فیلمِ روابط؛ نقد و بررسی فیلم «حرف بسه» ساخته‌ی نیکول هالوفسنر

Enough Said

كارگردان: نیکول هالوفسنر

فيلمنامه: نیکول هالوفسنر

بازيگران: جولیا لوییس-دریفوس، جیمز گاندولفینی، کاترین کینر و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۳

زبان: انگلیسی

مدت: ۹۳ دقیقه

گونه: کمدی-درام، عاشقانه

بودجه: ۸ میلیون دلار

فروش: بیش از ۲۵ میلیون دلار

درجه‌بندی: PG-13

جوایز مهم: کاندیدای یک جایزه‌ی گلدن گلوب، ۲۰۱۴

 

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۱۰۵: حرف بسه (Enough Said)

 

اگر میانسالی را رد کرده‌اید و مطلقه هم هستید، نور علی نور است! از حرف بسه هم لذت بیش‌تری خواهید برد و هم کلی چیز یاد خواهید گرفت. چنانچه هیچ‌کدام از دو پیش‌شرط فوق‌الذکر را دارا نیستید، نگران نباشید! حرف بسه تا آن حد سرگرم‌کننده و سرشار از ظرایف انسانی هست که سرآخر از یک ساعت و نیم وقتی که برایش گذاشته‌اید، احساس پشیمانی نکنید!

ایوا (با بازی جولیا لوییس-دریفوس) زنی مطلقه است که خرج‌اش را از ماساژوری درمی‌آورد. ایوا که به کسالت و تکرار در زندگی روزمره‌ی خود رسیده است، طی یک مهمانی [به‌طور جداگانه] با زن و مردی به‌نام ماریان (با بازی کاترین کینر) و آلبرت (با بازی جیمز گاندولفینی) آشنا می‌شود. به‌تدریج بین ایوا با ماریان، ارتباطی عمیق و دوستانه و میان ایوا و آلبرت، رابطه‌ای عاشقانه پا می‌گیرد. چندی بعد، ایوا پی می‌برد که آلبرت درواقع همان شوهر سابق ماریان است که گه‌گاه ماریان از او و عادت‌های اعصاب‌خُردکن‌اش برای ایوا تعریف می‌کند...

مواقعی که خسته و بی‌حوصله‌اید، هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی یک کمدی-رُمانتیکِ درست‌وُدرمان نمی‌تواند حال خوب‌تان را بازگرداند. حرف بسه از تازه‌ترین و بهترین نمونه‌های این گونه‌ی سینماییِ تماشاگرپسند، امتحانْ پس داده و حال‌خوب‌کن به‌شمار می‌رود که کارگردان گزیده‌کار‌ش وابسته به جریان موسوم به سینمای مستقلِ آمریکاست و فیلم‌های جمع‌وُجورِ کم‌بودجه می‌سازد.

حرف بسه فیلمِ روابط است و فیلمِ روابط پیچیده‌ی انسانی؛ رابطه‌ی ایوا با آلبرت، ایوا با ماریان، ایوا با الن، ایوا با کلویی، ایوا با سارا، ایوا با شوهر سابق‌اش، ایوا با مشتری‌های ماساژش، آلبرت با تس، آلبرت با ماریان، ماریان با تس، سارا با کتی، سارا با ویل و... همان‌طور که مشاهده می‌کنید، ایوا در مرکز این روابطِ تودرتو قرار دارد و قصه‌ی اصلی حرف بسه نیز حول محور رابطه‌ی هم‌زمان ایوا با آلبرت و همسر پیشین آلبرت [یعنی ماریان] شکل گرفته است. بی‌گدار به آب نزده‌ایم چنانچه حرف بسه را کمدی-رُمانتیکی روان‌شناسانه توصیف کنیم.

از نیکول هالوفسنر پیش‌تر دوستان پول‌دار (Friends with Money) [محصول ۲۰۰۶] را دیده بودم که بن‌مایه‌های مشترکی با حرف بسه دارد طوری‌که حتی می‌شود یک حرف بسه‌ی کاملاً قوام‌نیافته خطاب‌اش کرد! از جمله نکته‌های فرعی که در هر دو فیلم جلبِ نظر می‌کند، اشاره‌شان به فراگیر شدن پدیده‌ی مذموم هم‌جنس‌بازی در جامعه‌ی امروز است از این نظر که مراودات دوستانه و پاکِ هم‌جنس با هم‌جنس را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در دوستان پول‌دار آرون (با بازی سیمون مک‌بورنی) به هم‌جنس‌گرایی متهم می‌شود و در حرف بسه ایوا! ناگفته نماند که شکل پرداختن به معضل مورد اشاره، در حرف بسه با ظرافت بیش‌تری همراه است.

نقطه‌ی قوت فیلم خانم هالوفسنر، جهان‌شمول بودن‌اش است؛ حرف بسه صرفاً به مشکلات ایوا و آلبرت به‌عنوان دو آمریکاییِ ساکن لس‌آنجلس اختصاص ندارد و نظایرش می‌تواند [با اندکی تفاوت در جزئیاتِ ماجراها و مناسبات انسانی] برای هر زن و مردی [از طبقه‌ی متوسط] در هر گوشه‌ای از دنیا اتفاق بیفتد. نیکول هالوفسنر داستان فیلم‌اش را بدون هیچ ادا و اصولِ فرمی، در کمال سادگی و بی‌لکنت پیش می‌برد. حرف بسه [و فیلم‌های هالوفسنر] را به‌درستی می‌شد وودی آلنی خواند البته درصورتی‌که وودی آلن زن بود و اصراری به هر سال فیلم ساختن، نداشت!

جولیا لوییس-دریفوس که در مقایسه با دیگر خانم‌های میانسالِ فیلم [کاترین کینر و تونی کولت] کم‌تر شناخته‌شده است، نقش‌آفرینیِ غیرمنتظره‌ای دارد آن‌قدر که کنجکاو می‌شوید کارهای بعدی‌اش را جدی‌تر دنبال کنید! اوج هنرنماییِ خانم بازیگر، سکانس نفس‌گیر روبه‌رو شدن ایوا با آلبرت در خانه‌ی ماریان است؛ دریفوس به‌نحوی ایوای مستأصل را بازی می‌کند که عمق حس‌وُحال ایوا را [درک که چه عرض کنم!] با پوست‌وُگوشت‌مان لمس می‌کنیم.

جیمز گاندولفینی نیز در یکی از آخرین حضورهایش بر پرده‌ی نقره‌ای [۱]، نقش کامله‌مردِ رئوف و شکست‌خورده‌ای را بازی می‌کند که با آن لبخندهای تودل‌برو، ممکن نیست دوست‌اش نداشته باشید! اینجا کاترین کینر، بازیگر مورد علاقه‌ی نیکول هالوفسنر [۲] را هم داریم که مدت زمان حضور و ایضاً به چشم آمدن‌اش کم‌تر از آقای گاندولفینی و خانم دریفوس است. کینر در حرف بسه یک شاعر اتوکشیده‌ی مقرراتی است که هیچ دوست نزدیکی ندارد.

حرف بسه به گاندولفینی فقید تقدیم شده است؛ در تیتراژ انتهایی، «FOR JIM» توجه‌تان را جلب نکرد؟! جیمز گاندولفینی از بازیگران کم‌تر قدردیده‌ی سینما بود که یکی از پرجزئیات‌ترین بازی‌هایش را در حرف بسه به یادگار گذاشته است. حمله‌ی قلبی، جان گاندولفینی را حدود دو ماه و نیم پیش از اکران فیلم [در رم] گرفت.

خانم هالوفسنر در روی پرده آوردن گرفتاری‌های زنان خودسرپرستِ طبقه‌ی متوسط، تبهری عجیب دارد. در دوستان پول‌دار اولیویا (با بازی جنیفر آنیستون) باورپذیرترین کاراکتر فیلم، یک خدمتکار است؛ در حرف بسه ملموس‌تر از ایوا وجود ندارد که او هم از راه ماساژوری در خانه‌های مردم امرار معاش می‌کند. جان کلام فیلم را شاید بشود در این دیالوگِ تلخِ خردمندانه‌ی فران (با بازی کاتلین رُز پرکینز) سراغ گرفت که درباره‌ی شوهر سابق‌اش چنین اظهارنظر می‌کند: «آدم خیلی دوست‌داشتنی‌ای بود اما نه برای من...» (نقل به مضمون).

 

پژمان الماسی‌نیا

دو‌شنبه ۸ تیر ۱۳۹۴

[۱]: بعد از اکران حرف بسه در ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۳، سقوط (The Drop) [ساخته‌ی مایکل آر. روسکام] نیز در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴ به نمایش درآمد.

[۲]: کاترین کینر در هر پنج فیلمی که خانم هالوفسنر تاکنون ساخته، بازی داشته است.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

کیمیای حسرت‌ناک رفاقت؛ نقد و بررسی فیلم «ریو براوو» ساخته‌ی هاوارد هاکس

Rio Bravo

كارگردان: هاوارد هاکس

فيلمنامه: جولز فورتمن و لی براکت [براساس داستان کوتاه بی. اچ. مک‌کمپل]

بازيگران: جان وین، دین مارتین، ریکی نلسون و...

محصول: آمریکا، ۱۹۵۹

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۴۱ دقیقه

گونه: وسترن

فروش: بیش از ۵ میلیون دلار

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۱۰۴: ریو براوو (Rio Bravo)

 

۵۶ سال، یک عمر است! [۱] و حالا دیگر اصلاً اهمیتی ندارد که زمانی ریو براوو، جوابیه‌ی هاوارد هاکس به ماجرای نیمروز (High Noon) [ساخته‌ی فرد زینه‌مان/ ۱۹۵۲] [۲] بوده. ماجرای نیمروز و ریو براوو سال‌هاست راه خود را می‌روند، کاری به کار هم ندارند(!) و هرکدام جایگاهی خدشه‌ناپذیر در اذهان علاقه‌مندانِ پروُپاقرصِ سینمای کلاسیک پیدا کرده‌اند.

ریو براوو خط داستانیِ تکرارشده و خیلی ساده‌ای دارد. مأمور قانونِ شهر مرزیِ ریو براوو، کلانتر جان چنس (با بازی جان وین)، جو بوردت (با بازی کلود اکینز) را به جرم قتل زندانی می‌کند. جو برادرِ مرد ثروتمند و بانفوذ منطقه، ناتان بوردت (با بازی جان راسل) است و به‌همین خاطر، تلاشی جدّی برای آزاد کردن‌اش آغاز می‌شود درحالی‌که کلانتر به‌جز یک وردستِ درگیر با اعتیاد به الکل به‌نام دود (با بازی دین مارتین) و پیرمردی لنگ به‌اسم استامپی (با بازی والتر برنان) نیروی کمکیِ دیگری ندارد و دست‌تنهاست...

می‌بینید که داستان ریو براوو فاقدِ پیچیدگی خاصّی است، اشاره‌ای بر این‌که عالیجناب هاکس برای جذابْ قصه تعریف کردن در سینما، احتیاج به ماجراهای محیرالعقولِ مندرج در فیلمنامه ندارد؛ هم‌چنان که نیازی به دیالوگ هم ندارد؛ شاهدمثال‌اش همان ۳ دقیقه‌ی فصل افتتاحیه‌ی فیلم است که در سکوت محض سپری می‌شود طوری‌که به شک‌مان می‌اندازد نکند ریو براوو فیلمی متعلق به سال‌های سینمای صامت باشد!

آقای هاکس در ریو براوو تا می‌تواند شخصیت می‌سازد؛ شخصیت‌های اصلی، مکمل و فرعی و هریک را هم به‌قدر کفایت به تماشاگرش می‌شناساند. از سکانس عالی آغازین تا موعد ظاهر شدنِ آن THE END زردِ خوش‌رنگ، ریو براوو در حال افزودن جزئیات بر پازلِ شخصیتیِ پرملاتِ آدم‌های ریز و درشت‌اش است. توجه داشته باشید این شخصیت‌پردازیِ رو به کمال که پیرامون‌اش حرف می‌زنم، به‌منزله‌ی روشن‌تر شدنِ تدریجی ابعاد ناشناخته‌ای از کاراکترهای فیلم -از آن جنس که مثلاً پیچ غیرمنتظره‌ای در مسیر قصه ایجاد کنند- نیست بلکه شبیهِ ساختمانی است که با گذشت زمان، به‌مرور بر استحکام‌اش افزوده می‌شود.

جهان ساخته و پرداخته‌ی هاوارد هاکس در ریو براوو جهان تنش و اضطراب و به‌طور کلی، جهان غیرمنتظره‌ها نیست؛ حتی آن‌وقت که بدمن‌ها در هجوم شبانه‌شان به هتل، کلانتر و دود و فدرز و کارلوس و زن‌اش را یک‌جا گرفتار می‌کنند، چندان ترس برمان نمی‌دارد چون احساسی قدرتمند به ما می‌گوید که کلانترِ شکست‌ناپذیر و وردست‌هایش، دوباره کنترل اوضاع را در دست‌شان می‌گیرند.

به‌هیچ‌وجه قصد ندارم وارد بازی بی‌مزه‌ و پوچ مقایسه‌ی ریو براوو و ماجرای نیمروز شوم! فقط به این نکته بسنده می‌کنم که به‌نظرم بنیادی‌ترین تفاوت ریو براوو با ماجرای نیمروز به کمک گرفتن یا نگرفتنِ مرد قانون از اهالی شهر کوچک بازنمی‌گردد و تضاد اصلی، ناشی از جهان‌هایی است که بنا می‌کنند. جهانِ ریو براوو امنِ امن است و جهانِ ماجرای نیمروز از ابتدا تا انتها، پرالتهاب. و هرکدام‌شان هم جذابیت‌های مخصوصِ خودشان را دارند.

قابلِ حدس بودنی که درباره‌اش گفتم، مطلقاً به‌ این معنی نیست که با فیلمی بی‌جذابیت و کسل‌کننده رودرروئیم؛ ریو براوو آنی در خودش دارد که بیننده را تا واپسین لحظه به‌دنبال خودش می‌کشاند و منِ دست‌به‌قلم را هم ترغیب می‌کند به وقت گذاشتن و نوشتن. این "آن"، "جادو"، "اعجاز" یا... همان چیزی است که بین تمامی فیلم‌های درجه‌ی یک تاریخ سینما، مشترک بوده و هست. در ریو براوو هیچ المانی از فیلم، پررنگ‌تر از بقیه نیست و اصطلاحاً توی چشم نمی‌زند. نه کارگردانیِ ریو براوو به رخ کشیده می‌شود، نه فیلمبرداری و تدوین‌اش، نه بازیگری و الخ. سهل و ممتنع بودن دیگر مشخصه‌ی آثار ماندگار سینماست.

اضافه بر آن امنیت پیش‌گفته، ریو براوو از طنزی شیرین هم بهره می‌برد که -به‌اتفاق- اتمسفری سرخوشانه به فیلم بخشیده‌اند. حال‌وُهوای مطبوعی که درنهایت به مخاطب نیز انتقال می‌یابد و حال‌اش را خوب می‌کند. بیننده‌ی فارسی‌زبان این حال خوش را می‌تواند از نسخه‌ی دوبله‌ی فیلم دریافت کند؛ به‌خصوص از دوبله‌ی دوم [۳] و کل‌کل‌های کلانتر (با صدای ایرج دوستدار) و استامپی (با صدای عزت‌الله مقبلی). البته شیوه‌ی نقش‌گوییِ چنگیز جلیلوند به‌جای دود در دوبله‌ی مذکور مورد پسندم نیست چرا که معتقدم به کوشش دین مارتین برای هرچه باورپذیر کردنِ دود -به‌عنوان دائم‌الخمری که مصمم است ترک کند و غرورش را پس بگیرد- آسیب رسانده و ظرایف بازی‌اش را نیست‌وُنابود کرده! بگذریم.

علی‌رغم رعایت عمده‌ی قاعده‌های معهودِ سینمای وسترن و پیش‌بینی‌پذیری‌اش، ریو براوو وسترنی صددرصد سنتی و متعارف نیست. مشت نمونه‌ی خروار است؛ مثالی سهل‌الوصول می‌زنم. فیلم وسترن را اغلب همه‌مان با چشم‌اندازهای وسیع و خوش‌عکس‌اش می‌شناسیم؛ در تمام تایم ۱۴۱ دقیقه‌ایِ ریو براوو چنین قاب‌هایی وجود ندارد و لوکیشن‌ها، به‌شدت محدود هستند.

اگر قرار به گزینشِ فقط یک سکانس از فیلم باشد، من آن جمع دوستانه و آواز خواندن و ساز زدنِ قهرمان‌های دوست‌داشتنی‌مان را انتخاب می‌کنم که از صمیمیت، سرخوشی و گرمایی نایاب لب‌پر می‌زند. در ریو براوو یک‌جور رفاقت، پای‌بندیِ تخلف‌ناپذیر به اصول و مردانگی‌ای جلبِ نظر می‌کند که به‌خصوص کیمیای رفاقت‌اش این روزها در هیچ‌کجا و پیش هیچ‌کس پیدا نمی‌شود و خواب‌وُخیالی حسرت‌ناک بیش‌تر نیست!

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۴ تیر ۱۳۹۴

[۱]: منظورم ۵۶ سالی است که از زمان نمایش عمومی ریو براوو در مارس ۱۹۵۹ می‌گذرد.

[۲]: برای مطالعه‌ی نقد ماجرای نیمروز، رجوع کنید به «شاهکار نامتعارف سینمای وسترن»؛ منتشره در پنج‌شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۳]: در این دوبله؛ ایرج دوستدار به‌جای جان وین، چنگیز جلیلوند به‌جای دین مارتین، جلال مقامی به‌جای ریکی نلسون و جان راسل، عزت‌الله مقبلی به‌جای والتر برنان، رفعت هاشم‌پور به‌جای انجی دیکینسون و جواد پزشکیان به‌جای وارد باند نقش گفته‌اند.

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.