Bonnie and Clyde

كارگردان: آرتور پن

فيلمنامه: دیوید نیومن و رابرت بنتُن

بازيگران: وارن بیتی، فی داناوی، مایکل جی. پولارد و...

محصول: آمریکا، ۱۹۶۷

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۱۱ دقیقه

گونه: زندگی‌نامه‌ای، جنایی، درام

بودجه: ۲ و نیم میلیون دلار

فروش جهانی: ۷۰ میلیون دلار

درجه‌بندی: R

جوایز مهم: برنده‌ی ۲ اسکار و کاندیدای ۸ اسکار دیگر

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۳۲: بانی و کلاید (Bonnie and Clyde)

 

پنجمین ساخته‌ی بلند سینمایی آرتور پن -برمبنای فیلمنامه‌ای نوشته‌ی دیوید نیومن و رابرت بنتُن- با نمایش قطعه‌عکس‌هایی از بانی و کلایدِ حقیقی آغاز می‌شود؛ ترفندی فاصله‌گذارانه که علاوه بر یادآوری جمله‌ی معروفِ «این فقط یک فیلم است»، بر تأثیرپذیری مستقیم داستان بانی و کلاید -از ماجراهایی- از روزهای زندگی پرفرازوُنشیب دو دلداده‌ی تبهکار و قانون‌گریز سرشناس آمریکاییِ متعلق به سال‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی، یعنی "بانی الیزابت پارکر" و "کلاید چستنات بارو" تأکید می‌کند.

مرد جوانی به‌اسم کلاید (با بازی وارن بیتی) وقتی قصد سرقت اتومبیلی را دارد، متوجه می‌شود که دختری موطلایی او را می‌پاید. اتومبیل متعلق به مادر دختر جوان است که بانی (با بازی فی داناوی) نام دارد؛ نطفه‌ی دلدادگی آن‌ها از همین آشنایی و دیدار نامتعارف بسته می‌شود. "بانک‌زنی" هدفی است که بانی و کلاید برای ادامه‌ی همراهی‌شان انتخاب می‌کنند. چیزی نمی‌گذرد که پسری جوان به‌نام سی. دبلیو. ماس (با بازی مایکل جی. پولارد) و برادر کلاید، باک (با بازی جین هکمن) و همسر او، بلانش (با بازی استل پارسونز) به آن دو ملحق می‌شوند و "دسته‌ی بارو" شکل می‌گیرد که آوازه‌ی دستبردها و قانون‌شکنی‌هایشان در سرتاسر آمریکای دست‌به‌گریبان با معضلات عدیده‌ی معیشتی می‌پیچد...

بانی و کلاید طی دوران رکود بزرگ اقتصادی در ایالات متحده می‌گذرد، دقیقاً همان زمانی که رمان تحسین‌برانگیز خوشه‌های خشم (The Grapes of Wrath) اثر جان اشتاین‌بک -و هم‌چنین برگردان موفق سینمایی‌اش به کارگردانی جان فورد افسانه‌ای و بازی هنری فوندای فقید در نقشِ تام جاد- داستان‌اش را روایت می‌کند. بانی و کلایدی که در فیلم می‌بینیم، البته به‌هیچ‌عنوان به قشر کم‌درآمد سخت نمی‌گیرند چرا که هر دو از طبقه‌ی فرودست جامعه بلند شده‌اند. بانی و کلاید گویا از این طریق، محبوبیتی استثنایی بین عامه‌ی مردم آمریکا پیدا می‌کنند.

یکی از به‌یادماندنی‌ترین لحظات بانی و کلاید، همان‌جایی رقم می‌خورد که کلاید به دو پیرمرد کشاورز که محل کار و زندگی‌شان توسط یکی از بانک‌ها مصادره شده است، اجازه می‌دهد تا به‌واسطه‌ی گلوله‌باران ملک، حداقل دق‌دلشان خالی شود و کمی آرام بگیرند. انگار در ایام رکود اقتصادی، عموم مردم از بانک‌ها هیچ دل خوشی نداشته‌اند که این‌هم خود عامل دیگری به‌شمار می‌آمده است تا سرقت‌های بانی و کلاید از بانک‌ها -که انعکاسی اغلب پرشور در روزنامه‌های کثیرالانتشار آن زمان پیدا کرده بودند- تبدیل به عملی قهرمانانه شود.

بانی و کلاید در پیشینه‌ی سینمای آمریکا، اثر قابل اعتنایی به‌حساب می‌آید که خلاصه‌ترین عبارت در تشریح برجستگی‌اش این است: فیلمی جریان‌ساز و صدالبته ساختارشکن از هر دو جنبه‌ی فرمی و محتوایی، در آستانه‌ی ورود به دهه‌ی مهم ۱۹۷۰. بانی و کلاید به عقیده‌ی من، کلاسیکی است که عمده‌ی اصول سینمای کلاسیک پیش از خود را به چالش می‌کشد. این فیلم باعث شد تا سینمای آمریکا تکانی بخورد و قدم در مسیرهای تازه بگذارد.

کلایدِ فیلم از یک عارضه‌ی روحی و نوعی سرخوردگی در گذشته‌اش رنج می‌برد -مشکلی که گرچه هرگز به‌وضوح به آن اشاره نمی‌شود اما می‌توان حدس زد هرچه بوده، موجبات ناتوانی جنسی او را فراهم آورده- ناگفته پیداست که مشکل مورد اشاره بر رابطه‌‌اش با بانی هم سایه می‌اندازد. نقل است که کلایدِ واقعی دارای امیال هم‌جنس‌خواهانه بوده که در این برگردان سینمایی، مسئله‌ی گرفتاری او با ناتوانی جنسی، جایگزین‌اش شده است.

سینما در سالیان قبل، سینمای نجیب‌تری بود و پرداختن به هم‌جنس‌گرایی، امتیازی برای فیلم‌ها به‌حساب نمی‌آمد. حتی اگر فیلمی زندگی‌نامه‌ای حول محور شخصی حقیقی مثل کلاید بارو هم ‌ساخته می‌شد -که واقعاً دچار این معضل بوده است- سینما به حیطه‌ی مذکور ورود پیدا نمی‌کرد. همان‌طور که پیش‌تر مورد گربه روی شیروانی داغ (Cat on a Hot Tin Roof) [ساخته‌ی ریچارد بروکس/ ۱۹۵۸] را داشتیم و دیدیم که یکی از دو کاراکتر محوری در متن نمایشیِ منبع اقتباس، هم‌جنس‌گرا معرفی شده بود اما فیلمنامه‌نویسان از پرداختن به این مشکل صرف‌نظر کرده بودند.

کافی است مروری گذرا بر لیست کاندیداها و برگزیدگان جوایز اسکار -در رشته‌های مهم- طی چندساله‌ی اخیر داشته باشید تا از عنایت ویژه‌ی آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک آمریکا (AMPAS) به آن قبیل فیلم‌هایی که به‌شکلی در جهت تبلیغ و ترویج هم‌جنس‌خواهی یا قبح‌شکنی از آن قدم برداشته‌اند، متعجب شوید! متأسفانه جشنواره‌های معتبری مثل کن هم برای این‌که از قافله عقب نمانند، وارد چنین بازی کثیفی شده‌اند. منزلت اخلاق‌گرایی پیش‌گفته زمانی برجسته‌تر می‌شود که فیلم مورد بحث‌مان، اثری تابوشکن هم‌چون بانی و کلاید باشد نه فیلمی بی‌رنگ‌وُبو و خاصیت.

علاقه‌ی آرتور پن به ساخت فیلم‌هایی که خلاف جریان رود شنا می‌کنند را -به‌جز بانی و کلاید- به‌ویژه در بزرگ‌مرد کوچک (Little Big Man) [محصول ۱۹۷۰] می‌توان مشاهده کرد. جالب است که فیلم را علی‌رغم همه‌ی ساختارشکنی‌هایش، سینماروها پس نزدند تا به گیشه‌ای -هنوز هم- خیره‌کننده مفتخر شود؛ فروش ۷۰ میلیون دلاری در برابر ۲ و نیم میلیون دلار هزینه‌ی اولیه!

فیلم طی چهلمین مراسم آکادمی اسکار -مورخ دهم آوریل سال ۱۹۶۸م- در ۱۰ رشته‌ی حائز اهمیت، کاندیدای دریافت جایزه شد که عبارت‌اند از: بهترین فیلم، کارگردان (آرتور پن)، بازیگر نقش اول مرد (وارن بیتی)، بازیگر نقش اول زن (فی داناوی)، بازیگر نقش مکمل مرد (جین هکمن)، بازیگر نقش مکمل مرد (مایکل جی. پولارد)، بازیگر نقش مکمل زن (استل پارسونز)، فیلمنامه‌ی غیراقتباسی (دیوید نیومن و رابرت بنتُن)، طراحی لباس (تئودورا ون رانکل) و فیلمبرداری (برنت جافی). بانی و کلاید از این میان، تنها به دو اسکار بهترین فیلمبرداری و بهترین بازیگر نقش مکمل زن –برای خانم پارسونز به‌خاطر ایفای نقش بلانشِ نق‌نقوی اعصاب‌خُردکن!- رسید.

کم پیش می‌آید که بازیگران نقش‌های اصلی یک فیلم تمام‌شان نامزد اسکار شوند، کاندیداتوری هر پنج بازیگر بانی و کلاید اشاره‌ای است بر هدایت درست‌ آن‌ها توسط کارگردان. وارن بیتی که از قضا تهیه‌کننده‌ی بانی و کلاید هم هست، مقتدرانه تصویر کلاید را -با خطوط چهره‌ی خودش- تا همیشه در ذهن ما ماندگار می‌کند. بازی فی داناوی نیز در راستای باورپذیری چرائی پیوستن بانی به کلاید و همراهی با او تا واپسین لحظه، کاملاً متقاعدمان می‌کند. کوچک‌ترین شکی ندارم که نحوه‌ی آشنایی بانی و کلاید، یکی از برترین و موجزترین آشنایی‌های عشاق سینمایی است.

سال گذشته بود که بروس برسفورد، بانی و کلاید را به تلویزیون آورد. مینی‌سریال برسفورد با وجود گذشت تقریباً نیم قرن از ساخت فیلم پن، چندان چنگی به دل نمی‌زند؛ شاید دلیل اصلی‌اش -جدا از وجوه مثبت یا منفی‌ نسخه‌ی ۲۰۱۳- این باشد که فی داناوی و وارن بیتی -علی‌الخصوص بیتی- میخ خود را در نقش بانی و کلاید چنان محکم کوبیده‌اند که فراموش کردن آن دو گنگستر عاشق دهه‌ی شصتی به این سادگی‌ها امکان‌پذیر نیست.

علاوه بر خوب از آب درآمدن بُعد اکشن بانی و کلاید و تعقیب‌وُگریزهایش، خلوت آدم‌ها -مخصوصاً دو قهرمان اصلی- نیز باورکردنی تصویر شده است و فیلم در شخصیت‌پردازی‌ها موفق عمل کرده. برنت جافی، فیلمبردار بانی و کلاید هم به‌حق شایسته‌ی دریافت اسکار بوده چرا که فیلم را اکثراً در مکان‌های واقعی -با دشواری‌های خاص خود- فیلمبرداری کرده و همین نکته، مبدل به یکی از نقاط قوت بانی و کلاید شده است.

صحنه‌ی درخشان و تأثرانگیز مرگ بانی و کلاید، بیش از هر چیز مرا به‌یاد ترور سانی کورلئونه (با بازی جیمز کان) در پدرخوانده (The Godfather) [ساخته‌ی فرانسیس فورد کوپولا/ ۱۹۷۲] انداخت؛ (فراموش نکنیم که "پدرخوانده"، ۵ سال بعد از بانی و کلاید تولید شد). آری! بانی و کلاید به جاودانگی رسیدند؛ جاودانگی‌ای که به قیمت ۸۷ گلوله تمام شد... بانی و کلاید فیلمی شورانگیز و پرحرارت است در ستایش جنون و سرعتِ مهارناپذیر البته به‌سبک گنگسترهای دهه‌ی ۳۰ ایالات متحده.

 

پژمان الماسی‌نیا
پنج‌‌شنبه ۳ مهر ۱۳۹۳

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.