری‌اش ایمان می‌آوریم و مهم‌تر این‌که به کارآگاه پلیس حق می‌دهیم هیچ فکروُذکری به‌غیر از دستگیریِ راننده نداشته باشد. آقای راننده تا به حال طوری کارش را بدون عیب‌وُنقص به انجام رسانده که دُم به تله‌ی پلیس‌ها نداده است.

پلیس فیلم که درن نقش‌اش را بازی می‌کند، مأمور قانونی تخت و تک‌بُدی نیست، اصطلاحاً شیشه‌خُرده دارد، دردِ خدمت صادقانه به جامعه او را نکشته(!) و خصوصیاتی از این دست است که دیدنی‌اش می‌کنند. اما ضلع سوم مثلث جذابیتِ این فیلم مردانه -از نظر بازیگری- یک زن است؛ ایزابل آجانی در نقش قماربازی جوان و صدالبته کاریزماتیک. گرچه مدت زمان حضور آجانی بر پرده، کم‌تر از رایان اونیل و بروس درن است اما با‌‌ همین تایم کوتاه هم در یادها می‌ماند. ایزابلِ راننده در اوج جوانی، مطبوع و پر از رمزوُراز است.

رابطه‌ی دزدِ نابغه و پلیسِ باهوشِ فیلم، بسیار درست از کار درآمده است و بازی موش‌وُگربه‌وارِ جالب و هیجان‌انگیزی بین‌شان جریان دارد که به‌طور مداوم بر جذابیت‌اش اضافه می‌شود. آقای راننده، بی‌کله [بخوانید: کله‌خر!] و پردل‌وُجرئت است. یک خلافکارِ باکلاس که اصول حرفه‌ایِ مخصوصِ خودش را دارد. تنهایی و انزوایی که راننده را در بر گرفته، از فاکتور‌هایی بوده که بر غنای این شخصیت افزوده است و سبب‌سازِ فراروی‌اش از یک تیپِ صرفاً قراردادی شده. راننده در جایی از فیلم، بدون افسوس و با اطمینان می‌گوید: «من هیچ دوستی ندارم» (نقل به مضمون).

راننده فیلمی کم‌دیالوگ است و کلمات را بی‌خودی خرج نمی‌کند. از بحث دیالوگ‌ها که بگذریم، به‌طور کلی نیز راننده زیاده‌گویی نمی‌کند و به رعایت اختصار، مقید است. راننده مقصودش را با به‌کار گرفتنِ کم‌ترین پلان‌ها می‌رساند. در فیلم، پلانِ فاقد کارکرد و بیهوده‌ای نمی‌توانید پیدا کنید. هم‌چنین، دست راننده برای مخاطب رو نیست. یک شاهدمثال درخشان برای این ادعا، طریقه‌ی مجاب شدن راننده برای ورود به تله‌ی کارآگاه -با پای خودش- است که جانی تازه به اثر می‌دهد.

از میان سکانس‌های فیلم -و به‌طور ویژه: سکانس‌های اتومبیل‌رانی‌اش- به‌شخصه شیفته‌ی ۴ دقیقه‌ای هستم که آقای راننده آن مرسدس بنزِ دبلیو۱۱۴ [۱] نارنجی‌رنگ را خُردوُخاکشیر می‌کند و کک‌اش هم نمی‌گزد! حُسن ختامِ سکانس مذکور، این دیالوگ محشر است: «اگه خیال دارین بازم ازش استفاده کنین، بهتره پلاک‌شو عوض کنین!» (نقل به مضمون) هم در سکانس‌های تعقیب‌وُگریز‌ و اکشن و هم در نورپردازی‌های شبانه، کار فیلمبردار بزرگ‌ راننده [۲] شایسته‌ی تحسین است.

به ۱۹۷۸ میلادی -سال تولید فیلم، سالی که از اسپشیال‌افکت‌های کامپیوتری، پرده‌ی آبی و سبز و... خبری نبوده- اگر دقت کنیم، آن‌وقت است که ارزش کار آقای هیل و گروه‌اش چندبرابر می‌شود. به‌عنوان نمونه، تیم بدلکاری به‌قدری قوی عمل کرده است تا راننده در کنار فیلم‌های برجسته‌ای هم‌چون: ارتباط فرانسوی (The French Connection) [ساخته‌ی ویلیام فریدکین/ ۱۹۷۱]، رونین (Ronin) [ساخته‌ی جان فرانکن‌هایمر/ ۱۹۹۸]، شوالیه‌ی تاریکی (The Dark Knight) [ساخته‌ی کریستوفر نولان/ ۲۰۰۸] [۳] از جمله آثاری باشد که صاحب صحنه‌های کم‌نظیرِ اتومبیل‌رانی‌اند.

پایان راننده فوق‌العاده است و کاملاً با سلیقه‌ام در چگونه تمام کردنِ فیلم‌های دزدوُپلیسی، سازگار! مطمئناً انتظار ندارید که پایان‌بندی را لو بدهم(!)، پس قضاوت‌اش بماند برای هر زمان که خودتان فیلم را دیدید. چنانچه به درایو -و نظایرش- علاقه‌مندید، برای تماشای این پدرجدّ مهجورش دست‌دست نکنید تا دقیقاً پی ببرید ضرب‌المثل "دود از کُنده بلند می‌شود" یعنی چه! راننده تریلری دستِ‌کم گرفته شده است که تماشایش -در اسرع وقت- را برای عشقِ‌سینما‌ها از نان شب واجب‌تر می‌دانم!

 

پژمان الماسی‌نیا

دو‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴

[۱]: Mercedes-Benz W114.

[۲]: فیلیپ اچ. لاتروپِ فقید.

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد شوالیه‌ی تاریکی، رجوع کنید به «شاهکاری برای زمانه‌ی ما»؛ منتشره در پنج‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

بازسازی آلمان شرقی در اتاق سه‌درچهار! نقد و بررسی فیلم «خداحافظ لنین» ساخته‌ی ولفگانگ بکر

Good bye, Lenin

كارگردان: ولفگانگ بکر

فيلمنامه: ولفگانگ بکر و برند لیختنبرگ

بازيگران: دانیل برول، کا‌ترین ساس، چولپان خاماتووا و...

محصول: آلمان، ۲۰۰۳

زبان: آلمانی

مدت: ۱۲۱ دقیقه

گونه: درام، کمدی، رُمانس

بودجه: ۶ و نیم میلیون دلار

فروش: حدود ۷۹ و نیم میلیون دلار

درجه‌بندی: R

جوایز مهم: کاندیدای گلدن گلوب بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان، ۲۰۰۴

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۸۶: خداحافظ لنین (Good bye, Lenin)

 

بلافاصله بعد از شیفت‌دیلیتِ ملغمه‌ای از تصاویر آلوده‌ی آلمانی [۱] که شدیداً آزرده‌خاطرم ساخت، تماشای یک فیلم سینماییِ حال‌خوب‌کن از‌‌ همان مرزوُبوم حسابی چسبید! خداحافظ لنین داستان به کُما رفتن کریستین کرنر (با بازی کا‌ترین ساس)، صاحب نشان شهروند نمونه و هوادار دوآتشه‌ی حزب سوسیالیست [۲] در جریان یک اغتشاش خیابانی، مربوط به اکتبر سال ۱۹۸۹ در برلین شرقی است. کریستین، ۸ ماه بعد در حالی به هوش می‌آید که دیوار برلین فرو ریخته، مظاهر کاپیتالیسم [۳] مثل قارچ در همه‌جا ریشه دوانده‌اند و آلمانْ طوفانی عظیم از تحولات سیاسی و اجتماعی را پشتِ سر گذاشته است. در این میان، پسر جوان‌اش، الکساندر (با بازی دانیل برول) به‌دلیل وضعیت روحی و جسمیِ شکننده‌ی مادر، مصمم می‌شود -به هر ضرب‌وُزوری که شده- شرایطی فراهم آورد تا کریستین بویی از کُن‌فیکون شدن جمهوری دموکراتیک آلمان نبرد؛ انگار که آب از آب تکان نخورده و دیوار هنوز پابرجاست!...

درست است که خداحافظ لنین هم‌چون زندگی دیگران (The Lives of Others) [ساخته‌ی فلوریان هنکل فون دونرسمارک/ ۲۰۰۶] [۴] به دوران تیره‌وُتار یکه‌تازی سرسپردگان دی‌دی‌آر [۵]، فروپاشی دیوار برلین و دگرگونی‌های متعاقبِ آن می‌پردازد اما فیلمی در راستای نقد حاکمیت‌های سوسیالیستی خواندنِ خداحافظ لنین ساده‌انگارانه که چه عرض کنم، بی‌انصافیِ محض است! خداحافظ لنین قصه‌ی عشق پسری قدر‌شناس به مادرش است، مادری که حالا آسیب‌پذیر شده و نیاز به مراقبت دارد. الکس از پسِ وظیفه‌ی نگهداریِ مادر -طی یک بازه‌ی زمانیِ حدوداً ۴ ماهه- به کامل‌ترین شکل برمی‌آید و با چنگ‌وُدندان، از دنیای زنِ رنجور و آرمان‌های تاریخ‌مصرف‌گذشته و رنگ‌باخته‌اش حفاظت می‌کند. برای درک عمق دلبستگی الکساندر به کریستین، فقط توجه‌تان را جلب می‌کنم به دلسرد نشدن پسر نسبت به انجام بی‌کم‌وُکاستِ وظیفه‌اش حتی بعد از فهمیدنِ این‌که مادر، سال‌ها دروغی بزرگ را به خورد او و خواهرش می‌داده است.

راستی! خلاصه‌ی داستانِ خداحافظ لنین به‌نظرتان آشنا نمی‌آید؟! زیاد به مغز مبارک فشار نیاورید! بله! مشابهِ وطنی‌اش را هم داریم: سیزده ۵۹ [ساخته‌ی سامان سالور/ ۱۳۸۹] که البته هیچ چیزی فرا‌تر از یک کپی‌برداریِ الکن و شعاری از ایده‌ی مرکزیِ خداحافظ لنین نیست. پیشنهاد می‌کنم خودتان هر دو فیلم را ببینید تا تفاوت‌ها را احساس کنید. به‌قول معروف: «میان ماه تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است!» این‌که یک نفر مؤمن به باید‌ها و نباید‌های نظام توتالیتر آلمان شرقی، در اوج تغییراتی چنان بنیادین -نظیر آن‌چه آلمان‌ها در بدو دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی از سر گذراندند- در خواب باشد، به خودیِ خود، ایده‌ی خلاقانه‌ای است.

ولفگانگ بکر در خداحافظ لنین برای رسیدن به موقعیت هیجان‌انگیزی که تماشاگرِ آگاه از خط داستانی فیلم، بی‌صبرانه انتظارش را می‌کشد -یعنی: چشم باز کردن مادر در برلینِ بدونِ دیوار و شروع چالش پسر برای ماله‌کشی بر اوضاع!- ذوق‌زده نیست. بکر در مقام نویسنده [۶] و کارگردانِ خداحافظ لنین کم‌ترین عجله‌ای به خرج نمی‌دهد چرا که خوب می‌دانسته است چنانچه فیلم‌اش از نظر منطق روایی لنگ بزند و زمینه‌چینیِ درست‌وُدرمانی جهت نیل به نقطه‌ی مذبور نداشته باشد، تأثیری -آن‌طور که باید- بر مخاطب نمی‌تواند بگذارد و نتیجه‌ی نهایی، تنها از دست رفتن یک فکر بکرِ اولیه خواهد بود.

از شما چه پنهان، از زمان انتقال مادر به خانه و استارت خوردن کوشش خستگی‌ناپذیر پسر جوان برای بازسازی آلمان شرقی و نما‌دهایش در یک اتاق ۳در۴ متری(!) به‌بعد، نگرانِ بی‌خاصیت و معمولی شدن فیلم بودم؛ خداحافظ لنین خوشبختانه درجا نمی‌زند و اسیر دورِ تسلسل و تکرار نمی‌شود زیرا هم‌زمان با پیشرفت داستان -چه در زندگی خانوادگی کرنر‌ها و چه در سطح اجتماع آلمانِ متحد- به‌تناوب، راز‌هایی برملا می‌شوند و اتفاقاتی رخ می‌دهند که خداحافظ لنین را کماکان جذاب و سرِپا نگه می‌دارند.

در طول ۴۰ سال حکومت آلمانِ سوسیالیست، بی‌شک بسیار بودند کسانی که به پوچی حزب پی بردند، به آرمان‌های آن بی‌اعتقاد شدند و در سرخوردگیِ کامل جان سپردند. الکسِ خداحافظ لنین فرصتی می‌یابد تا آن آلمان شرقی‌ای که خودش دوست دارد را -مطابق با ایده‌آل‌های مادر- در چارچوب دیوار‌های آپارتمان کوچک‌شان از نو بسازد و کریستین را تبدیل به خوشبخت‌ترین و عاقبت‌به‌خیر‌ترین هواخواهِ حزب سوسیالیست کند! سکانس رویارویی کریستینِ گیج‌وُمنگ با مجسمه‌ی در حال پروازِ ولادیمیر لنین، جادوی بدون شرحی است که باید در سکوت مطلق به تماشایش نشست.

خداحافظ لنین اگرچه لحظه‌های کمیکی دارد که لبخند بر لب‌هایمان می‌آورند ولی آقای بکر با هوشمندی اجازه نمی‌دهد به کاراکتر‌های فیلم‌اش بخندیم. در خداحافظ لنین با آدم‌هایی لوده، حقیر و قابلِ ترحم طرف نیستیم؛ حتی مادر الکس که -به‌واسطه‌ی سرسپردگی بی‌چون‌وُچرا‌ی خود به رژیمی منحط- طبیعتاً نوکِ تیز پیکان انتقاد‌ها به سویش روانه است، کاریکاتوری مضحک از یک آدم نیست. چنان‌که گفتم، لبخندی هم اگر هست فقط نثار موقعیت‌های کمیک فیلم می‌شود ولاغیر. دقیقاً برعکس ما که در فیلم‌های به‌اصطلاح کمدی‌مان، مدام آدم‌های توسری‌خورده و غیرقابلِ دفاع را در مرکز توجه قرار می‌دهیم. به‌عنوان مثالی متأخر، نگاه کنید به رد کارپت [ساخته‌ی رضا عطاران/ ۱۳۹۲] و حقارت آزارنده‌ی آدم اصلی‌اش.

موسیقیِ شاهکارِ خداحافظ لنین سحرآمیز و دیوانه‌کننده است و به فیلم، وزنی درخورِ شأن‌اش بخشیده. این موسیقی متن [۷] اتفاقاً مورد عنایت خواهران و برادرانِ زحمت‌کش صداوسیما هم قرار گرفته است و راه‌به‌راه از کانال‌ها و برنامه‌های مختلف به گوش می‌رسد! کپی‌رایت، خوردنی است یا پوشیدنی؟!... علاقه‌ای به جست‌وُجوی نماد‌های سیاسی در خداحافظ لنین و برجسته کردن‌شان در این نوشتار نداشتم چرا که اولاً معتقدم عشقی که در فیلم موج می‌زند، بی‌بروبرگرد بالا‌تر از همه‌چیز می‌ایستد؛ ثانیاً لابد می‌دانید که طعم سینما را از سیاست و سیاست‌زدگی بیش‌تر دوست دارم!

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

[۱]: ساخته‌ی دستیار سابق پرت‌وُپلاساز معروف، میشائل هانکه! که حیف است "فیلم" خطاب‌اش کرد؛ توضیح بیش‌تری نمی‌دهم.

[۲]: سوسیالیسم (Socialism) اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته ‌باشند (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ سوسیالیسم).

[۳]:کاپیتالیسم (Capitalism) نظامی اقتصادی است که در آن پایه‌های یک سیستم اقتصادی روی مالکیت خصوصی ابزارهای تولید است و در دست مالکان خصوصی قرار دارد و از آن برای ایجاد بهره‌مندی اقتصادی در بازارهای رقابتی استفاده می‌شود. به این نظام، آزادی مالکیت شخصی نیز گفته می‌شود (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ کاپیتالیسم).

[۴]: برای مطالعه‌ی نقد زندگی دیگران، رجوع کنید به «دیواری که بود»؛ منتشره در پنج‌شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۴؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۵]: DDR، جمهوری دمکراتیک آلمان.

[۶]: با همکاریِ برند لیختنبرگ.

[۷]: اثرِ یان تیرسن.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.