The Selfish Giant

كارگردان: کلیو برنارد

فيلمنامه: کلیو برنارد

بازيگران: کانر چاپمن، شائون توماس، شاون گیلدر و...

محصول: انگلستان، ۲۰۱۳

مدت: ۹۱ دقیقه

گونه: درام

 

غول خودخواه (The Selfish Giant) فیلمی به نویسندگی و کارگردانی کلیو برنارد است که با الهام از داستانی به‌همین نام اثر اسکار وایلد، نویسنده‌ی مشهور بریتانیایی [۱] ساخته شده. آربور (با بازی کانر چاپمن) و سوئیفتی (با بازی شائون توماس) دو دوست و همکلاسی نوجوان هستند که در محلات فقیرنشین حومه‌ی شهر برادفورد -شمال انگلستان، منطقه‌ی یورکشایر- زندگی می‌کنند. بعد از در هاله‌ای از ابهام قرار گرفتن وضعیت ادامه‌ی تحصیل‌شان -به‌خاطر درگیری و دعوا در مدرسه- آن‌ها که پیش‌تر از فروش مقداری کابل‌های سرقتی -که به‌شکلی اتفاقی به دست‌شان افتاده بود- پولی به جیب زده بودند، تصمیم می‌گیرند از راه جمع کردن ضایعات فلزی برای یک اوراق‌فروش بدخلق و خشن به‌نام کیتن (با بازی شاون گیلدر) کمک‌خرج خانواده‌هایشان باشند...

هنگام تماشای فیلم سینمایی غول خودخواه، توأمان هم رئالیسم گزنده‌ی کن لوچ و هم‌چنین شماری از فیلم‌های کانونی و به‌اصطلاح خاک‌وُخلی -اما به‌دردبخورِ- سینمای خودمان طی سال‌های دهه‌ی ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ را به‌یاد می‌آوردم. کارگردان غول خودخواه هم مثل آثار شاخص دو سینمای پیش‌گفته، قهرمانان فیلم‌اش را از میان مردم معمولی برگزیده است. کلیو برنارد در این دومین فیلم بلند سینمایی‌ خود -پس از ساخته‌ی تحسین شده‌اش آربور (The Arbor) محصول ۲۰۱۰- به سراغ روایت قصه‌ی نوجوانانی از طبقه‌ی کارگر رفته است که به‌دلیلِ کشیدنِ جور پدر و مادرهای کم‌بضاعت‌شان، خیلی زود درگیر مناسبات دنیای آدم‌بزرگ‌ها می‌شوند.

تا آنجا که آربور، سوئیفتی را جلوی مدرسه سوار گاری می‌کند و همراه خودش برای جمع‌آوری آهن‌پاره‌ها می‌برد، فیلم با حال‌وُهوایی مستندگونه و کم‌جذابیت پیش می‌رود؛ تعجبی هم ندارد چرا که برنارد فیلمسازی را از طریق تجربه‌اندوزی در سینمای مستند فراگرفته است. پس از سکانس مورد اشاره، غول خودخواه جان می‌گیرد و درام پررنگ‌تر می‌شود.

آربور، ریزنقش، مبتلا به بیش‌فعالی، بی‌کله و پرشروُشور است؛ درعوض، سوئیفتیِ تنومند، روحیه‌ی آرام‌تری دارد، دل‌رحم است و به اسب‌ها و اسب‌سواری عشق می‌ورزد. یکی از انگیزه‌های سوئیفتی از کار کردن برای اوراق‌فروش بدعنق و طماع، این است که کیتن اسبی به‌نام دیزل دارد و اگر سوئیفتی اعتمادش را به‌دست بیاورد شاید موافقت کند با اسب‌اش مسابقه بدهد. وقت بی‌قراری‌های آربور، گویی فقط سوئیفتی است که از پس آرام کردن‌اش برمی‌آید... (تصویر شماره‌ی ۱)

 

 

 

نکته‌ی مهم دیگر، نقش نداشتن موجودی به‌نام "پدر" در زندگی هر دو پسر نوجوان فیلم است. پدر آربور که هیچ اثری از آثارش نیست و گویا خانواده را به حال خودشان رها کرده و رفته؛ پدر سوئیفتی هم که بود و نبودش یکی است، با پسرش صمیمانه برخورد نمی‌کند و انگار به‌جز آب کردن وسائل خانه‌شان -به قیمت مناسب!- دغدغه‌ی دیگری ندارد. بی‌پروایی و کله‌شقی‌های آربور موجب می‌شود که -تا ۲۰ دقیقه مانده به پایان فیلم- نسبت به آخر و عاقبت‌اش حساس و مضطرب باشیم.

سکانسی که طی آن، آربور مادر مستأصل‌اش (با بازی ربکا مانلی) را مشفقانه به آغوش می‌کشد و دلداری‌ می‌دهد، فراموش‌نشدنی و تأثر‌انگیز است. تمامی پیش‌فرض‌های تماشاگران آن زمانی به‌هم می‌ریزد که به‌جای آربورِ سرتق، سوئیفتی مهربان -وقت کمک به آربور- هنگام کابل‌دزدی از دکل‌های برق فشار قوی، جان‌اش را از دست می‌دهد و خاکستر می‌شود. از حادثه‌ی مرگ شوک‌آور سوئیفتی تا پایان، غول خودخواه از سلسله سکانس‌هایی عاطفی تشکیل شده است که همگی تأثیرگذار و همدلی‌برانگیزند.

آربورِ پشیمان و سرافکنده به‌واسطه‌ی مرگ بهترین و تنها دوست‌اش -با دخالت مستقیم او- دچار عذاب وجدانی کشنده می‌شود؛ عذابی که فقط آغوش مادر رنج‌دیده‌ی سوئیفتی (با بازی سیوبهان فینران) اندکی تسکین‌اش می‌دهد. البته ناگفته نماند که فیلم سعی دارد از قضاوت کردن بپرهیزد، منصف باشد و تنها آربور را مسئول مرگ سوئیفتی معرفی نکند. سکانس پایانی، قرینه‌ی فصل آغازین فیلم است؛ آربور این‌بار هم تنها با دیدن چهره‌ی آرامش‌بخش سوئیفتی است که حاضر می‌شود از پناهگاه‌اش -در زیر تختخواب- بیرون بیاید؛ با این تفاوت که سوئیفتی‌ حالا دیگر در خاطرات و خیالات آربور نفس می‌کشد...

غول خودخواه به‌واسطه‌ی دست گذاشتن فیلمساز روی معضلات اجتماعی قشر محروم و آسیب‌دیده‌ی انگلیسی، ضمن این‌که فرزند خلف جریان "موج نوی سینمای انگلستان" [۲] (British New Wave) محسوب می‌شود؛ وامدار فیلم‌های برجسته‌ی سینما با محوریت مشکلات نوجوانان -از چهارصد ضربه‌ی فرانسوا تروفو [۳] گرفته تا فیلم قابل اعتنای سال‌های اخیر: پسری با دوچرخه‌ی برادران داردن [۴]- نیز هست. کلیو برنارد در عین خشونت، تلخی و مرگ جاری در غول خودخواه به لطف هنرنماییِ فیلمبردار کاربلدش -مایک الی- چشم‌اندازهایی رؤیایی از دشت‌های فراخِ یورکشایر برابر چشم‌هایمان می‌گذارد که بی‌شباهت به تابلوهای نقاشی رنگ روغن جان کانستبل [۵] نیستند. (تصویر شماره‌ی ۲)

 

 

 

فیلم تراژیک غول خودخواه علاوه بر تصاحب جایزه‌ی بهترین فیلم اروپایی شصت و ششمین دوره‌ی جشنواره‌ی کن (۲۰۱۳)، توانست در فهرست ۱۰ فیلم برتر سال نشریه‌ی سایت اند ساوند جای بگیرد. حلقه‌ی منتقدان لندن هم جایزه‌ی بهترین فیلم بریتانیایی ۲۰۱۳ را به غول خودخواه دادند. منتقدان لندنی هم‌چنین بر کستینگ درخشان کلیو برنارد صحه گذاشتند و کانر چاپمن را به‌عنوان بهترین بازیگر جوان بریتانیایی انتخاب کردند. از حق نگذریم، شائون توماس (در نقش سوئیفتی) و بازیگران بزرگسال نقش‌های مکمل نیز همگی در غول خودخواه خوش درخشیده‌اند.

کلیو برنارد -فقط با ساخت دو فیلم بلند تاکنون- یکی از موفق‌ترین زنان فیلمساز حال حاضر بریتانیاست. خانم برنارد، درام شاعرانه‌ی غول خودخواه را با حداکثر بهره‌برداری از لوکیشن‌های جالب توجه برادفورد و منطقه‌ی یورکشایر -به‌ویژه چشم‌اندازها و مناظر زیبای مه‌آلودش- بر بستری از رئالیسم اجتماعی در کمال قدرت و سلامت به تصویر کشیده است... غول خودخواه را می‌توان با اطمینان از آن دست فیلم‌های تاریخ سینما به‌شمار آورد که با ظاهر شدن تیتراژ پایانی‌شان، تمام نمی‌شوند و با تماشاگر می‌مانند.

 

پژمان الماسی‌نیا
شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۳

[۱]: Oscar Wilde، شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس بنام قرن نوزدهم که "تصویر دوریان گری"، "بادبزن خانم ویندرمیر" و "اهمیت ارنست بودن" از معروف‌ترین آثارش هستند.

[۲]: جنبشی که از دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی پا گرفت و مشهورترین فیلم‌اش با خشم به گذشته بنگر (Look Back in Anger) به نویسندگی جان آزبُرن و کارگردانی تونی ریچاردسُن است.

[۳]: Les quatre cents coups، محصول ۱۹۵۹.

[۴]: Le gamin au vélo، محصول ۲۰۱۱.

[۵]: John Constable، نقاش انگلیسی مکتب منظره‌سازی سده‌ی نوزدهم که پیش‌درآمدی بر امپرسیونیسم به‌شمار می‌رود (از کتاب "هنر در گذر زمان"، اثر هلن گاردنر، برگردان محمدتقی فرامرزی، مؤسسه‌ی انتشارات آگاه، چاپ هفتم، پاییز ۱۳۸۵، صفحه‌ی ۵۸۶).

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.