تسویه‌حساب با گرگِ خیابان؛ نقد و بررسی فیلم «روز تعلیم» ساخته‌ی آنتونی فوکوآ

Training Day

كارگردان: آنتونی فوکوآ

فيلمنامه: دیوید آیر

بازيگران: دنزل واشنگتن، اتان هاوک، اوا مندز و...

محصول: آمریکا، ۲۰۰۱

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۲۲ دقیقه

گونه: جنایی، درام، هیجان‌انگیز

بودجه: ۴۵ میلیون دلار

فروش: ۱۰۴ و نیم میلیون دلار

درجه‌بندی: R

جوایز مهم: برنده‌ی ۱ اسکار و کاندیدای ۱ اسکار دیگر، ۲۰۰۲

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۹۹: روز تعلیم (Training Day)

 

مدت‌ها بود که دوست داشتم روز تعلیم در طعم سینما جایی داشته باشد اما تا شماره‌ی ۹۹ حس‌وُحالِ درباره‌اش نوشتن، دست نداد. روز تعلیم ساخته‌ی آنتونی فوکوآ است که به‌عنوان "روز تمرین"، "روز آموزش" و حتی "روز آزمایش" و "روز امتحان" نیز به فارسی برگردانده شده! فیلم، داستان یک روز از زندگی دو پلیس لس‌آنجلسی را روایت می‌کند؛ یک گرگ باران‌خورده، آلونزو هریس (با بازی دنزل واشنگتن) و یک صفرکیلومتر، جیک هُویت (با بازی اتان هاوک). آلونزو در ابتدا پلیس متفاوتی جلوه می‌کند که وقیح و بددهن است و قصد دارد از جیک، افسر مبارزه با مواد مخدر کارکشته‌ای بسازد؛ اما هرچه فیلم جلوتر می‌رود، متوجه می‌شویم کارآگاه هریس صرفاً خلاف جریان آب شنا نمی‌کند بلکه پلیسی فاسد و باج‌گیر است...

به‌شخصه اولین‌بار [۱] که روز تعلیم را دیدم، شوکه شدم! فیلم طوری شروع می‌شود که -طبق کلیشه‌ها- گمان می‌کنید فقط روش‌های آلونزو است که با کارآگاه‌های دیگر فرق دارد و او پلیس بدی نیست؛ به‌هیچ‌وجه انتظارش را ندارید که آلونزو واقعاً همان گرگی باشد که به‌نظر می‌رسد و این عالی است! سینمایی که شگفت‌زده‌مان نکند، به چه دردی می‌خورد اصلاً؟

این‌که در ادامه می‌خواهم بگویم، نتیجه‌ی یک پژوهش مستند نیست بلکه استنباطی شخصی است از برآیندِ مجموعهْ فیلم‌های پلیسی‌ای که از سینمای ربع قرنِ اخیر دیده‌ام؛ پای پلیس فاسد از دهه‌ی ۱۹۹۰ و به‌طور مشخص از دهه‌ی ۲۰۰۰ میلادی و بعد از رسواییِ موسوم به رمپارت [۲] [۳] به سینمای آمریکا باز می‌شود. روز تعلیم نیز بی‌ارتباط با رمپارت نیست و در لس‌آنجلس می‌گذرد.

تردیدی نیست -و این‌بار نیاز به بررسی موشکافانه هم ندارد- که روز تعلیم نخستین فیلمی نبود که کاراکتر پلیس فاسد را به سینما آورد. اما شاید پربیراه نباشد اگر ادعا کنیم که تا پیش از روز تعلیم پلیس فاسد هیچ‌وقت تا این حد پررنگ، هولناک و قدرتمند در مرکز داستان -که ارتباطی صددرصد مستقیم با نقش‌آفرینی درجه‌ی یک دنزل واشنگتن دارد- تصویر نشده بود.

آقای واشنگتن برای ایفای نقش این کارآگاه خشن و بی‌همه‌چیزِ(!) لس‌آنجلسی سنگِ‌تمام می‌گذارد؛ او توانست در هفتادوُچهارمین مراسم آکادمی، بالاخره اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به خانه ببرد. اتان هاوک هم که پلیس خوب و وظیفه‌شناس داستان است، کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بود؛ او به‌نحوی شایسته از پس باورپذیر کردن جیک هُویتِ تازه‌کار و احساساتی برآمده است. البته فیلم یک اوا مندزِ طبق معمول بی‌استعداد و کم‌رنگ هم (در نقش سارا) دارد!

تماشاگر در مواجهه با آلونزویی که واشنگتن در روز تعلیم نقش‌اش را بازی می‌کند، وضعیتی دوگانه دارد. از یک طرف به‌علت اجرای مسلط و انرژیکِ آقای بازیگر به او علاقه‌ پیدا می‌کند و از طرفی دیگر به‌واسطه‌ی اعمال کثیفی که مرتکب می‌شود -بیننده- دل‌اش می‌خواهد سر به تن آلونزو باقی نماند! قاعدتاً بناست کارآگاه هریس و امثالِ او، شهر را پاک کنند اما وقتی آلونزو پشت فرمان شورولت مونته‌کارلوی ۱۹۷۹ [۴] تیره‌رنگ‌اش، وارد خیابان‌ها می‌شود؛ انگار ارابه‌ی خود شیطان است که در لس‌آنجلس به حرکت درمی‌آید!

جدی‌ترین رقیب دنزل واشنگتن در اسکار، راسل کرو با یک ذهن زیبا (A Beautiful Mind) [ساخته‌ی ران هاوارد/ ۲۰۰۱] بود که در کمال تعجب، حق به حق‌دار رسید! اعلام نام آقای واشنگتن به‌عنوان برنده از این لحاظ عجیب‌وُغریب به‌نظر می‌رسید که میزان علاقه‌ی آکادمی به بازیگرانی که نقش آدم‌های خل‌وُچل و غیرعادی [۵] را بازی می‌کنند، بر کسی پوشیده نیست! هرچند نباید فراموش کرد که کرو در مراسم سال قبل به‌خاطر گلادیاتور (Gladiator) [ساخته‌ی ریدلی اسکات/ ۲۰۰۰] اسکار گرفته بود.

مثل هر فیلم جریان‌ساز و برجسته‌ای، روز تعلیم هم دیالوگ‌های نابی دارد که ناگفته پیداست آلونزو به زبان می‌آوردشان: «-اگه یه‌بار دیگه این‌طرفا ببینم‌ت، اجازه می‌دم بچه‌های محل از رو دوست‌دخترت قطار رد کنن! می‌دونی یعنی چی؟ -بله قربان!» (نقل به مضمون) و یا این یکی: «جیک- اون مرد دوستت بود اما تو مثه يه مگس کشتی‌ش. آلونزو- دوستم بود؟ بهم بگو چرا؟ چون اسم کوچيکمو می‌دونس؟ اين يه بازی‌یه! من بازی‌ش دادم؛ اين شغل ماست» (نقل به مضمون).

فیلمنامه‌ی روز تعلیم کارِ دیوید آیر است که گویا سرش درد می‌کند برای روی پرده آوردن پلیس‌های فاسد و ضدکلیشه‌ای! سلاطین خیابان و پایان شیفت‌‌اش [۶] را دیده‌اید؟ شک ندارم که بعد از دیدن روز تعلیم، احساس نمی‌کنید وقتی از شما تلف کرده است. در روز تعلیم همه‌چیز سرِ جای خودش قرار دارد و مثل بسیاری فیلم‌ها نیست که از برخی المان‌ها برای پوشاندن ضعفِ دسته‌ی دیگری از عناصر فیلم استفاده شده باشد. عناصری از روز تعلیم که بیش‌تر جلبِ نظر می‌کنند -به‌ترتیب اهمیت- این مواردند: بازیگری (دنزل واشنگتن و اتان هاوک)، فیلمنامه (دیوید آیر)، کارگردانی (آنتونی فوکوآ) و فیلمبرداری (مائورو فیوره).

ممکن است برایتان جالب باشد که بدانید آقایان واشنگتن، هاوک، فوکوآ و فیوره در دومین همکاری مشترک خودشان -پس از گذشت ۱۴ سال- مجدداً دور هم جمع شده‌اند و هم‌اکنون هفت دلاور (The Magnificent Seven) [اکران در ۲۰۱۷] را در دست ساخت دارند که بازسازی هفت سامورایی (Seven Samurai) [ساخته‌ی آکیرا کوروساوا/ ۱۹۵۴] [۷] است و پروژه‌ای بسیار کنجکاوی‌برانگیز!

روز تعلیم فیلمی کاملاً مردانه است که تصویری هراس‌‌انگیز از خیابان‌های شهر لس‌آنجلس نشان‌مان می‌دهد. پاییز ۲۰۰۱ که روز تعلیم اکران شد، برای جوان ۵-۳۴ ساله‌ای که سومین فیلم سینمایی‌اش را تجربه می‌کرد، شاهکاری کوچک به‌حساب می‌آمد. روز تعلیم حالا بیش از هر چیز، به‌نظرم یک فیلم‌کالتِ درست‌وُحسابی است که طرفدارانِ خاصّ خودش را دارد.

 

پژمان الماسی‌نیا
دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴

 

حاشیه‌ها:

•• اسکار دنزل واشنگتن برای روز تعلیم دومین اسکاری بود که یک آفریقایی-آمریکایی به‌عنوان "بهترین بازیگر نقش اول مرد" دریافت می‌کرد. اولین‌بار سیدنی پوآتیه با زنبق‌های مزرعه (Lilies of the Field) [ساخته‌ی رالف نلسون/ ۱۹۶۳] در دوره‌ی سی‌وُششم این جایزه را صاحب شده بود.

•• اسکار هفتادوُچهارم -تا به حال- تنها مراسمی بوده است که طی آن، دو بازیگر سیاه‌پوست به‌طور هم‌زمان جایزه‌های بهترین بازیگر نقش اول مرد (دنزل واشنگتن) و بهترین بازیگر نقش اول زن (هلی بری) را گرفتند.

•• اسکار فیلم روز تعلیم دومین جایزه‌ی اسکار آقای واشنگتن به‌شمار می‌رفت؛ اولی را در دوره‌ی شصت‌وُدوم برای افتخار (Glory) [ساخته‌ی ادوارد زوئیک/ ۱۹۸۹] به‌دست آورد که البته در شاخه‌ی "بهترین بازیگر نقش مکمل مرد" بود.

•• دنزل واشنگتن تنها بازیگر آفریقایی-آمریکایی است که تاکنون توانسته دو اسکار کسب کند. او ۶ بار نامزد اسکار بوده است.

•• واشنگتن پس از تصاحب اسکار روز تعلیم تا ۱۱ سال بعد، کاندیدا نشد. این اتفاق با پرواز (Flight) [ساخته‌ی رابرت زمه‌کیس/ ۲۰۱۲] در اسکار هشتادوُپنجم افتاد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱]: این‌که نوشتم اولین‌بار، الزاماً به‌معنیِ این نیست که دومین‌باری هم در کار بوده!

[۲]: رسوایی رمپارت (Rampart scandal) اشاره به فساد گسترده در واحد ضدتبهکاری خیابانی پلیس لس‌آنجلس (Community Resources Against Street Hoodlums) در آغاز دهه ۱۹۹۰ میلادی دارد. بیش از ۷۰ مأمور پلیس، مستقیم یا غیرمستقیم در تخلفات واحد ضدتبهکاری خیابانی (CRASH) همکاری داشته‌اند که این ماجرا را به یکی از بزرگ‌ترین تخلفات پلیس در تاریخ آمریکا مبدل ساخته است. مهم‌ترین تخلفات صورت گرفته در این ماجرا شلیک‌های بی‌جهت، کتک زدن بی‌جهت، دسیسه‌سازی، دزدی و فروش مواد مخدر، ساخت شواهد دروغین، دزدی از بانک، شهادت دروغ و نهفتن شواهد حقیقی بوده است (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ رسوایی رمپارت).

[۳]: رمپارت (Rampart) [ساخته‌ی اورن موورمن/ ۲۰۱۱] در همین رابطه است. برای مطالعه‌ی نقد این فیلم، رجوع کنید به «ترن افسارگسیخته»؛ منتشره در پنج‌شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۴]: Chevrolet Monte Carlo 1979.

[۵]: تازه‌ترین نمونه برای اثبات این ادعای -ظاهراً خنده‌دار- اسکار اخیر (۲۰۱۵) بود که علی‌رغم ارجحیت سایر رقبا، جایزه را دودستی تقدیم ادی ردمین کردند!

[۶]: سلاطین خیابان (Street Kings) [ساخته‌ی دیوید آیر/ ۲۰۰۸] و پایان شیفت (End of Watch) [ساخته‌ی دیوید آیر/ ۲۰۱۲].

[۷]: اولین‌بار نیست که فیلمی با عنوان هفت دلاور (The Magnificent Seven) تحت تأثیر هفت سامورایی ساخته می‌شود؛ اولی محصول ۱۹۶۰ است به کارگردانی جان استرجس و با بازی یول برینر، ایلای والاک، استیو مک‌کوئین، چارلز برانسون، جیمز کابُرن، هورست بوخهولتس و...

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

وسواسِ وحشتناک و عشقِ رهایی‌بخش! نقد و بررسی فیلم «بهتر از این نمی‌شه» ساخته‌ی جیمز ال. بروکس

As Good as It Gets

كارگردان: جیمز ال. بروکس

فيلمنامه: جیمز ال. بروکس و مارک اندروس

بازيگران: جک نیکلسون، هلن هانت، گِرگ کینر و...

محصول: آمریکا، ۱۹۹۷

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۳۹ دقیقه

گونه: کمدی-رمانتیک

بودجه: ۵۰ میلیون دلار

فروش: بیش‌تر از ۳۱۴ میلیون دلار

درجه‌بندی: PG-13

جوایز مهم: برنده‌ی ۲ اسکار و کاندیدای ۵ اسکار دیگر، ۱۹۹۸

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۹۸: بهتر از این نمی‌شه (As Good as It Gets)

 

از هلن هانت متنفرم! چرایش بماند. عوض‌اش تا دل‌تان بخواهد به آقای نیکلسون علاقه‌مندم، با فیلم‌هایش -از ایزی رایدر (Easy Rider) [ساخته‌ی دنیس هاپر/ ۱۹۶۹] و پنج قطعه‌ی آسان (Five Easy Pieces) [ساخته‌ی باب رافلسون/ ۱۹۷۰] و پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته (One Flew Over the Cuckoo's Nest) [ساخته‌ی میلوش فورمن/ ۱۹۷۵] گرفته تا قول (The Pledge) [ساخته‌ی شون پن/ ۲۰۰۱] و درباره‌ی اشمیت (About Schmidt) [ساخته‌ی الکساندر پین/ ۲۰۰۲] [۱] و رفتگان (The Departed) [ساخته‌ی مارتین اسکورسیزی/ ۲۰۰۶]- خاطره دارم و از دیدن‌اش روی پرده کیف می‌کنم. می‌بینید که این علاقه، به آن نفرت می‌چربد(!)، پس کار چندان سختی نبود که خودم را به تماشای بهتر از این نمی‌شه راضی کنم و خدا را شکر که پشیمان نشدم!

بهتر از این نمی‌شه -که تحت عنوان "بهترین شکل ممکن" هم به فارسی ترجمه‌اش کرده‌اند- در سال ۱۹۹۷ و به کارگردانی جیمز ال. بروکس تولید شده است. جک نیکلسون به‌واسطه‌ی درخشش‌اش در بهتر از این نمی‌شه توانست برای دومین‌بار جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به‌دست بیاورد. جالب است بدانید دوتا از اسکارهای نیکلسون به‌خاطر فیلم‌های جیمز ال. بروکس بوده است؛ یکی همین فیلم و دیگری: دوران مهرورزی (Terms of Endearment) [محصول ۱۹۸۳] -در کنار شرلی مک‌لین و دبرا وینگر- که البته اسکارِ دوران مهرورزی مربوط به شاخه‌ی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بود.

ملوین یودال (با بازی جک نیکلسون) نویسنده‌ای تنها، بدعنق، گنده‌دماغ و به‌شکلی وحشتناکْ وسواسی است! سرِ کار نیامدن پیشخدمت پاتوق همیشگیِ غذا خوردن‌های ملوین، کارول (با بازی هلن هانت) زندگی روتینِ مرد را دست‌خوش تغییر می‌کند. پیشامد غیرمنتظره‌ی دیگر این است که آقای نویسنده مجبور می‌شود از سگ همسایه‌ی روانه‌ی بیمارستان شده‌اش، سایمون (با بازی گِرگ کینر) مراقبت کند درحالی‌که ملوین -به‌علت شرایطِ خاصّ روحی‌اش- میانه‌ی خوبی با رویدادهای غیرقابلِ پیش‌بینی ندارد...

ملوین یودال از آن قبیل نقش‌هاست که هر چندسال یک‌بار موهبت بازی‌ کردن‌اش نصیب بازیگران سینما می‌گردد؛ تازه خانم یا آقای بازیگر بایستی خیلی خوش‌شانس‌تر باشد تا نقش کم‌یابِ مذکور از طرف کارگردانی کاربلد که صاحب فیلمنامه و عواملی حرفه‌ای است، پیشنهاد شود. در بهتر از این نمی‌شه تمام این شرایط مهیا بوده و آقای نیکلسون هم هوش و توانمندیِ مورد نیاز را یک‌جا داشته است تا بهتر از این نمی‌شه را مبدل به نقطه‌ای روشن در کارنامه‌ی قابلِ دفاع‌اش کند. یودالِ گوشت‌تلخ اصولاً نقشی پرجاذبه، تماشاگرپسند و صددرصد اسکارپسند است؛ یعنی یک موقعیت اُکازیون، مخصوصِ عالیجناب نیکلسون!

ضمن این‌که توجه داریم اثر موردِ بحث‌مان -بهتر از این نمی‌شه- به‌هیچ‌عنوان فیلمِ بی‌ارزشی نیست؛ معتقدم درباره‌ی جک نیکلسون قاعده‌ای کلی وجود دارد، آن‌هم این‌که او از معدود آرتیست‌هایی است که به‌تنهایی می‌تواند جور پروژه‌ای بی‌خاصیت را بکشد و یک فیلم متوسط -یا حتی متوسطِ رو به پایین!- را نجات بدهد و قابلِ تماشایش کند. شاهدمثال‌ها فراوان‌اند.

اما مشکل عمده‌ی بهتر از این نمی‌شه، شاید به تایم زیادش باز‌گردد و یا کُند پیش رفتن داستان. برای بیننده‌ای که به کمدی-رمانتیک‌های اغلب ۹۰ دقیقه‌ای عادت کرده است، ۱۳۹ دقیقه کمی طولانی به‌نظر می‌رسد! بهتر از این نمی‌شه با تعدیل و تدوینی دوباره، می‌تواند خیلی‌خیلی بهتر و خاطره‌انگیزتر باشد؛ هرچند در ‌همین شکل فعلی نیز -اگر تماشاگر صبوری باشید- از تماشای فیلم سرخورده نخواهید شد. نکته‌ی حاشیه‌ای هم این‌که به‌خاطر معضل روانیِ گریبان‌گیرِ شخصیت محوری، بهتر از این نمی‌شه محبوب روان‌شناسان است و به‌عنوان موردی مناسبِ فیلم‌درمانی به مراجعینی که -کم یا زیاد- گرفتارِ O.C.D هستند [۲]، توصیه می‌شود.

بهتر از این نمی‌شه لحظات دلنشین و بازی‌های خوب، کم ندارد. گِرگ کینر با بهتر از این نمی‌شه کاندیدای دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بود. به جک نیکلسون، نقش ویژه و اسکارش هم که اشاره کردم؛ می‌ماند هلن هانت که با همین فیلم، قابلِ ‌اعتناترین بازیِ سراسر عمرش را تجربه کرد و برنده‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن از هفتادُمین مراسم آکادمی شد. منهای موفقیت نسبیِ جلسات (The Sessions) [ساخته‌ی بن لوین/ ۲۰۱۲]، هانت پس از بهتر از این نمی‌شه دیگر هیچ‌وقت نتوانست فیلمی در این حدوُاندازه بازی کند و -خوشبختانه(!)- ستاره‌ی اقبال‌اش سال‌به‌سال بیش‌تر افول کرد.

علاوه بر سه نامزدی اسکارِ فیلم در حیطه‌ی بازیگری -که دوتایش را برنده شد- بهتر از این نمی‌شه در چهار رشته‌ی بااهمیت دیگر نیز کاندیدا بود: بهترین فیلم (جیمز ال. بروکس، بریجیت جوهانسون و کریستی زیا)، بهترین فیلمنامه‌ی اورجینال (جیمز ال. بروکس و مارک اندروس)، بهترین موسیقی اورجینال (هانس زیمر) و بهترین تدوین (ریچارد مارکس). موفقیت جک نیکلسون و هلن هانت در گلدن گلوب نیز تکرار شد و هم‌چنین، بهتر از این نمی‌شه توانست صاحب گوی طلاییِ بهترین فیلم موزیکال یا کمدیِ سال بشود.

بهتر از این نمی‌شه یک کمدی-رمانتیک‌ِ کاملاً استاندارد است که قواعد بازی را خوب می‌شناسد و بسیار خوب هم رعایت‌شان می‌کند. بهتر از این نمی‌شه ساختارشکن نیست و به‌هیچ‌روی قرار نبوده شاهد وقوع اتفاقاتی عجیب‌وُغریب باشیم که بیننده‌ی مأنوس با این طیف از فیلم‌ها، به‌کلی نتواند پیش‌بینی‌شان کند. بهتر از این نمی‌شه از تمی آشنا بهره می‌برد که به‌نظرم می‌توان "عشق، نجات‌دهنده است" صدایش زد! با این حال، بهتر از این نمی‌شه برای همان مخاطب خوره‌ی سینمای فوق‌الذکر هم چیزهایی در آستین دارد تا دل‌زده‌اش نکند؛ به‌عنوان نمونه: شخصیت‌پردازیِ آکنده از ریزه‌کاریِ آقای یودال که دچار نوع خاصی از اختلال روانی -وسواس فکری و عملی- است و با نقش‌آفرینیِ پرجزئیاتِ جک نیکلسون انگار نیمه‌ی گمشده‌ی خود را یافته و کامل شده است.

این‌که بیش‌تر از بازیگریِ بهتر از این نمی‌شه و ایفاگرِ نقش ملوین یودال نوشتم را صرفاً به پای علاقه‌ام به آقای نیکلسون ننویسید(!)، بهتر از این نمی‌شه فیلمی شخصیت‌محور است و چنان‌که انتظار می‌رود، به‌شدت: متکی به المانِ بازیگری. درمجموع، آن‌چه بعد از تماشای بهتر از این نمی‌شه با تماشاگر باقی می‌ماند، خاطره‌ای خوشایند و لبخندی حاکی از رضایت‌مندی است؛ فکر نمی‌کنم همین‌ها هم دستاوردهای اندکی باشند.

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد درباره‌ی اشمیت، رجوع کنید به «بن‌بست ترس و تنهایی»؛ منتشره در پنج‌‌شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: O.C.D سرواژه‌ی عبارتِ Obsessive Compulsive Disorder است.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.