انتخاب‌های پژمان الماسی‌نیا از بهترین‌ها و بدترین‌های سینمای ۲۰۱۴

 

طبق یک سنت قدیمی، فهرستی از بهترین‌ها و بدترین‌های انتخابی‌ام از سینمای ۲۰۱۴ را می‌آورم که امیدوارم مورد توجه -و احیاناً استفاده‌ی- خوانندگان گران‌قدر و محترم قرار بگیرد. توضیحِ مختصر این‌که به‌دلیل نمایش عمومی فیلم‌های دشمن، لاک و زیر پوست در ۲۰۱۴؛ جزء تولیداتِ همین سال محسوب‌شان کرده‌ام. ضمناً عناوین اصلی تمام ۳۷ فیلمی که نام‌شان در این فهرست آمده، به پیوست موجود است [۱].

 

■ بهترین فیلم:

۱- میان‌ستاره‌ای

۲- بردمن

۳- فاکس‌کچر

۴- دشمن

۵- لاک

 

■ طبل توخالیِ سال:

هتل بزرگ بوداپست

 

■ هیاهوی بسیار برای هیچ:

پسرانگی

 

■ دو فیلم سروُشکل‌دار که پایان‌های بدشان، هرچه رشته بودند را پنبه کرد:

۱- ویپلش

۲- فرانک

 

■ بهترین فیلم‌ترسناک:

کریستی

 

■ فیلم بی‌خودی تحویل گرفته ‌شده‌ی سینمای وحشت:

بابادوک

 

■ چندش‌آورترین و بی‌محتواترین فیلم سینمای وحشت:

ماه‌عسل

 

■ بدترین دنباله‌ی یک فیلم‌ترسناک:

۱- پاکسازی: اغتشاش

۲- فعالیت فراطبیعی: نشان‌شده‌ها

 

■ بهترین فیلم انیمیشن:

۱- ۶ قهرمان بزرگ

۲- غول‌های جعبه‌ای

۳- آقای پیبادی و شرمن

۴- کتاب زندگی

۵- پنگوئن‌های ماداگاسکار

 

■ انیمیشن خواب‌آور سال:

لگو مووی

 

■ بهترین دنباله‌ی یک فیلم کمدی:

۱- رؤسای وحشتناک ۲

۲- خیابان جامپ شماره ۲۲

 

■ بهترین موزیکال سال:

به سوی جنگل

 

■ بهترین بلاک‌باستر سال:

لبه‌ی فردا

 

 

■ بهترین کارگردان:

۱- آلخاندرو جی. ایناریتو (بردمن)

۲- کریستوفر نولان (میان‌ستاره‌ای)

۳- استیون نایت (لاک)

۴- دنیس ویلنیو (دشمن)

۵- بنت میلر (فاکس‌کچر)

 

 

■ بهترین فیلمنامه‌ی غیراقتباسی:

۱- کریستوفر نولان و جاناتان نولان (میان‌ستاره‌ای)

۲- آلخاندرو جی. ایناریتو، نیکولاس جیکابون، الکساندر دینلاریس جونیور و آرماندو بو (بردمن)

۳- دن گیلروی (شبگرد)

۴- ای. مکس فرای و دن فوترمن (فاکس‌کچر)

 

■ بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی:

۱- خاویر گالون (دشمن)

۲- جاناتان گلیزر و والتر کمپل (زیر پوست)

۳- گراهام مور (بازی تقلید)

۴- کریستوفر مک‌کواری، جز باترورث و جان-هنری باترورث (لبه‌ی فردا)

 

 

■ بهترین فیلمبرداری:

۱- امانوئل لوبزکی (بردمن)

۲- هویته ون‌هویتما (میان‌ستاره‌ای)

۳- رابرت السویت (شبگرد)

 

 

■ بهترین موسیقی متن:

۱- هانس زیمر (میان‌ستاره‌ای)

۲- الکساندر دسپلات (بازی تقلید)

۳- راب سیمونسن (فاکس‌کچر)

 

■ بهترین ترانه‌ی فیلم:

The Hanging Tree

ساخته‌ی جیمز نیوتن هاوارد (مسابقات هانگر: ماکینگ‌جی - قسمت اول)

 

 

■ بهترین بازیگر نقش اول مرد:

۱- تام هاردی (لاک)

۲- مایکل کیتون (بردمن)

۳- استیو کارل (فاکس‌کچر)

۴- جیک جیلنهال (دشمن)

۵- تام کروز (لبه‌ی فردا)

 

■ بهترین بازیگر نقش اول زن:

۱- جولیان مور (هم‌چنان آلیس)

۲- جنیفر انیستون (کیک)

۳- اسکارلت جوهانسون (زیر پوست)

۴- امیلی بلانت (لبه‌ی فردا)

۵- امی آدامز (چشمان بزرگ)

 

■ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد:

۱- ادوارد نورتون (بردمن)

۲- مارک رافالو (فاکس‌کچر)

۳- ریچارد آرمیتاژ (هابیت: نبرد پنج سپاه)

۴- جونا هیل (خیابان جامپ شماره ۲۲)

۵- جیمی فاکس (رؤسای وحشتناک ۲)

 

■ بهترین بازیگر نقش مکمل زن:

۱- مریل استریپ (به سوی جنگل)

۲- اما استون (بردمن)

۳- جسیکا چستین (میان‌ستاره‌ای)

۴- جنیفر انیستون (رؤسای وحشتناک ۲)

۵- جولیان مور (مسابقات هانگر: ماکینگ‌جی - قسمت اول)

 

■ بدترین بازیگر مرد:

گائل گارسیا برنال (گلاب)

 

■ بدترین بازیگر زن:

۱- فلیسیتی جونز (تئوری همه‌چیز)

۲- سیه‌نا میلر (تک‌تیرانداز آمریکایی)

 

■ بدترین زوج سینمایی:

ادی ردمین و فلیسیتی جونز (تئوری همه‌چیز)

 

 

■ بهترین مجموعه‌ی تلویزیونی سال:

کارآگاه واقعی

 

 

■ بهترین دیالوگ‌:

۱- «امشب سه تا کلمه یاد گرفتم: گور بابای شیکاگو!» (لاک)

۲- «تو آدم مهمی نیستی، به‌ش عادت کن!» (بردمن)

۳- «You have nothing left but your death» [چیزی برات باقی نمونده، به‌جز مرگ‌ت] (هابیت: نبرد پنج سپاه)

 

■ جذاب‌ترین شخصیت‌:

یک ربات چاق، نرم و مهربان به‌نام "بایمکس" (۶ قهرمان بزرگ)

 

 

■ انتخاب ویژه:

۱- بندیکت کامبربچ به‌خاطر صداپیشگی تحسین‌برانگیزش به‌جای اسماگ (هابیت: نبرد پنج سپاه)

۲- اپیزود عروسی (قصه‌های وحشی)

 

 

پژمان الماسی‌نیا

اسفند ۱۳۹۳

 

[۱]: عناوین اصلی فیلم‌ها به‌ترتیبی که در متن آمده‌اند: دشمن (Enemy) [ساخته‌ی دنیس ویلنیو/ ۲۰۱۳]؛ لاک (Locke) [ساخته‌ی استیون نایت/ ۲۰۱۳]؛ زیر پوست (Under the Skin) [ساخته‌ی جاناتان گلیزر/ ۲۰۱۳]؛ میان‌ستاره‌ای (Interstellar) [ساخته‌ی کریستوفر نولان/ ۲۰۱۴]؛ بردمن (Birdman) [ساخته‌ی آلخاندرو جی. ایناریتو/ ۲۰۱۴]؛ فاکس‌کچر (Foxcatcher) [ساخته‌ی بنت میلر/ ۲۰۱۴]؛ ویپلش (Whiplash) [ساخته‌ی دیمین شزل/ ۲۰۱۴]؛ فرانک (Frank) [ساخته‌ی لنی آبراهامسون/ ۲۰۱۴]؛ کریستی (Kristy) [ساخته‌ی اولیور بلک‌بورن/ ۲۰۱۴]؛ بابادوک (The Babadook) [ساخته‌ی جنیفر کنت/ ۲۰۱۴]؛ ماه‌عسل (Honeymoon) [ساخته‌ی لی جانیاک/ ۲۰۱۴]؛ ۶ قهرمان بزرگ (Big Hero 6) [ساخته‌ی مشترک دان هال و كريس ويليامز/ ۲۰۱۴]؛ غول‌های جعبه‌ای (The Boxtrolls) [ساخته‌ی مشترک گراهام آنابل و آنتونی استاچی/ ۲۰۱۴]؛ آقای پیبادی و شرمن (Mr. Peabody & Sherman) [ساخته‌ی راب مینکوف/ ۲۰۱۴]؛ کتاب زندگی (The Book of Life) [ساخته‌ی خورخه گوتیرز/ ۲۰۱۴]؛ پنگوئن‌های ماداگاسکار (Penguins of Madagascar) [ساخته‌ی مشترک اریک دارنل و سیمون جی. اسمیت/ ۲۰۱۴]؛ لگو مووی (The Lego Movie) [ساخته‌ی مشترک فیل لرد و کریستوفر میلر/ ۲۰۱۴]؛ پاکسازی: اغتشاش (The Purge: Anarchy) [ساخته‌ی جیمز دی‌موناکو/ ۲۰۱۴]؛ فعالیت فراطبیعی: نشان‌شده‌ها (Paranormal Activity: The Marked Ones) [ساخته‌ی کریستوفر بی. لندون/ ۲۰۱۴]؛ رؤسای وحشتناک ۲ (Horrible Bosses 2) [ساخته‌ی شان اندرس/ ۲۰۱۴]؛ خیابان جامپ شماره ۲۲ (Twenty two Jump Street) [ساخته‌ی مشترک فیل لرد و کریستوفر میلر/ ۲۰۱۴]؛ لبه‌ی فردا (Edge of Tomorrow) [ساخته‌ی داگ لیمان/ ۲۰۱۴]؛ هم‌چنان آلیس (Still Alice) [ساخته‌ی مشترک ریچارد گلاتزر و واش وستمورلند/ ۲۰۱۴]؛ کیک (Cake) [ساخته‌ی دانیل بارنز/ ۲۰۱۴]؛ چشمان بزرگ (Big Eyes) [ساخته‌ی تیم برتون/ ۲۰۱۴]؛ هابیت: نبرد پنج سپاه (The Hobbit: The Battle of the Five Armies) [ساخته‌ی پیتر جکسون/ ۲۰۱۴]؛ به سوی جنگل (Into the Woods) [ساخته‌ی راب مارشال/ ۲۰۱۴]؛ مسابقات هانگر: ماکینگ‌جی - قسمت اول (The Hunger Games: Mockingjay - Part 1) [ساخته‌ی فرانسیس لارنس/ ۲۰۱۴]؛ هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel) [ساخته‌ی وس اندرسون/ ۲۰۱۴]؛ پسرانگی (Boyhood) [ساخته‌ی ریچارد لینکلیتر/ ۲۰۱۴]؛ بازی تقلید (The Imitation Game) [ساخته‌ی مورتن تیلدام/ ۲۰۱۴]؛ شبگرد (Nightcrawler) [ساخته‌ی دن گیلروی/ ۲۰۱۴]؛ کارآگاه واقعی (True Detective) [خالق: نیک پیزولاتو، كارگردان: کری جوجی فوکوناگا/ ۲۰۱۴]؛ گلاب (Rosewater) [ساخته‌ی جان استوارت/ ۲۰۱۴]؛ تئوری همه‌چیز (The Theory of Everything) [ساخته‌ی جیمز مارش/ ۲۰۱۴]؛ تک‌تیرانداز آمریکایی (American Sniper) [ساخته‌ی کلینت ایستوود/ ۲۰۱۴]؛ قصه‌های وحشی (Wild Tales) [ساخته‌ی دامیان زیفرون/ ۲۰۱۴].

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

چهار ناامیدکننده و یک متوسط! نقد و بررسی مختصر پنج فیلم از اکران ۲۰۱۴

اشاره:

شاید بپرسید چرا این پنج فیلم؟ مطمئناً فیلم‌های دیگری هم هستند که مستحقِ قرار گرفتن در این فهرست‌اند؛ مثلاً پسرانگی (Boyhood)، تئوری همه‌چیز (The Theory of Everything)، دو روز، یک شب (Two Days, One Night) و... اما یکی از مهم‌ترین دلایل‌ام برای چنین انتخابی، تنوع ژانر این فیلم‌ها بود: کمدی، فانتزی، انیمیشن، ترسناک و اکشن. تیتر نیز تأکیدی است بر چهار فیلم ناامیدکننده‌ی هتل بزرگ بوداپست، نوح، باد وزیدن گرفته و چشم به‌اضافه‌ی فیلم متوسطِ بدون توقف. گرچه باد وزیدن گرفته و چشم در IMDb تحت ‌عنوان محصولاتِ سینمای ۲۰۱۳ ثبت شده‌اند ولی به‌واسطه‌ی تاریخ نخستین اکران‌شان در آمریکا -به‌ترتیب: ۲۱ فوریه و ۱۱ آوریلِ ۲۰۱۴- در این فهرست آورده شده‌اند.

 پوستر فیلم

 

 

۱- هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel) به کارگردانی وس اندرسون

هتل بزرگ بوداپست فیلمی کمدی به نویسندگی و کارگردانی وس اندرسون است که داستان‌اش از سال ۱۹۳۲ و در هتل بزرگ بوداپست آغاز می‌شود؛ زمانی که مدیر هتل، موسیو گوستاو (با بازی رالف فاینس) به‌خوبی از عهده‌ی اداره‌ی این عمارت عریض‌وُطویل و هم‌چنین روابط غیرافلاطونی‌اش با خانم‌های مسنِ ثروتمند برمی‌آید! یکی از همین خانم‌ها، مادام دی (با بازی تیلدا سوئینتون) -که از قضا صمیمیت بیش‌تری با گوستاو داشته است- می‌میرد؛ درحالی‌که نقاشی گران‌بهایی برای موسیو به ارث می‌گذارد... در هتل بزرگ بوداپست وضعیت از این قرار است که -در ظاهر- هر چیزی که برای ساخت یک فیلم کمدیِ قابلِ قبول بایستی لازم داشته باشید، در اختیار دارید؛ ولی نتیجه آن چیزی نشده است که باید می‌شد! با وجود این‌که هتل بزرگ بوداپست مثلاً کمدی است، اما شوخی‌های زیادی ندارد و لحظاتی که از تماشاگر خنده می‌گیرند، انگشت‌شمارند. پس شاید بشود مشکل را به گردن فیلمنامه‌ی آقای اندرسون انداخت چرا که فیلم -علی‌رغم ریتم تندش- بی‌رمق و کم‌جذابیت جلو می‌رود. در هتل بزرگ بوداپست حتی نقش‌های کوچک و بدون اهمیت را بازیگرانی شناخته‌شده بازی می‌کنند، از اوون ویلسون و هاروی کایتل و جود لا گرفته تا ادوارد نورتون! ایده‌ای که به خودیِ خود هیجان‌انگیز جلوه می‌کند اما عملاً جواب نداده، شوقی برنمی‌انگیزد و هدر شده است؛ به‌خصوص این‌که بازی بازیگر اصلی -آن‌طور که انتظار می‌رود- به دل نمی‌نشیند. رُل موسیو گوستاو را خوب بود کسی بازی می‌کرد که در عین شارلاتان‌بازی‌های خاص‌اش‌، بیننده را به این کاراکتر علاقه‌مند می‌ساخت؛ بدون بررسی و تأمل، به‌عنوانِ نمونه‌ای مثال‌زدنی، کاپیتان جک اسپاروی سری فیلم‌های دزدان دریایی کارائیب (Pirates of the Caribbean) با نقش‌آفرینی دلچسب جانی دپ به‌یادم می‌آید. رالف فاینس؟! نه! جدی‌تر از این حرف‌هاست و آن‌ اندازه که اینجا نیاز داریم، کاریزماتیک نیست! از حق نگذریم، طراحی دکورهای هتل بزرگ بوداپست حرف ندارد؛ اما خود فیلم کهنه به‌نظر می‌رسد. هتل بزرگ بوداپست، قابل حدس و عاری از هیجان، به آخر می‌رسد. گرچه -صددرصد- عده‌ای مرعوب رنگ‌وُلعاب‌اش می‌شوند -یا بدتر- گول جایزه‌ها و اسکارهایی که گرفته را خواهند خورد و سعی می‌کنند از فرش به عرش و تا حدّ یک شاهکارِ سینمایی بالا ببرندش اما دوستان! قدوُقواره‌ی هتل بزرگ بوداپست کوتاه‌تر از صعود به این ارتفاعات است! بگذریم.

بعدالتحریر: به‌طور اتفاقی متوجه شدم موسیو گوستاو را قرار بوده جانی دپ بازی کند! حیف!

 

۲- نوح (Noah) به کارگردانی دارن آرونوفسکی

بعد از سکانس امیدوارکننده‌ی افتتاحیه، درست از همان زمان که نوح (با بازی راسل کرو) بذری جادویی را دل زمین می‌نشاند و درختان با ‌شیوه‌ای کارتونی به طرفةالعینی سبز می‌شوند؛ نوح هم با سرعتی سرسام‌آور به قهقرا می‌رود. نوحِ دارن آرونوفسکی، فیلم علمی - تخیلیِ مضحکی است؛ روایتی مخدوش از حیات اولین پیامبر اولوالعزم که ارزش دیدن نیز ندارد چه برسد به این‌که برای استخراج تناقضات و تعارضات‌اش با کتب ادیان آسمانی، ثانیه‌ای عمر تلف کرد! نوحی که جناب آرونوفسکی به ما می‌شناساند، نه ویژگی خاصی دارد و نه رنگ‌وُبویی الهی و نه ابداً هیچ خاصیتی! امورات نوحِ آرونوفسکی را غول‌هایی قلوه‌سنگی -که در فیلم، نگهبانان (Watchers) خوانده می‌شوند- راه می‌اندازند، حتی کشتی معروف‌اش را نیز همان‌ها هستند که می‌سازند! جالب است که نوح و خانواده‌اش زیر چادر زندگی می‌کنند اما لباس‌های خوش‌دوخت و شیک‌وُپیکی مطابق با طراحی‌های امروزی به تن دارند! البته بعید نیست همسر محترمه‌ی عالیجناب نوح (با بازی جنیفر کانلی) این البسه را به جدّ بزرگ کریستین دیور سفارش داده باشد! بررسی ایرادات محتوایی فیلم -چنان‌که اشاره شد- کاری زمان‌بر و البته فرساینده است که از عهده‌ی کارشناسان مذهبی و صاحبِ اعصاب فولادین برمی‌آید! قوزِ بالاقوزِ این بلبشویی که دارن آرونوفسکی -به لطف ۱۲۵ میلیون دلاری که در اختیار داشته است- برپا کرده، ماجراهای عاشقانه‌ی لوس و بی‌مزه‌ی خانم هرمیون گرنجر (اما واتسون) است! پس از تماشای چند دقیقه از این طبل توخالی، مُدام از خودمان می‌پرسیم که آن‌همه هیاهو و قیل‌وُقال برای ساخت و اکران‌اش بر سر چه بود؟!... شک نکنید که از وقت گذاشتن برای کپی‌های دستِ‌چندمِ صداوسیما از سریال‌های آن‌ور آبی، کم‌تر متضرر خواهید شد تا مشاهده‌ی بیگ‌پروداکشنِ عاری از ارزش و به‌شدت بلاهت‌آمیزِ آرونوفسکی! در این حوزه، به‌عنوان مثال سریال‌های ارزشمندی(!) هم‌چون: مسیر انحرافی، هوش سیاه ۲ و هفت‌سنگ اکیداً توصیه می‌شود!

 

۳- باد وزیدن گرفته (The Wind Rises) به کارگردانی هایائو میازاکی

مخاطبان این انیمه را به‌سادگی می‌توان به دو دسته‌ی مجزا تقسیم‌بندی کرد. یک دسته آن‌هایی هستند که به‌واسطه‌ی نامزدی‌ فیلم در اسکار و سروُصداهایی که پس از اکران‌اش برپا شد، برای اولین‌بار انیمه‌ای از میازاکی می‌بینند؛ این مخاطبان مطمئناً شیفته‌ی حرف‌های دهان‌پُرکن و نیمچه تخیلات جاری در فیلم خواهند شد. ولی باد وزیدن گرفته از جلب رضایت دسته‌ی دیگر، یعنی علاقه‌مندان پروُپاقرص سینمای میازاکی که آماده‌اند انیمه‌ای درجه‌ی یک -مثلاً در حدّ قلعه‌ی متحرک هاول (Howl's Moving Castle) [محصول ۲۰۰۴]- ببینند، ناتوان است. هایائو میازاکی در باد وزیدن گرفته به انتظار ۶ ساله‌ی هواداران بی‌شمارش در سراسر دنیا -فیلم قبلی او، پونیو روی صخره‌ی کنار دریا (Ponyo on the Cliff by the Sea) سال ۲۰۰۸ اکران شده بود- پاسخی درخور نمی‌دهد. باد وزیدن گرفته بیش از هر چیز، یک انیمه‌ی زندگی‌نامه‌ای کسالت‌بار است که در آن کوچک‌ترین اثری از رؤیاپردازی‌های مسحورکننده‌ی ساخته‌های پیشین میازاکی پیدا نخواهید کرد. علت را نمی‌دانم در همین "زندگی‌نامه‌ای بودن" فیلم باید جست‌وُجو کرد و یا می‌شود به بالا رفتن سن استاد ربط‌اش داد؛ کمااین‌که در خبرها آمده بود گویا میازاکی خیال کارگردانی انیمه‌ی دیگری را ندارد. چنانچه خبر این بازنشستگی صحت داشته باشد، باد وزیدن گرفته به‌هیچ‌وجه گزینه‌ی مناسبی برای این‌که ‌اصطلاحاً وصیت‌نامه‌ی هنریِ این استادِ پرافتخارِ سینمای انیمیشن لقب بگیرد، نیست. خیال‌پردازی‌های شگفت‌انگیز فیلم‌های قبل، پیشکش! در باد وزیدن گرفته هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد که موتور محرکه‌ی داستان شود. این‌بار -برخلاف قلعه‌ی متحرک هاول- عشق هم از پسِ نجات دادنِ باد وزیدن گرفته برنمی‌آید! شاید بگویید انگیزه‌ی میازاکی، وطن‌پرستانه بوده و خواسته است ادای دینی به یکی از چهره‌های ماندگار عرصه‌ی علم و فن‌آوری ژاپن داشته باشد؛ متأسفانه فیلم از این منظر نیز لنگ می‌زند. باد وزیدن گرفته به‌جای فراهم آوردن شرایط معارفه‌ی احترام‌آمیز ما با یک قهرمان ملی ژاپنی، جیرو هوریکوشی را بیش‌تر به‌خاطر خودخواهی‌هایش در ذهن‌مان حک می‌کند! او دلداده‌ی بیمارش را از بازگشت به بیمارستان منصرف می‌کند و به‌نوعی مرگ‌اش را جلو می‌اندازد! هوریکوشی (با صداپیشگی جوزف گوردون-لویت در دوبله‌ی انگلیسی) حتی حاضر نیست در اتاق تازه‌عروس مبتلا به سل خود، دست از عادت سیگار کشیدن -حین کار- بردارد! به تصویر کشیدن چهره‌ی کریه جنگ و نقد زیاده‌خواهی‌های بشر امروز، همواره از جمله مضامین محوری آثار میازاکی به‌حساب می‌آمده؛ انتظار می‌رفت حالا که استاد انیمه‌ای را یک‌سره در حال‌وُهوای جنگ جهانی دوم به مرحله‌ی تولید رسانده است، شاهد ثمردهی شایسته‌ی آن اشاره‌های درخشانِ فیلم‌های پیشین باشیم و باد وزیدن گرفته مبدل به فیلمی قابل تحسین در مذمت جنگ‌افروزی شود که شوربختانه چنین اتفاقی نیفتاده است. باد وزیدن گرفته را بایستی برای میازاکی افسانه‌ای -پس از ۵۳ سال فعالیت حرفه‌ای- یک عقب‌گرد کامل و برای دوست‌داران جهان رؤیاهایش، حادثه‌ای یأس‌آور محسوب کرد.

 

۴- چشم (Oculus) به کارگردانی مایک فلاناگان

طرح این‌که یک آینه طی سالیان متمادی، مسبب قتل‌های بسیاری بوده، جالب است؛ اما تنها زمانی از حدّ ایده‌ای صرف فراتر خواهد رفت که سازوُکارهای مناسب برای قابل باور و سینمایی کردن‌اش نیز اندیشیده شود. نمی‌توان فیلم را فقط با یک‌سری حرف، خاطره، ایده و ادعای بی‌پشتوانه جلو برد و توقع داشت تماشاگر هم با اثر ارتباط خوبی برقرار کند. چنان ارتباطِ درستی درصورتی شکل می‌گیرد که چه وقت نگارش فیلمنامه و چه در زمان اجرا، "چیزی" وجود داشته باشد که مخاطب را متقاعد کند و به باور برساند. در چشم حجم افعالی که از آینه سر می‌زند در قیاس با ادعاهای طرح‌شده، ناچیز است. در چشم کوچک‌ترین اشاره‌ای به این نکته که انگیزه‌ی آینه از ارتکاب قتل‌ها چه بوده است، نمی‌شود. آیا این آینه، دریچه‌ای به سوی دوزخ است؟ یا گذرگاهی برای آمدوُشدِ شیاطین؟ این سؤال که اصلاً چه عاملی موجب شده آینه صاحب چنین قدرت اسرارآمیزی باشد نیز تا انتها بدون جواب می‌ماند. کلّ فرایند به‌کار انداختن دستگاه‌های مدرن در چشم، تبدیل به نمایش کسالت‌بار مسخره‌ای شده است که به‌جز بالا بردن تایم فیلم، نقش شایان توجهی ایفا نمی‌کند و گره‌ای از کلاف سردرگم راز آینه نمی‌گشاید. اختصاص مدت زمان قابل اعتنایی از چشم به زمینه‌چینی و ارائه‌ی اطلاعات ناکارآمد، مخاطب را به این نتیجه‌ی مأیوس‌کننده می‌رساند که گویا فیلم هیچ‌وقت قرار نیست شروع شود! توسل به ترفند‌های بارها تکرارشده‌ای از قبیل زل زدن شیاطین و تسخیرشدگانِ آینه با چشم‌هایی براق -درست مثل گربه‌ها در تاریکی شب!- به دوربین، بیش‌تر حال‌وُهوایی کُمیک به فیلم بخشیده است تا ترسناک! باقی تمهیدات فیلمساز هم نظیر شبح زن خبیثی که به‌یک‌باره با صدایی مردانه -اینجا: صدای پدر بچه‌ها- به حرف می‌آید گرچه اجرای ضعیفی ندارند، اما زیادی قدیمی شده‌اند. طی یک‌سوم پایانی که توهمات خواهر و برادر -لابد تحت تأثیر نیروهای فوق طبیعی آینه- اوج می‌گیرد، بارقه‌هایی از خلاقیت و جذابیتی که برای دیدن‌شان جان‌به‌لب شده بودیم، بالاخره تکانی به پیکره‌ی فیلم می‌دهند! سیب خوردن کیلی (با بازی کارن گیلان) -هم‌زمان با تعویض لامپ‌های سوخته- به‌اضافه‌ی جراحت کارسازی که او به نامزدش وارد می‌کند، دو نمونه‌ی موفق از این دست هستند. بارزترین نقطه‌ی قوت چشم اما پایان‌بندی خوب‌اش است. ویژگی مثبتی که در عین حال، حرص‌مان را هم درمی‌آورد! زیرا این فکر به ذهن بیننده خطور می‌کند که چه عالی می‌شد اگر مایک فلاناگان و همکار فیلمنامه‌نویس‌اش جف هاوارد، هوشمندی بیش‌تری به خرج داده بودند و طرح این مسئله ‌‌که تیم (با بازی برنتون توایتز) -به‌شکلی ناخواسته- باعث قتل پدرش شده است را تا انتها به تعویق می‌انداختند و به‌طور موازی با حادثه‌ای که در سکانس فینال نظاره‌گرش هستیم، پرده از این راز برمی‌داشتند؛ آن‌وقت چشم صاحب یک غافلگیری نهایی پر‌وُپیمان می‌شد که شاید مجاب‌مان می‌کرد از حفره‌های فیلمنامه‌ای‌اش صرف‌نظر کنیم. علی‌رغم تریلرهای جذاب و تبلیغاتی که همگی نوید اکران یک فیلم‌ترسناکِ درست‌وُحسابی و حقیقتاً هراس‌آور را می‌دادند اما چشم این توقع را بی‌پاسخ می‌گذارد.

 

۵- بدون توقف (Non-Stop) به کارگردانی خائومه کولت-سرا

بدون توقف درباره‌ی مأموریت یک مارشال هوایی کارکشته به‌نام بیل (با بازی لیام نیسون) است؛ مأموری به‌هم‌ریخته که زندگی خانوادگی‌ را به‌خاطر کارش از دست داده و دختر خردسال او هم از سرطان درگذشته است. بیل این‌بار خودش در مظان اتهام هواپیماربایی قرار می‌گیرد... یک اکشن قابل تحمل دیگر از لیام نیسون که اقلاً خاطره‌ی خوشایندِ ربوده‌شده (Taken) [ساخته‌ی پیر مور/ ۲۰۰۸] را مخدوش نمی‌کند! خائومه کولت-سرا در بدون توقف -به‌قول معروف- نبض تماشاگر را به دست می‌گیرد؛ او برای به اشتباه انداختن مخاطبان‌اش، هر لحظه چیزی در چنته دارد. تجربه‌ی دیدنِ یتیم (Orphan) [محصول ۲۰۰۹] و همین فیلم مورد بحث، به‌خوبی روشن می‌کند که کولت-سرا با مختصات پرده‌ی نقره‌ای آشناست و مهم‌تر این‌که "تعلیق" را می‌شناسد. برداشت بد نکنید لطفاً! قصد ندارم کم‌کم به این نقطه برسم که ادعا کنم با یک شاهکار طرفیم؛ نه! فیلم‌های هوایی معمولاً جذاب نیستند اما این یکی تا اندازه‌ای هست! حداقل این‌که بدون توقف، خسته‌کننده و حوصله‌سربر نمی‌شود. هر چند دقیقه، یکی از افراد در معرض اتهام قرار می‌گیرد و تا انتها نمی‌توان به‌راحتی دست فیلمنامه‌نویس و کارگردان را خواند. خوشبختانه طرفین خیر و شر فیلم نیز باورپذیرند و انگیزه‌های هواپیماربا‌ها به‌اندازه‌ی کافی متقاعدکننده است. به‌عنوان یک نکته‌ی مثبت دیگر، تماشای بدون توقف برای تمامی گروه‌های سنی مناسب است! می‌توان با فراغ بال در کنار خانواده به دیدن‌اش نشست. در عین حال، بدون توقف از جمله استثنا‌های سینمای این سال‌هاست که تصویری مثبت از یک فرد مسلمان ارائه می‌دهد. با بدون توقف، خیلی احساس نمی‌کنید که وقت‌تان تلف شده یا کلاهِ گشادی سرتان رفته است! هدف اولیه‌ی سینما، سرگرمی و لذت تماشاگران است که بدون توقف از عهده‌ی تأمین‌اش برمی‌آید. همه‌ی این‌ها که گفتم، فقط یک روی سکه بودند! روی دیگر، به همان سه کلمه‌ی کذاییِ "هدف اولیه‌ی سینما" بازمی‌گردد! بدون توقف یک محصولِ صرفاً تجاری و کاملاً یک‌بار مصرف است که به‌دنبالِ ظاهر شدن تیتراژ پایانی، به‌سرعتِ برق‌وُباد فراموش می‌شود طوری‌که بالکل یادتان می‌رود خط‌‌وُربط قصه چیست و یا اصلاً دعوا بر سر چه بوده! بدون توقف تنها برای وقت‌گذرانی خوب است و دیگر هیچ! یتیم هم‌چنان یگانه فیلم به‌یادماندنیِ خائومه کولت-سرا و یکی از بهترین‌های سینمای وحشت در سالیانِ اخیر است.

 

پژمان الماسی‌نیا

سه‌شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
■ لینک صفحه‌ی منبع

 

 طعم سینما

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.