Strangerland

كارگردان: کیم فارانت

فيلمنامه: مایکل کینیرونز و فیونا سرس

بازیگران: نیکول کیدمن، جوزف فاینس، هیو ویوینگ و...

محصول: استرالیا و ایرلند، ۲۰۱۵

مدت: ۱۱۲ دقیقه

گونه: درام، هیجان‌انگیز

درجه‌بندی: R

 

براساس تجربه دریافته‌ام که فیلم‌های درست‌وُحسابی و ماندنی را غالباً در بحبوحه‌ی هیاهوهای رسانه‌ای و ذوق‌زدگی‌های زودگذر نمی‌توان یافت، فیلم‌های خوب بی‌سروُصدا می‌آیند و گوشه‌ای پنهان می‌شوند تا تو بگردی و پیدایشان کنی. ناکجاآباد را چنین فیلمی می‌دانم؛ ساخته‌ای نه‌تنها آبرومند بلکه قابلِ دفاع و سروُشکل‌دار که به‌راحتی متقاعدتان می‌کند تا ته‌وُتوی سابقه‌ی فیلمسازیِ کارگردان‌اش را دربیاورید و فیلم‌های قبلی او را ببینید! و آن‌وقت است که تازه پی می‌برید ناکجاآباد نخستین تجربه‌ی بلند سینمایی کیم فارانت است. در ناکجاآباد کم‌ترین نشانه‌ی خام‌دستانه‌ای که بر فیلم‌اولی بودن خانم کارگردان دلالت کند، در دسترس نیست.

«در شهری کوچک واقع در صحرای استرالیا، حال‌وُروز خانواده‌ی ۴ نفره‌ی پارکر چندان مساعد نیست. تامی (با بازی نیکلاس همیلتون) نیمه‌شب‌ها تک‌وُتنها خیابان‌گردی می‌کند و از لی‌لی (با بازی مدیسون براون) که هنوز به سن قانونی نرسیده است، اعمال ناشایستی سر می‌زند که نشان از بلوغ جنسیِ زودرس‌اش دارد. در این بین، متیو (با بازی جوزف فاینس) و کاترین (با بازی نیکول کیدمن) هم میانه‌ی خوبی با بچه‌ها ندارند؛ به‌خصوص پدر و دختر که رابطه‌شان خصمانه است. پس از مشاجره‌ی سخت لی‌لی و متیو سر میز شام، نیمه‌شب وقتی که تامی قصد بیرون زدن از خانه را دارد، لی‌لی هم دنبال‌اش راه می‌افتد و هر دو در تاریکی ناپدید می‌شوند...»

معتقدم که همه‌ی فیلم‌های سینمایی را نمی‌توان و نبایستی هم [به‌قول معروف] به یک چوب راند. ناکجاآباد علی‌رغم این‌که تمامی مصالح مورد نیاز برای مبدل شدن به اثری معمایی را در اختیار دارد اما به‌دنبال غافلگیر کردن مخاطب‌اش و رمزگشایی [با ‌سبک‌وُسیاقِ مرسوم فیلم‌های معمایی] نیست. در ناکجاآباد بیش از آن‌که دغدغه و اهتمامی برای گشوده شدن معماها وجود داشته باشد، اتفاقاً سؤال پشتِ سؤال است که طرح می‌شود. سؤالاتی که ذهن بیننده را درگیر و [متعاقب‌اش] بیدار می‌کنند. درست مانند آن طوفان شن که اتومبیل پارکرها را احاطه می‌کند، گرداگرد ناکجاآباد را نیز هاله‌ای از رازها و رمزها پوشانده است.

شمار قلیلی از فیلم‌ها، هم‌چون ناکجاآباد [فارغ از این‌که در چه ژانر و حال‌وُهوایی باشند] شیوه‌ی برخورد متفاوتی را طلب می‌کنند. برخورد دیگرگونه‌ی مدّنظرم، فقط مختصِ پروسه‌ی نقد نیست بلکه چنانچه از پیش‌تر لحاظ شود، لذت فیلم دیدن را به کام مخاطب زهر نمی‌کند! مثلاً در مواجهه با ناکجاآباد [چنان‌که اشاره شد] نباید منتظر گره‌گشایی‌های متدوال ژانر معمایی بود زیرا جنم فیلم، چیز دیگری است. اگر ناکجاآباد را به‌شکل یک فیلم معمایی ببینید، بی‌بروبرگرد از نحوه‌ی پایان‌بندی‌اش سرخورده خواهید شد. توصیه‌ی من این است: زیاد تقلا نکنید، خودتان را به جریان آب بسپارید!

کار نیکول کیدمن این‌بار حرف ندارد و از میان بیش‌تر از ۲۵ پروژه‌ای که او پس از ساعت‌ها (The Hours) [ساخته‌ی استیون دالدری/ ۲۰۰۲] [۱] درشان حضور پیدا کرده، ناکجاآباد برخوردار از کامل‌ترین و پُرریزه‌کاری‌‌ترین نقش‌آفرینی خانم بازیگر است. انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک همگی دست به دست یکدیگر داده‌اند تا شرایط به‌گونه‌ای رقم بخورد که کیدمن در ناکجاآباد کوله‌بار تجربه‌ای ۳۰ ساله را صحیح و سالم بر زمین بگذارد. خانم کیدمن را خیلی ساده در قالب زن خانه‌داری که با وجود جوّ غیرعادی و نامطبوعِ مسلط بر خانواده، زور می‌زند تا مادر و همسر خوبی باشد، باور می‌کنیم. کاترین پارکرِ ناکجاآباد زنی افسرده و درهم‌شکسته است که کارش به انفجار عصبی و اضمحلال می‌کشد، تاب فشارهای تحمیلی را نمی‌آورد و عاقبت از خود بی‌خود می‌شود.

کیدمن برعکس اغلب خانم‌های بازیگرِ هم‌نسل و هم‌سن‌وُسال خود [نیکول همین یک ماهِ پیش، در بیستم جولای، ۴۸ سالگی را رد کرد] هنوز تمام نشده و اگر اوضاع [مثل فیلم مورد بحث‌مان] بر وفق مراد باشد، می‌تواند بدرخشد. حیف که رویه‌ی معمول، نادیده گرفتن این قبیل فیلم‌های کوچک و جمع‌وُجور [۲] است وگرنه بازی خانم کیدمن در نقش مادرِ ازهم‌گسیخته‌ی ناکجاآباد سزاوار تقدیر است. سایر بازیگران نیز [حتی آن‌هایی که نقش‌های بسیار کوتاه و کم‌دیالوگِ اهالی شهر را بازی می‌کنند] قابلِ قبول ظاهر شده‌اند که گل سرسبدشان هیو ویوینگ و جوزف فاینس هستند. دو بازیگر نوجوان ناکجاآباد، مدیسون براون و نیکلاس همیلتون [که آتش‌های فیلم از گورشان بلند می‌شود!] هم انتخاب‌های درستی‌اند. عیار بازیگری در ناکجاآباد بالاست.

Strangerland [و همین‌طور ترجمه‌ی انتخابی‌ام: ناکجاآباد] عنوانی کاملاً برازنده‌ی فیلم است [۳] چرا که هم می‌تواند به شهر دورافتاده‌ی محل اقامت پارکرها اشاره داشته باشد و هم به جایی که لی‌لی رفته. جدا از مسئله‌ی نام‌گذاری، در ناکجاآباد محیط نیز ارتباطی بلافصل و تنگاتنگ با قصه و چگونگی پیشرفت آن دارد. وقتی در خلاصه‌ی داستان فیلم می‌خوانیم: «در شهری کوچک واقع در صحرای استرالیا...» این آدرس دادن، معنی دارد و بی‌مناسبت نیست. شهر پَرتی که خانواده‌ی پارکر [درواقع] خودشان را به آن تبعید کرده‌اند به‌قدری گرم، خشک، خاک‌وُخلی و بدآب‌وُهواست که می‌شود به‌جای ناکجاآباد، "جهنم‌دره" صدایش زد!

ناکجاآباد فیلمِ تأکیدهای گل‌درشت نیست، سیر تا پیاز همه‌چیز را توضیح نمی‌دهد و اصراری بر شیرفهم کردن مخاطب به بهای دستِ‌کم گرفتن‌اش ندارد. ناکجاآباد فیلمِ اشاره‌های کوتاه و تلنگرهای بادوام است و روی حواس‌جمعی و تمرکز تماشاگرش حساب باز کرده. به‌عنوان مثال، هیچ‌وقت به‌وضوح گفته نمی‌شود که کاترین چه گذشته‌ای داشته اما از طریق دو اشاره‌ی خیلی گذرا درمی‌یابیم که او جوانی یا نوجوانیِ نابه‌هنجاری [احتمالاً شبیه لی‌لی] را پشتِ سر گذاشته است و به‌نوعی خود را مدیون متیو می‌داند، بدین‌ترتیب دلیل این‌که چرا کاترین [علی‌رغم رابطه‌ی شدیداً سرد زناشویی‌شان] همسرش را ترک نمی‌کند نیز روشن می‌شود.

در ناکجاآباد پلان‌های هوایی از طبیعت بکر به‌جای این‌که اسباب آرامش و انبساط خاطر بیننده را فراهم آورند، او را مشوش می‌کنند. مناظر زیبا در ناکجاآباد عامل تهدیدند نه مایه‌ی خرسندی. ناکجاآباد فیلمی خوش‌عکس است که از لوکیشن‌های چشم‌نوازش استفاده‌ی متفاوتی می‌کند؛ گونه‌ای از استفاده که شاید بایستی بیش‌تر در سینمای وحشت نظایرِ آن را جست‌وُجو کرد. دریاچه‌ی بهشت (Eden Lake) [ساخته‌ی جیمز واتکینز/ ۲۰۰۸] [۴] یادتان هست؟ دریاچه‌ای بهشتی که زیبایی مسحورکننده‌اش به‌تدریج رنگ می‌بازد و تبدیل به کشتارگاه می‌شود...

در راستای تشدید اتمسفر پیش‌گفته، موسیقی متن نیز در ناکجاآباد از همان ثانیه‌های آغازین [هم‌زمان با ظاهر شدن اسم خانم نیکول کیدمن بر پرده] حس‌وُحالی اضطراب‌آور که چه عرض کنم(!) بهتر است بگویم حس‌وُحالی خفقان‌آور به فیلم تزریق می‌کند که پابه‌پای همه‌ی رویدادهای ریزوُدرشت‌ ناکجاآباد جلو می‌آید و تا انتها، حفظ می‌شود. ناکجاآباد بی‌این‌که دست‌به‌دامنِ شعار بشود، توضیحِ واضحات بدهد و [یا بدتر از آن‌ها] چیزی را به تماشاگران‌اش حقنه کند، گزنده و هشدارآمیز است.

با نزدیک شدن به دقیقه‌های پایانی [درست پس از رسیدن کاترین به نقطه‌ی جوش و فروپاشی روانی‌اش در ملأ عام] التهاب فزاینده‌ی فیلم که بر اثر گم شدن بچه‌ها رسماً کلید خورده بود، به‌نحوی منطقی فروکش می‌کند و آرامش حکم‌فرما می‌شود. آخرین جملات ناکجاآباد نیز بر احساس مذکور تأکید دارد که برگردان شاعرانه [و غیرمحاوره‌ای‌اش] تقریباً می‌شود این: «حالتی از سکون در هواست که مرا در بر گرفته. نه صدایی وجود دارد، نه زمزمه‌ای، نه تاریکی و نه سایه‌ای...» چنانچه به معماها و حل کردن‌شان علاقه‌مندید، در جای دیگری به‌جز ناکجاآباد دنبال‌شان بگردید! جواب در صفحه‌ای از آن دفترخاطرات کذایی که از لی‌لی جا مانده، نوشته شده. معمایی در کار نیست؛ به‌همین سادگی، به‌همین تلخی.

 

پژمان الماسی‌نیا

شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴

 

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد ساعت‌ها، رجوع کنید به «دوراهه‌ی تردیدها»؛ منتشره در دو‌شنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳.

[۲]: طبق مندرجات صفحه‌ی فیلم در ویکی‌پدیای انگلیسی، بودجه، ۱۰ میلیون دلار بوده است (تاریخ آخرین بازبینی: ۷ آگوست ۲۰۱۵).

[۳]: Strangerland را با توجه به مضمون و محل وقوع اتفاقات فیلم، به‌نظرم بهتر است ناکجاآباد ترجمه کرد.

[۴]: برای مطالعه‌ی نقد دریاچه‌ی بهشت، رجوع کنید به «عاقبت خونین یک ماجراجویی ساده»؛ منتشره در  دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.