The Judge

كارگردان: دیوید دابکین

فيلمنامه: نیک شنک و بیل دوبوک

بازیگران: رابرت داونی جونیور، رابرت دووال، ورا فارمیگا و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۴

مدت: ۱۴۲ دقیقه

گونه: جنایی، درام

درجه‌بندی: R

 

«هنک پالمر (با بازی رابرت داونی جونیور) وکیلی تراز اول، کاربلد و باذکاوت است. او تمام سعی‌اش را می‌کند تا هیچ پرونده‌ای را نبازد. برای پالمر تنها چیزی که اهمیت دارد، تمام‌وُکمال گرفتن دستمزد از موکلین متمول‌اش است؛ او کاری به گناهکار یا بی‌گناه بودنِ کله‌گنده‌هایی که وکالت‌شان را به عهده می‌گیرد، ندارد. هنک، یک پیام صوتی -حاوی خبر فوت مادرش- دریافت می‌کند و بعد از سال‌ها عازم شهر کوچک زادگاه خود در ایندیانا می‌شود. جایی که پدرش، قاضی جوزف پالمر (با بازی رابرت دووال) به خوش‌نامی و اجرای بی‌کم‌وُکاستِ عدالت مشهور است. پدر و پسر که رابطه‌ی دوستانه‌ای ندارند، طی مراسم خاکسپاری نیز حسابی از خجالت همدیگر درمی‌آیند! وقتی پس از یک مشاجره‌ی لفظیِ پدر و پسری، هنکِ عصبانی -با اولین پرواز- قصد بازگشت به شیکاگو را دارد، خبردار می‌شود که قاضی پالمر متهم به قتل شده است...»

کاملاً به شما حق خواهم داد اگر بعد از شنیدن نام قاضی و مرور خلاصه‌ی داستان‌اش، با خودتان بگویید: «اَه، اَه، اَه! یه فیلمِ دادگاهیِ خسته‌کننده‌ی دیگه!» اما بهتر است زود قضاوت نکنید دوستان! هرچند بنا ندارم قاضی را به‌جای شاهکار درک‌نشده‌ی سینمای ۲۰۱۴ به خوردتان بدهم(!) اما بد نیست بگویم که پس از چند روز، مزخرف تماشا کردن(!)، قاضی بالاخره تجربه‌ای لذت‌بخش از "فیلم دیدن" را برایم رقم زد؛ ‌طوری‌که هیچ دلم نمی‌خواست تمام شود.

دیوید دابکین کارنامه‌ی خیلی قابل دفاعی ندارد؛ هرچه پیش از قاضی ساخته، کمدی بوده است و معروف‌ترین فیلم‌اش عروسی ‌خراب‌کن‌ها (Wedding Crashers) [محصول ۲۰۰۵] نام دارد. شاید طنز ملایمی که در قاضی جاری است -و الحق خوب هم جواب داده- را بشود به این بخش از سابقه‌ی حرفه‌ایِ آقای کارگردان مرتبط دانست. قاضی از افتتاحیه‌ای جذاب سود می‌برد؛ هم به مخاطب‌ درباره‌ی کاراکتر اصلی، اطلاعات می‌دهد و هم به پیگیریِ ادامه‌ی فیلم، علاقه‌مندش می‌سازد.

رابطه‌ی جان‌دار پدر و پسری، از جنسی که در قاضی شاهدش هستیم، ما را -تا حدودی- به‌یاد مناسبات خانوادگیِ به‌شدت باورپذیری می‌اندازد که در فیلم فوق‌العاده‌ی سال قبل‌تر، یعنی آگوست: اوسیج کانتی (August: Osage County) [ساخته‌ی جان ولز/ ۲۰۱۳] [۱] دیده بودیم. رابطه‌ای توأم با عشق و نفرت که سطحی نیست و هرکدام از طرفین، ادله‌ی مخصوصِ خودشان را دارند. همان‌طور که در پاراگراف دوم نیز اشاره کردم، فیلم‌های دادگاهی -به‌جز مواردی انگشت‌شمار، مثلاً شاهکاری هم‌چون: ۱۲ مرد خشمگین (twelve Angry Men) [ساخته‌ی سیدنی لومت/ ۱۹۵۷]- اغلب کسالت‌بارند؛ قاضی خوشبختانه از زمره‌ی همان استثناهاست!

تصور می‌کنم که لقب "فیلم دستِ‌کم گرفته‌ شده‌ی سال" کاملاً برازنده‌ی قاضی باشد. این‌که قاضی را با وارد آوردن اتهاماتی نظیرِ "قابل حدس" زیر سؤال ببریم، به‌هیچ‌عنوان کار شاقی نیست. هر علاقه‌مندِ سینمایی که چند فیلم در این حال‌وُهوا دیده باشد، به‌راحتی پیش‌بینی خواهد کرد که رابطه‌ی درب‌وُداغانِ هنک با خانواده‌اش -به‌ویژه پدر سرسخت و گوشت‌تلخ ‌او- سرآخر ترمیم پیدا می‌کند؛ اما چطور؟ به‌نظرم در قاضی، همین چگونه به تصویر کشیدنِ سیر ماجراهاست که اهمیت دارد. اصلاً لانگ‌شاتی که هنک و قاضی پالمر را نشان می‌دهد که -در آن جاده‌ی سرسبز- در خلافِ جهت یکدیگر، هریک به سویی می‌روند، تأکیدی بر وصال محتوم پایانی است.

قاضی چند سکانس دادگاه دارد که بدون کم‌ترین تردیدی، بهترین‌شان مربوط به همان دادگاهی است که بعد از رو شدنِ فیلم ویدئوییِ جدید -به‌عنوان مدرکی مهم از شب حادثه- برگزار می‌شود. معتقدم نقطه‌ی اوجِ هنرنمایی رابرت دووال، همین‌جا شکل می‌گیرد؛ بازی‌ای کاملاً کنترل‌شده و غبطه‌برانگیز آن‌هم در ۸۳ سالگی! تیم بازیگری و بازی‌های قاضی یک‌دست‌اند. در قاضی، کستینگ عالی، باعث شده است تا حتی یک عنصر نامطلوب به جمع بازیگران فیلم راه پیدا نکند! از اِما ترمبلیِ کم‌سن‌وُسال (در نقش لورن، دختر هنک) گرفته تا رابرت دووالِ استخوان‌خُردکرده، همگی یا خوب‌اند و یا می‌درخشند.

سالانه در هالیوود و سرتاسر دنیا این‌همه فیلمِ مُهمل، مبتذل و بی‌محتوا تولید می‌شود و هیچ‌کسی هم کک‌اش نمی‌گزد! عجیب است که انگار ائتلافی جهانی، مرموز و شوم علیه قاضی صورت گرفته تا این فیلم را هر جور شده بکوبند! قابل توجهِ آقایان تاد مک‌کارتی، پیتر تراورس، جیمز براردینلی و سایر اعضای محترم ائتلاف مذبور! طی همین ماه‌های گذشته و از محصولاتِ ۲۰۱۴، کم، فیلم‌های بد ندیده‌ام؛ عجالتاً اسمِ چندتایشان را برایتان ردیف می‌کنم: یک میلیون راه برای مُردن در غرب (A Million Ways to Die in the West) [ساخته‌ی ست مک‌فارلن]، نوح (Noah) [ساخته‌ی دارن آرونوفسکی]، لوسی (Lucy) [ساخته‌ی لوک بسون]، مهمان (The Guest) [ساخته‌ی آدام وینگارد] و هجرت: خدایان و پادشاهان (Exodus: Gods and Kings) [ساخته‌ی ریدلی اسکات] پس تا اطلاع ثانوی، با بدوُبیراه گفتن به این خزعبلات سرگرم باشید و دست از سر قاضی بردارید!

قاضی ممکن است فیلمنامه‌ای شش‌دانگ و فاقد ایراد نداشته باشد -که انصافاً نیز ندارد و در برخی بزنگاه‌ها، می‌توان کاستی‌هایی به آن وارد دانست و یا حتی پایین‌تر از حدّ انتظار، خطاب‌اش کرد- اما از ارزش‌هایی حرف می‌زند که این روزها دیگر کسی تره هم برایشان خُرد نمی‌کند و کم‌کم دارند فراموش می‌شوند؛ از عدالت، صداقت، نامِ نیک، احقاق حق مظلوم، دستگیری از راه‌گم‌کرده‌ها و... هر وقت که نوبت به این قبیل حرف‌ها می‌رسد، قاضی به لطف نقش‌آفرینیِ قابل اعتنای بازیگران‌اش -علی‌الخصوص رابرت دووال، در یک بده‌بستانِ پویا با رابرت داونی جونیور- شعاری و توخالی جلوه نمی‌کند و فیلم، قرص‌وُمحکم است. بله! برای من یکی، به‌واسطه‌ی این‌طور چیزهاست که تماشای قاضی خوشایند می‌شود وگرنه باور بفرمایید نگارنده هم چراغ‌قوه به دست گرفتن و دنبال حفره‌های فیلمنامه گشتن را خوب بلد است!

وضعیت رابرت دووال طی هشتادوُهفتمین مراسم آکادمی، کم‌وُبیش مشابهِ بروس درن در اسکار دوره‌ی پیشین بود [۲]. درحالی‌که با در نظر گرفتن سن‌وُسالِ بالای آقای دووال شاید دیگر فرصت کاندیداتوریِ اسکار نصیب‌اش نشود، اعضای آکادمی در این بخش محافظه‌کارانه عمل کردند و پیرو اقبال عمومی جوایز و فستیوال‌های سینماییِ ۲۰۱۴ به جی. کی. سیمونز. البته نباید فراموش کنیم که پیرمرد، رقبای قدرتمندی مانندِ مارک رافالو (فاکس‌کچر) و ادوارد نورتون (بردمن) [۳] و [۴] هم داشت و شانس چندان یارش نبود. گرچه گرگ باران‌خورده‌ای نظیرِ دووال به‌خوبی می‌داند که هیاهوی فصل جوایز خیلی زود فروکش می‌کند و آن‌چه تا همیشه باقی خواهد ماند، حضور درخشان‌اش در نقش قاضی پالمر است.

نکته‌ای که در مواجهه با قاضی نبایستی از نظر دور داشت، این است که ابداً قرار نبوده شاهد تغییر ۱۸۰ درجه‌ای کاراکترها -به‌عنوان نمونه: مثلِ بره سربه‌راه شدن هنک و یا رقت قلبِ شدیدِ قاضی پالمر- در پایان فیلم باشیم. قاضی از راه دادن به یک پایان‌بندیِ احمقانه و پوشالی می‌پرهیزد. قاضی به‌درستی نشان می‌دهد که آدمی ۴۰ یا ۸۰ ساله امکان ندارد دچار تحولاتی آن‌چنانی شود! همین‌که هنک در انتها خطاب به بی‌سروُپایی که دشنام نثارش می‌کند، فریاد می‌زند: «اگه کارم داشتی، اینجام! من اهلِ همین‌جام!» (نقل به مضمون) و یا قاضی پالمر در سکانس دوست‌داشتنیِ ماهیگیری، به هنک می‌گوید: «سؤالی که ازم پرسیدی درباره‌ی بهترین وکیلی که می‌شناسم... من تو رو انتخاب می‌کنم.» (نقل به مضمون) کافی است و گویا.

به هر حال، توجه داریم که قاضی محصول هالیوود است، نه بالیوود! بنابراین نباید از رابرت داونی جونیور و رابرت دووال توقع هندی‌بازی داشته باشیم! عاقلان را اشاره‌ای... قاضی یک فیلم قابل احترام است چرا که تماشاگرش را ابله فرض نمی‌کند و دنبالِ شیرفهم کردن سیر تا پیازِ قضایا به او نیست. قاضی برای عاقبت‌بخیریِ آدم‌های محوری‌اش، چنان‌که گفتم، به دم‌دستی‌ترین راه‌حل‌ها متوسل نمی‌شود و بیش‌تر سعی دارد واقع‌بین باشد تا رؤیاپرداز.

 

پژمان الماسی‌نیا

تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد آگوست: اوسیج کانتی، رجوع کنید به «جداافتاده‌ها...»؛ منتشره در چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: بروس درن در ۷۷ سالگی با نبراسکا (Nebraska) [ساخته‌ی الکساندر پین/ ۲۰۱۳] کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شده بود اما قافیه را به متیو مک‌کانهی باخت.

[۳]: برای مطالعه‌ی نقد فاکس‌کچر، رجوع کنید به «شخصیت‌پردازی ناب و ایجاز دلپذیر»؛ منتشره در شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۴]: برای مطالعه‌ی نقد بردمن، رجوع کنید به «هارمونی دل‌انگیز روزمرگی‌ها و رؤیاها»؛ منتشره در شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.