نقدهای تلگرافی (۴) ● زوتوپیا (Zootopia) محصول ۲۰۱۶ ● پژمان الماسی‌نیا

پوستر زوتوپیا 

«زوتوپیا» (Zootopia)

محصول ۲۰۱۶ آمریکا

کارگردان: بایرون هاوارد و ریچ مور

IMDb | Wikipedia

 

• عاقبت، نسخه‌ای به‌دردبخور از «زوتوپیا» [۱] رسید تا ۲ ماه و نیم پس از آغاز اکران در آمریکای شمالی -فارغ از توفیق اجباریِ تحمل هاردساب‌های دوست‌داشتنیِ چینی و کره‌ای!- چشم‌مان به جمال پررنگ‌وُلعابِ محصول تازه‌ی دیزنی روشن شود! Zootopia عنوانی من‌درآوردی است، حاصلِ‌جمعِ دو کلمه‌ی Zoo و Utopia؛ چرا که "زوتوپیا" درواقع یک‌جور آرمان‌شهر حیوانات است و کعبه‌ی آمالِ قهرمان بلندپرواز فیلم -خرگوش مؤنثی به‌نام جودی (با صداپیشگی جنیفر گودوین)- برای دست‌یابی به رؤیای کودکی‌اش، پلیس شدن. در "زوتوپیا" همه‌ی پستانداران -اعم از وحشی و اهلی- در صلح و آرامش زندگی می‌کنند. طراحی، رنگ‌آمیزی و اجرای "زوتوپیا" -به‌عنوان محل اصلیِ وقوع ماجراها- از نقاط قوت بُعد ساختاری فیلم به‌شمار می‌رود که کاملاً هم‌راستا با تصورات رؤیاپردازانه‌ی جودی هاپس از شهر آرزوهاست. برخلاف نُرمِ انیمیشن‌های این‌چنینی، بار طنز کلامی «زوتوپیا» کم‌تر است و درعوض، روی کمدی موقعیت و جنبه‌های معمایی و غافلگیرانه‌ی داستان مانور بیش‌تری داده شده. نحوه‌ی پایان‌بندی و صدالبته فروش فوق‌العاده‌ی «زوتوپیا»، ظنِ دنباله‌دار شدن‌اش را تقویت می‌کند.

 

جمع‌بندی: هرچند «زوتوپیا» را بایستی از حالا یکی از بخت‌های اسکار به‌حساب بیاوریم و گرچه به‌سختی می‌شود دوست‌اش نداشت اما در عین حال، ذوق‌زدگی هم جایز نیست(!) چرا که اتفاقی بی‌نظیر و اثری منحصربه‌فرد در دنیای انیمیشن -نظیر چندتا از اسکاربُرده‌های دوره‌های قبل که بارها و بارها می‌توان به تماشای‌شان نشست و لذت برد- به قلاب‌مان گیر نکرده است. از انیمیشن‌های شاخص و جریان‌سازی هم‌چون: "شهر اشباح" (Spirited Away) [ساخته‌ی هایائو میازاکی/ ۲۰۰۱]، "در جست‌وجوی نمو" (Finding Nemo) [ساخته‌ی اندرو استنتون و لی اونکریچ/ ۲۰۰۳]، "راتاتویی" (Ratatouille) [ساخته‌ی براد برد و جن پینکاوا/ ۲۰۰۷]، "وال-ای" (WALL-E) [ساخته‌ی اندرو استنتون/ ۲۰۰۸] و "بالا" (Up) [ساخته‌ی پیت داکتر و باب پیترسون/ ۲۰۰۹] [۲] حرف می‌زنم.

ستاره: 3 از 4

 نقد زوتوپیا

پژمان الماسی‌نیا

یک‌شنبه، ۲ خرداد ۱۳۹۵

 

[۱]: با نام "زوتروپلیس" (Zootropolis) هم شناخته می‌شود.

[۲]: می‌توانید رجوع کنید به نقد "بالا" به‌قلم نگارنده، تحت عنوان «درباره‌ی الی»، منتشرشده در تاریخ پنج‌شنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۴؛ در قالب شماره‌ی ۱۳۳ صفحه‌ی طعم سینما؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

 

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

نقدهای تلگرافی (۳) ● بورگمن (Borgman) محصول ۲۰۱۳ ● پژمان الماسی‌نیا

پوستر فیلم بورگمن

«بورگمن» (Borgman)

محصول ۲۰۱۳ هلند

کارگردان: الکس ون وارمردم

IMDb | Wikipedia

 

• تا حدود دوسوم از زمان‌ فیلم، «بورگمن» غافلگیرکننده و غیرقابل پیش‌بینی جلو می‌رود؛ اما به‌تدریج از نفس می‌افتد و بینِ یک تله‌فیلم و ساخته‌ای متوسط شروع به دست‌وُپا زدن می‌کند. اکتفا به یک سطر از آیات کتابی آسمانی [لابد انجیل] در تیتراژ نخستین برای روشن ساختنِ علتِ ۱۱۴ دقیقه رویدادِ بعدی، اقناع‌کننده نیست. جدا از پشیمانی و غبنی [که به‌خاطر زمانی که صرف تماشای فیلم شده است] گریبان‌ بیننده را می‌گیرد؛ حس تلخ و ناخوشایندی نیز به او دست می‌دهد که ناشی از شدتِ سبعیتِ جاری در «بورگمن» است.

 

جمع‌بندی: از ندیدن‌اش هیچ‌چیز دندان‌گیری از کف نخواهید داد.

ستاره: 0 از 4

پژمان الماسی‌نیا
یک‌شنبه، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

 

 

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

مروری گذرا بر «۴۵ سال» ساخته‌ی اندرو هِی/ از مهم‌ترین فیلم‌های سال

 یک توضیح: نقد و بررسی کوتاهِ حاضر، تکمیل و به‌زودی
در پایگاه ‌پژوهشی‌-تحلیلی ‌آکادمی ‌هنر منتشر خواهد شد.

پوستر فیلم ۴۵ سال

عنوان فیلم نیازی به رمزگشایی ندارد. «کیت (با بازی شارلوت رمپلینگ) و جف (با بازی تام کورتنی)، زن و شوهر پابه‌سن‌گذاشته‌ی انگلیسی، در آستانه‌ی برگزاری جشن چهل‌وُپنجمین سالگرد ازدواج‌شان، نامه‌ای مبنی بر پیدا شدن جسد یک زن جوان [پس از سال‌ها] در کوه‌های برف‌گرفته‌ی سوئیس دریافت می‌کنند؛ زنی که پیرمرد، زمانی دلبسته‌اش بوده است...»

«۴۵ سال» فیلم آرام و کم‌اتفاقی است و برای تماشاگران کم‌صبروُتحمل تجویز نمی‌شود! برخلاف گمانه‌زنی‌ای که شاید به‌واسطه‌ی دانستن نام داستان منبع اقتباس [۱] به فکرتان خطور کند، «۴۵ سال» فیلمی درخصوص سفر به سوئیس و ماجراهای متعاقبِ آن نیست و زوج سالخورده پایشان را از حول‌وُحوش محل سکونت‌ خود بیرون نمی‌گذارند.

اندرو های در «۴۵ سال» بستری مناسب جهت درخشش دوباره‌ی شارلوت رمپلینگ فراهم آورده است؛ کاندیداتوری او در اسکار هشتادوُهشتم بسیار محتمل‌تر از تام کورتنی است. کورتنیِ کهنه‌کار که با تصویر سیاه‌وُسفید سالیان دورش در "‫تنهایی یک دونده‌ی دو استقامت" (The Loneliness of the Long Distance Runner) [ساخته‌ی تونی ریچاردسون/ ۱۹۶۲] در خاطرات سینمایی‌مان ثبت شده است، در راه نامزدی اسکار امسال رقبای به‌مراتب سرسخت‌تری هم‌چون لئوناردو دی‌کاپریو (از گور برگشته)، ادی ردمین (دختر دانمارکی)، مایکل فاسبندر (استیو جابز)، کریستین بیل (The Big Short)، استیو کارل (The Big Short)، مت دیمون (مریخی) و... دارد.

«۴۵ سال» از جهتی، از جمله استثناهای سینماست، آن‌هم این‌که به عشق و ازدواج و مصائب‌اش در کهنسالی می‌پردازد؛ مضمونی که غالباً مورد توجه فیلمسازان قرار نمی‌گیرد. «۴۵ سال» [چنان‌که برشمردم] ریتم کندی دارد که به هر حال از فیلمی درباره‌ی چند روز از زندگیِ زن و شوهری سن‌وُسال‌دار، بعید نیست! سعیِ «۴۵ سال» بر این است که به رئالیسم وفادار بماند و به‌قول معروف، پیازداغِ ماجراها را زیاد نکند!

فیلمساز در «۴۵ سال» با آگاهانه دوری جستن از سانتی‌مانتالیسم و هم‌چنین اتکا بر توان بازیگری و چند دهه تجربه‌اندوزیِ رمپلینگ و کورتنی، عبور زوجی سردوُگرم‌چشیده از یکی دیگر از بی‌شمار پیچ‌های زناشوییِ پردوام‌شان را به تصویر کشیده است؛ خانم و آقای مرسر بیدی نیستند که از این بادها بلرزند... اندرو های، پایان‌بندیِ فیلم‌اش را به‌نحوی دلچسب تدارک دیده است: تانگوی دونفره‌ی کیت و جف زیر آن نور آبی خوش‌رنگ و درخشان.

 

پژمان الماسی‌نیا

صبح سه‌شنبه، ۲۲ دی ۱۳۹۴

 

[۱]: "در کشوری دیگر" (In Another Country) نوشته‌ی دیوید کنستانتین.

 

 

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

«دایناسور خوب» (The Good Dinosaur) ● فیلم‌به‌فیلم تا اسکار ۲۰۱۶ (۱) ● پژمان الماسی‌نیا

اشاره: از این تاریخ [۵ دی‌ماه ۹۴] در پایگاه cinemalover.ir [طعم سینما] پیجی باز می‌شود تحت عنوان "فیلم‌به‌فیلم تا اسکار ۲۰۱۶" و در آن سعی خواهم کرد [به شرط حیات و به‌دست آمدن فرصت‌اش] طی سلسله‌نوشتارهایی جمع‌وُجور و حوصله‌سرنبر(!) به فیلم‌های مهم سال ۲۰۱۵ که احتمال دارد در اسکار مورد توجه قرار بگیرند، بپردازم. کریسمس مبارک!

 

 

 

زوجِ [تاکنون] مصون از اشتباهِ دیزنی-پیکسار [۱] این‌بار با هدایت‌مان به میلیون‌ها سال قبل، طیفی از احساسات خوشایند را [که بدیهی است برجسته‌ترین‌شان "امیدواری" باشد] تقدیم‌مان می‌کنند. «دایناسور خوب» (The Good Dinosaur) را تا امروز [۲] دوست‌داشتنی‌ترین انیمیشن اکرانِ ۲۰۱۵ یافته‌ام؛ البته نمی‌خواهم بگویم "Inside Out" [ساخته‌ی پیت داکتر/ ۲۰۱۵] [۳] را دوست نداشتم اما شور و هیجانی در «دایناسور خوب» می‌جوشد که بیش‌تر مطلوبِ نگارنده است.

شاید بخشی از صددرصد برآورده نشدن انتظارات‌ام از "Inside Out" نه به خود فیلم که به تبلیغات گسترده‌ی حول‌وُحوش‌اش بازگردد زیرا سطح توقعات از آن را به عرش اعلی رسانده بود! «دایناسور خوب» چراغ‌خاموش و خیلی بی‌سروُصدا جلو آمد و با کمک یک دایناسور کوچولوموچولوی سبزرنگ و پسربچه‌ای نمکی و زبان‌نفهم(!)، حسابی خودش را کنج دل‌ام جا داد! سینمای آمریکا، استادِ کنار همدیگر قرار دادن کاراکترهای بی‌ربط و همسفر کردن‌شان است؛ «دایناسور خوب» هم داستان یک همراهی و طی‌طریق پرماجراست که سودش به هر دو شخصیت اصلی [و نهایتاً دیزنی پیکچرز!] می‌رسد و سرخوشی و حال خوب‌اش به ما!

راست‌اش به‌خاطر تجربه‌ی نیمه‌تمام رها کردن انیمیشن "دایناسور" (Dinosaur) [ساخته‌ی مشترک رالف زونداگ و اريك ليتون/ ۲۰۰۰] نسبت به تماشای فیلمی که شخصیت‌هایش دایناسورها باشند، دافعه داشتم ولی خوشبختانه «دایناسور خوب» اسباب آشتیِ نگارنده با این بندگان منقرض‌شده‌ی خدا را فراهم آورد! «دایناسور خوب» مخلوط متناسبی از کمدی [مثلاً به‌یاد بیاورید سازدهنی زدن با سوسک را!] و درام [نگاه کنید به مواجهه‌ی به‌لحاظ عاطفی، تأثیرگذارِ آرلو با روح پدرش در اواخر فیلم] است طوری‌که داستان قابلِ حدس‌اش را با سرعت برق‌وُباد پیش می‌برد و بیننده را خسته نمی‌کند.

هیچ شکی نیست که "Inside Out" به‌واسطه‌ی برخورداری‌اش از یک ایده‌ی مرکزیِ تازه و همه‌ی هیاهوهای دوروُبرش در [گلدن گلوب و] اسکار شانس بسیار بیش‌تری خواهد داشت؛ به سرآغاز این نوشتار توجه کنید! نوشتم: «دوست‌داشتنی‌ترین انیمیشن...» نه بهترین! «دایناسور خوب» پس از فصل پرهیجانِ نجات پسربچه از سیل و طوفان و مرگ، در ۷ دقیقه‌ی پایانی افت می‌کند و حیف که هم‌ارز دقایق پیشین‌اش تمام نمی‌شود. حیف!

ستاره: ۳ از ۴

 

پژمان الماسی‌نیا

پیش از ظهر شنبه، ۵ دی ۱۳۹۴

 

[۱]: یادم نمی‌آید که دیزنی-پیکسار [تا به حال] شکست مفتضحانه‌ای خورده باشند!

[۲]: ۵ دی ۱۳۹۴ مطابق با ۲۶ دسامبر ۲۰۱۵.

[۳]: "Inside Out" را به عباراتی مثل "پشت و رو" برگردانده‌اند که به‌نظرم گویا نیستند.

نقد و بررسی فیلم دایناسور خوب (The Good Dinosau

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

محکم کوبیدن میخ! ● اپیزود پایلوت از اولین فصل «برکینگ بد» ● پژمان الماسی‌نیا

محکم کوبیدن میخ! مقدمه‌ای بر دیدار اپیزود پایلوت برکینگ بد

با وجود این‌که هم اصولاً سریالی نیستم و هم این‌که تا ابدالدهر، فیلمِ درجه‌یک برای تماشا کردن در دسترس دارم ولی بالاخره دُم به تله‌ی تماشای اولین فصل برکینگ بد (Breaking Bad) [وینس گیلیگان/ ۲۰۰۸] دادم(!) و... مختصر و مفید می‌توانم بگویم: عالی‌ست! قسمت اول [پایلوت] یک که نه! بلکه چندین سروُگردن از قدوُقواره‌ی سریال‌های تلویزیونی بالاتر بود. قلاب کذاییِ معروف، سفت‌وُسخت در همین اپیزود گیر می‌کند و تماشاگر را تشنه‌ی پیگیریِ ادامه‌ی ماجرا نگاه می‌دارد. نظیر چنین حسی را با فصول نخستین کارآگاه واقعی (True Detective) [نیک پیزولاتو/ ۲۰۱۴] و دکستر (Dexter) [جیمز منوس جونیور/ ۲۰۰۶] هم تجربه کرده بودم که به‌نظرم تا به حال برترین سریال‌های قاب کوچک بوده‌اند. برکینگ بد با یک آغاز فوق‌العاده کنجکاوی‌برانگیز، به‌کارگیریِ به‌اندازه‌ی المان طنز، گره‌گشایی‌ای معقول و منطقی و هم‌چنین زمینه‌چینیِ عاری از روده‌درازی جهت القای تحولِ شخصیتیِ آقای والتر وایت (با بازی برایان کرانستون) میخ‌اش را محکم می‌کوبد. جایی که والت، باگدان، کارفرمای پرمدعای کارواش را [با تأکید بامزه روی پرپشتیِ غیرعادیِ ابروهای پررنگ‌اش!] قهوه‌ای می‌کند، از خنده روده‌بُر شدم به‌طوری‌که همسر محترم [برای شادی روح اینجانب!] تشویق شدند ثانیه‌های مربوطه را سه‌بار پشتِ‌سرِهم پخش کنند! با چنین استارتی، به باقیِ برکینگ بد خوش‌بین‌ام.

پژمان الماسی‌نیا
شب چهارشنبه، ۲۵ آذر ۱۳۹۴

پی‌نوشتِ ۱۳ دی ۹۴:
بامداد، تماشای فصل اول تمام شد و الحق که کار درست‌وُحسابی‌ای بود. سروُشکل برکینگ بد با آن‌چه به‌طور عام از تلویزیون و کارهای تلویزیونی انتظار داریم، قابلِ مقایسه نیست اما در اظهارنظر اولیه‌ام درخصوص این‌که بهترین سریال‌هایی که تاکنون دیده‌ام، کارآگاه واقعی و دکستر هستند، هیچ خللی ایجاد نشد! در اولین فصل‌های هر دو سریال مورد اشاره، جاذبه‌ی سر درآوردن از ادامه‌ی ماجرا به‌حدی زیاد بود که انگار تا همه‌ی قسمت‌ها را نمی‌دیدی، خواب راحت نداشتی! فصل اول برکینگ بد با وجود تمامی پوئن‌های مثبت‌اش از چنین موهبتی بی‌نصیب است و شاید دلیل عمده‌ای که باعث شد به اتمام رساندنِ این ۷ قسمت کمی طول بکشد و بین تماشای اپیزودها وقفه بیفتد، همین بود. درباره‌ی تماشای بقیه‌ی فصول برکینگ بد مرددم و حالا بیش‌تر به خالی کردن وقتی برای فارگو (Fargo) [نوآ هاولی/ ۲۰۱۴] فکر می‌کنم!

 

●● برای خواندن نقد کارآگاه واقعی به‌قلم نگارنده، می‌توانید «این‌جا» بروید.

 

 

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

بهترین فیلمی که در سال ۹۳ دیدیم؛ انتخاب‌های پژمان الماسی‌نیا برای نظرسنجی آدم‌برفی‌ها

توضیح: طبیعتاً -حداقل- نیمی از فیلم‌هایی که در سال ۹۳ دیدم، محصولِ ۲۰۱۴ میلادی بودند؛ از آنجا که در نظرسنجی‌های این‌چنینی اغلب معمول است نام تازه‌ترین آثار سینمایی آورده شود، فکر کردم جالب خواهد شد اگر خلاف جریان آب شنا کنم و از بهترین‌هایی بنویسم که سال گذشته دیده‌ام اما متعلق به سالیان پیش‌تر بوده‌اند. با ذکر این نکته که فیلم‌های درخشانِ دشمن (Enemy)، لاک (Locke) و زیر پوست (Under the Skin) را با استناد به تاریخ اولین اکران عمومی‌شان -در انگلستان و آمریکا- از تولیداتِ سینمای ۲۰۱۴ به‌حساب آورده‌ام وگرنه حتماً نام‌شان در فهرست زیر قابلِ رؤیت بود.

 

 

 

● بهترین فیلم خارجی:

 

۱- فقط عاشقان زنده می‌مانند (Only Lovers Left Alive) [ساخته‌ی جیم جارموش/ ۲۰۱۳]

فقط عاشقان زنده می‌مانند درباره‌ی یک زوج خون‌آشام قرن پانزدهمی به‌اسم آدام و ایو -همان آدم و حوای خودمان- است. دو خون‌آشام متشخص، آداب‌دان و خوددار که حتی‌الامکان نمی‌خواهند برای زنده ماندن به هیچ‌کسی صدمه بزنند و در برابر تأمین خون مورد نیازشان از بیمارستان‌ها، مبالغ هنگفتی پول پرداخت می‌کنند! دو دلداده‌ی کهن در دو قاره‌ی دور از هم، آدام ساکن دیترویت (آمریکا) است و ایو در طنجه (مراکش) اقامت دارد. آدام و ایو قرن‌هاست زن و شوهرند اما طوری عاشقانه کنار یکدیگر قدم برمی‌دارند که دلدادگی‌شان از دو جوان تازه‌سال هم پرشورتر به‌نظر می‌رسد. رابطه‌ی آدام و ایو آن‌قدر عاشقانه و احترام‌آمیز است که حتی می‌تواند توسط مشاورین خانواده به‌عنوان سرمشق عاشقانه زیستن مطرح شود! فیلم، به‌قدری نکات جذاب و جزئیات دوست‌داشتنی دارد که به‌هیچ‌وجه گذشت زمان را حس نمی‌کنیم؛ انگار دوست نداریم هیچ‌وقت از تماشای دلدادگی‌های این زوج مبادی آداب فارغ شویم! فقط عاشقان زنده می‌مانند درواقع تکه‌ای از زندگی عاشقانه‌ی آدام و ایو است که می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند.

 

۲- تیرانوسور (Tyrannosaur) [ساخته‌ی پدی کُنسیداین/ ۲۰۱۱]

تیرانوسور روایت تکان‌دهنده‌ی چند زندگی خانوادگیِ ازهم‌پاشیده در متن و حاشیه‌ی داستان جذابِ دو آدم اصلی فیلم است. تیرانوسور شروعی درگیرکننده دارد که با ریتمی متناسب پی گرفته می‌شود و با اتکا به همین آهنگِ خوشایند، تماشاگر را -مشتاق- همراهِ خود حفظ می‌کند. تیرانوسور در حدّ و اندازه‌های یک فیلم‌اولی، شاهکار است و همه‌چیزش درست همان‌جا که باید باشد. انتخاب بازیگران و بازی‌ها عالی است و فیلمنامه، چفت‌وُبست‌دار. حداقل، دلیلِ نقش‌آفرینی‌های فوق‌العاده‌ی بازیگران -به‌خصوص پیتر مولان و اولیویا کولمن- برای نگارنده مبهم نیست. خودِ پدی کُنسیداین -بی‌هیاهو- بازیگر قابلی است.

 

۳- بازگشت (Volver) [ساخته‌ی پدرو آلمودوار/ ۲۰۰۶]

کار آلمودوار در بازگشت، سهل و ممتنع است. شاید به‌نظر برسد اتفاق دراماتیک خاصی نمی‌افتد و فیلم با ماجراهایی ساده و بی‌اهمیت پیش می‌رود؛ اما علاقه‌مندان جدّی سینما می‌داند که این‌گونه نیست و خلق چنین اتمسفری، توانایی خاصی می‌طلبد. موهبتی حسادت‌برانگیز که به‌غیر از تعداد محدودی از فیلمسازان بزرگ و تکرارنشدنی سینما -مثلاً: آقایان برگمان و فورد- شامل حال هر کارگردانی نمی‌شود. در بازگشت کم نیستند شمار لحظاتی که باور می‌کنیم شاهد یک زندگی واقعی هستیم که با دوربین مخفی -البته به‌نحوی حرفه‌ای و باکیفیت- فیلمبرداری شده است.

 

۴- ماهی مرکب و نهنگ (The Squid and the Whale) [ساخته‌ی نوآ بامباک/ ۲۰۰۵]

ماهی مرکب و نهنگ به‌شکلی جذاب، به گرفتاری‌های پس از طلاق در خانواده‌ای فرهیخته و همین‌طور دردسرهای دوران بلوغ نوجوانی می‌پردازد. نوآ بامباک، حرف‌های مهم‌اش را نه آن‌قدر ناراحت‌کننده می‌زند که تماشاگرش را آزار بدهد و نه آن‌قدر طنزآمیز که اهمیت موضوع، لوث شود. بدون این‌که هیچ‌گونه قرابت نسلی، اعتقادی، فرهنگی یا ملی با نوآ بامباک داشته باشیم، در ماهی مرکب و نهنگ حال‌وُهوایی جریان دارد که القاکننده‌ی موجی خوشایند از عواطف و احساسات نوستالژیک است. ماهی مرکب و نهنگ، مخاطبان‌اش را به تماشای برشی دلپذیر از سخت‌ترین روزهای یک زندگی خانوادگی در نیویورک ِ دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی دعوت می‌کند.

 

۵- ساحر (Sorcerer) [ساخته‌ی ویلیام فریدکین/ ۱۹۷۷]

فیلم‌هایی از جنس ساحر را می‌شود به نهال زیتون تشبیه کرد! زیرا برای بار دادن‌شان باید مقداری حوصله به خرج داد و شکیبا بود. ساحر یک شاهکار بی‌عیب‌وُنقص نیست اما در اکثر قریب به‌اتفاق دقایق‌اش با پلان‌هایی فکرشده طرفیم که نشان از حضور مقتدرانه‌ی فیلمسازی قبراق و مسلط، پشت دوربین دارند. ساحر روی کاغذ، هیچ است! ساحر به‌معنیِ واقعیِ کلمه، سینماست و صددرصد وابسته‌ی کارگردانی و اجرا. ساحر را اصلاً بایستی فیلمِ کارگردان‌اش به‌حساب آورد و ناگفته پیداست که ستاره‌ی فیلم هم هیچ‌کسی نمی‌تواند باشد به‌جز ویلیام فریدکین.

 

● بهترین فیلم ایرانی:

 

اشاره: متأسفانه در سال ۹۳ هیچ فیلم ایرانی‌ای ندیدم که -علی‌الخصوص به‌لحاظ کیفیت ساختاری- مجاب شوم درباره‌اش بنویسم. سه فیلمی که در ادامه نام برده‌ام را فقط به‌واسطه‌ی پاره‌ای لحظات عاطفی تأثیرگذارشان برگزیده‌ام ولاغیر!

 

۱- آینه‌های روبه‌رو به کارگردانی نگار آذربایجانی (رهاییِ لذت‌بخش آدینه با لباس سپید عروسی، در خیابان).

۲- میهمان داریم به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور (پروسه‌ی حضور منقلب‌کننده‌ی سه فرزندِ شهیدِ ابراهیم و فخری و کمک‌شان به نونوار کردن خانه‌ی کلنگی).

۳- شیار ۱۴۳ به کارگردانی نرگس آبیار (جایی که الفت عاقبت آن‌چه از یونس‌اش باقی مانده است را مثل نوزادی شیرخواره به آغوش می‌کشد).

 

● بهترین دیالوگ‌ها:

 

۱- گربه روی شیروانی داغ (Cat on a Hot Tin Roof) [ساخته‌ی ریچارد بروکس/ ۱۹۵۸]

-مگی (الیزابت تیلور): «می‌دونی من چه احساسی دارم؟ همیشه حس می‌کنم مثه یه گربه روی یه شیروونی داغ هستم.» -بریک (پل نیومن): «پس از روی شیروونی بپر پایین مگی! گربه‌ها از روی شیروونی می‌پرن پایین...»

 

۲- سویج‌ها (The Savages) [ساخته‌ی تامارا جنکینز/ ۲۰۰۷]

در سکانس فوق‌العاده‌ی رستوران، خواهر (لورا لینی) و برادر (فیلیپ سیمور هافمن) با جان‌کندن سعی دارند از پدرشان، لنی (فیلیپ بوسکو) بپرسند که بعد از مرگ، دوست دارد دفن‌اش کنند یا سوزانده شود؛ لنی که تازه فهمیده محلّ زندگی جدیدش نه یک هتل بلکه خانه‌ی سالمندان است، با حالتی عصبی فریاد می‌زند: «مگه شما از پشت کوه اومدین؟! باید منو خاک کنین!»

 

۳- تیرانوسور (Tyrannosaur) [ساخته‌ی پدی کُنسیداین/ ۲۰۱۱]

-جوزف (پیتر مولان) درباره‌ی همسر درگذشته‌اش: «اون یه زن ساده بود، زندگی ساده و بی‌تکلفی داشت. می‌تونست هر کسی رو به‌خاطر خطاهاش ببخشه، پر بود از بخشش و عشق. و من بیرون از اون، دنبال عشق می‌گشتم. من مایه‌ی افتخارش نبودم، فکر می‌کردم نمی‌فهمه اما این‌طور نبود...»

 

● جذاب‌ترین شخصیت‌ها:

زوج خون‌آشام (آدام و ایو) در فقط عاشقان زنده می‌مانند

-آدام: او یک نوازنده/آهنگساز تراز اول، خوره‌ی به‌تمام‌معنای موسیقی و صاحب کلکسیونی ارزشمند از گیتارهای الکتریک است؛ هنرمندی نابغه، حساس، رُمانتیک، منزوی و تا حدی خودویرانگر که گویا آن‌قدر از خرابی‌های جهان امروز و از دست رفتن شکوه و جلال گذشته به تنگ آمده است که گاهی به خودکشی هم فکر می‌کند.

-ایو: باتجربه‌تر از آدام است؛ او گویی که قرن‌ها بیش‌تر از آدام عمر کرده و جنس بشر را بهتر شناخته، ایو تنها کسی است که می‌تواند همسر باوفایش را آرام کند؛ برای همین به دیدن‌اش می‌رود. زمانی که ایو برای دیدار آدام قصد دارد عازم دیترویت شود، در چمدان‌اش فقط و فقط کتاب می‌گذارد. او طوری پرشور صفحات و کلمات کتاب‌ها را لمس می‌کند که پی می‌بریم ایو هم بدون شک، یک خوره‌ی کتاب و دیوانه‌ی ادبیات است. البته ایو از میان باقی هنرها، به رقص هم علاقه‌ دارد. ایو بیش‌تر هنرشناسی قابل است تا یک هنرمند.

 

● انتخاب ویژه:

هیولا (Monster) [ساخته‌ی پتی جنکینز/ ۲۰۰۳] را پیش‌تر از سال ۹۳ دیده‌ام اما دوست دارم انتخاب ویژه‌ام این دیالوگ معرکه‌ی آیلین (شارلیز ترون) باشد: «اَه اَه! کارِ لعنتیِ دفتری! آخه کی دلش می‌خواد همچین کاری داشته باشه؟! پشت یه میز مسخره و لعنتی بشینی، یه تلفن مسخرهَ‌م داشته باشی، یه مشت کاغذ لعنتی و مسخرهَ‌م بدن بهت، یه خودکار مسخره، شروع کنی مزخرف بنویسی، چرت‌وُپرت! اینو که یه میمونَ‌م می‌تونه انجام بده!»

 

لینک صفحه‌ی منبع

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.