The Kid with a Bike

عنوان به فرانسوی: Le gamin au vélo

كارگردان: ژان-پیر و لوک داردن

فيلمنامه: ژان-پیر و لوک داردن

بازيگران: توماس دُره، سسیل دِفرانس، ژرمی رنیه و...

محصول: بلژیک، فرانسه و ایتالیا؛ ۲۰۱۱

زبان: فرانسوی

مدت: ۸۸ دقیقه

گونه: درام

فروش: بیش‌تر از ۵ میلیون دلار

درجه‌بندی: PG-13

جوایز مهم: جایزه‌ی بزرگ هیئت داوران کن ۲۰۱۱ (مشترکاً با روزی روزگاری در آناتولی)

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۳: پسری با دوچرخه (The Kid with a Bike)

 

 پسری با دوچرخه فیلمی سینمایی در گونه‌ی درام، به نویسندگی و کارگردانی مشترک ژان-پیر و لوک داردن است. «پسر ۱۲ ساله‌ای به‌نام سریل (با بازی توماس دُره) در دنیا هیچ‌کس را به‌جز پدرش (با بازی ژرمی رنیه) ندارد؛ پدری که او را -با وعده‌ی موقتی بودن این وضعیت- به یتیم‌خانه سپرده است و سراغ‌اش نیامده. سریل که از بی‌پاسخ ماندن تماس‌های تلفنی مکرر با پدرش خسته شده است، از یتیم‌خانه فرار می‌کند تا به محل سکونت پدر برود. سریل تنها پس از وارسی تمام اتاق‌های آپارتمان خالی، می‌پذیرد پدرش دیگر آنجا ساکن نیست. در این بین، پسرک تصادفاً با زن خوش‌قلبی به‌اسم سامانتا (با بازی سسیل دِفرانس) آشنا می‌شود...»

پسری با دوچرخه فیلمی ساده است که داستانی ساده و سرراست را بدون هرگونه ابهام و پیچیدگی روایت می‌کند. این نکته حتی در انتخاب نام فیلم هم به‌ چشم می‌خورد: پسری با دوچرخه. از آنجا که شمار زیادی از ماجراها حول و حوش پسرک و دوچرخه‌اش اتفاق می‌افتد، برادران داردن هم اولین نامی را که از تماشای -سرسری- پلان‌ها ممکن است به ذهن هر بیننده‌ای برسد، روی فیلم‌شان گذاشته‌اند. البته اگر دقت داشته باشیم، درمی‌یابیم ارتباط آدم‌های فیلم به‌واسطه‌ی حضور همین دوچرخه است که شکل می‌گیرد و دوچرخه، نقشی اساسی در پیش‌برد داستان به عهده دارد. پس ساده‌ترین اسم، درواقع همان بهترین اسم برای فیلم بوده است.

تأمل در این مثال دم‌دستی نام‌گذاری فیلم، نشان می‌دهد که سادگی مذکور در پسری با دوچرخه، خوشبختانه مترادف با "آسان‌گیری" نیست. باورپذیر بر پرده آوردن برشی از یک زندگی روزمره‌ی امروزی، بسیار دشوارتر از -به‌عنوان مثال- ساخت فیلمی فانتزی یا علمی-تخیلی است. توجه به این نکته‌ی بدیهی، باعث می‌شود بیش از پیش به اهمیت کار داردن‌ها پی ببریم.

پسری با دوچرخه اشاره‌ای به شرایط بغرنج بچه‌های بداقبالی است که -مثل سریل- والدین خودخواه و مسئولیت‌ناپذیر دارند. تمام فکر و ذکر سریل، یافتن ردّی از پدرش است. سامانتا سرانجام از طریق اداره‌ی پلیس موفق می‌شود نشانی پدر سریل را پیدا کند. پدر بی‌عاطفه انگار نه انگار که بچه‌ای هم دارد، تازه یادش افتاده که می‌خواهد زندگی‌اش را از نو بسازد و تنها مزاحم‌اش کسی نیست به‌جز سریل! واکنش پسر در برابر لطمه‌ی شدید روحی ِ حاصل از دیدار پدر و سعی سامانتا در آرام کردن‌اش، از متأثرکننده‌ترین لحظات فیلم است...

جوانک لاابالی و خلافکار محله‌ی سامانتا، پس از بو بردن از حال‌وُروز سریل، موفق می‌شود -با کمی محبت و توجه- او را به راه خلاف و دزدی بکشاند. پسر نوجوان آسیب‌دیده‌ای که -در این سن‌وُسال بحرانی- اجباراً از محبت پدر محروم شده، طعمه‌ی سهل و آسانی است. وقتی نقشه‌ی سرقت آن‌طور که باید پیش نمی‌رود، سریل -که برای بیرون آمدن از خانه با سامانتا درگیر شده- به پدرش پناه می‌برد و دوباره طرد می‌شود. این‌بار هم سامانتاست که به داد سریل می‌رسد. سامانتا اینجا نقش پری آبی‌موی مهربان "ماجراهای پینوکیو" را دارد؛ سریل هم بی‌گفتگو، آدمک چوبی قصه‌ی کارلو کلودی [۱] است که هربار خطا می‌کند، فرشته‌ی مهربان او را می‌بخشد و در آغوش‌اش می‌گیرد.

انتخاب بازیگران از نقاط قوت فیلم است؛ به‌ویژه "توماس دُره" به نقش سریل که پسری جسور و یک‌دنده در عین حال، پراحساس و دوست‌داشتنی را -با هدایت درست برادران داردن- آن‌قدر عالی بازی کرده است که تماشاگر نمی‌تواند نسبت به سرنوشت‌اش بی‌تفاوت بماند. هنر دیگر داردن‌ها، بازی گرفتن از سسیل دِفرانس -که علاقه‌مندان سینما او را برای حضورش در آخرت (Hereafter) کلینت ایستوود به‌خاطر می‌آورند- به‌شکلی است که نقش‌آفرینی او در میان غیرحرفه‌ای‌ها و چهره‌های ناشناخته‌ی فیلم نمود ندارد و اصطلاحاً گل‌درشت نیست.

برادران داردن که متوجه بوده‌اند تصاویر به‌قدر کافی گویا و مؤثر هستند، برای تأثیرگذاری فیلم‌شان، تسلیم وسوسه‌ی کاربرد موسیقی‌های عاطفی ِ پرسوزوُگداز نشده‌اند و به‌جز شاید مجموعاً یکی دو دقیقه از کلّ فیلم -مثلاً پس از همان صدمه‌ی روحی مورد اشاره‌ی سریل- موزیکی نمی‌شنویم که تازه آن چند ثانیه هم مخصوص پسری با دوچرخه نوشته نشده و انتخابی از آثار بتهوون است. با وجود صداهای صحنه، کمبود موسیقی در پسری با دوچرخه احساس نمی‌شود.

علی‌رغم آن سادگی پیش‌گفته، پسری با دوچرخه به‌هیچ‌عنوان کُند و خسته‌کننده نیست. امتیازی مثبت که البته با تمهیداتی، شامل حال فیلم شده است زیرا طراوت پسری با دوچرخه هم از اجرا می‌آید (در اغلب سکانس‌ها شاهد این‌در و آن‌در زدن پسرکی تندوُتیز هستیم) و هم از تدوین (به‌دلیل کاربرد نماهای کوتاه و قطع‌های سریع).

طی ۱۵ دقیقه‌ی انتهایی، به‌جای این‌که از تماشای دوچرخه‌سواری و پیک‌نیک خوش‌وُخرم سامانتا و سریل لذت ببریم، دچار احساس ناخوشایندی می‌شویم و دائم از خودمان می‌پرسیم که نکند این آرامش پیش از طوفان باشد؟! شوک دقایق پایانی فیلم، باعث می‌شود که پسری با دوچرخه تا انتها جذاب باقی بماند و افت نکند... پسری با دوچرخه فیلمی سالم است که بدون شکنجه کردن تماشاگر یا توسل به هیجان‌های زودگذر، حرف مهمی می‌زند.

 

پژمان الماسی‌نیا

دو‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۳

[۱]: کارلو کلودی، نام مستعار کارلو لورنزینی (Carlo Lorenzini) نویسنده‌ی ایتالیایی است که در سال ۱۸۸۰م پینوکیو را به جهانیان معرفی کرد (ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل Carlo Collodi).

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.